در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال Rezajm | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 17:52:33
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
Rezajm (rejooo)
درباره نمایش بی پدر i
من هنوز دوستت ندارم، آدمیزاد، اما در این شب، وقتی به رنجهایت، تن شکنجه دیده و روحت، که تسلیم تصلیبی ابدی شده، فکر می کردم، بارها نزدیک بود، گریه کنم. برای گرگ، گرگ بودن خوب است، برای خرگوش، خرگوش بودن و برای کرم هم کرم بودن؛ چرا که روح آن ها تار و حقیر است و اراده شان تسلیم. اما تو ای انسان، خدا و شیطان را همزمان در وجود خود جمع داری و این دو در چنین کالبد تنگ و تاریکی چه وحشتناک با هم در ستیزند! گرگ بودن، غلبه بر مغلوب، گرفتن گلوی او و نوشیدن خونش سهم خدای وجود توست و خرگوش بودن، پنهان کردن گوش ها در پس پشتی خمیده هم سهم شیطان! این تقریبا تحمل ناپذیر است و من به تو حق می دهم.چنین وضعیتی زندگی را یکسر جدال و شکنجه می کند و روان را در این بن بست می فرساید و غمگین می نماید.
فکر کن! از هر سه فرزندی که به دنیا می آوری، یکی قاتل، یکی قربانی وسومی قاضی یا جلاد می شود. هر روز قاتل هارا اعدام می کنند، اما آن ها باز هم به دنیا می آیند! هر روز قاتل ها وجدانشان را می کشند و وجدان عذابشان می دهد و هر دو با این حال هنوز زنده اند؛ هم وجدان و هم قاتل. در چه توفان و مهی زندگی می کنیم! تو به همۀ حرف هایی که بشر از روز خلقتش زده گوش کن؛ فکر می کنی این خداست که با تو سخن می گوید! حالا به رفتار بشر از اولین روز خلقتش نگاه کن؛ با انزجار فریاد خواهی کشیدکه: او حیوان است! چنین است که هزاران سال انسان دارد، بی ثمر با خودش می جنگد و غم و درد روانش بی پایان و بی مفر است و بی تابی روانِ اسیرش، چه دهشتناک و مخوف! قاضی آخرین با آمدنش همه چیز را آرام می کند.... اما او هرگز نمی آید، این را من به تو می گویم، من و تو ای انسان تا همیشه با هم و در این زندگی هستیم!
📚یاداداشتهای شیطان، لیانیدآندری یف،نشر علمی وفرهنگی صفحه ۱۶۶و۱۶۷

غرور دارد؟
من هم از آدم های مغرور خوشم می آید.
مغرور ها به خصوص وقتی جذاب اند که دیگر مطمئنی روی شان تسلط داری، مگر نه؟
_صفحه ۳۸ کتاب نازنین، نشر چشمه


می گویند کسانی که می روند لبه ی پرتگاه می ایستند انگار خود به خود به ته دره کشیده می شوند و به نظر من خیلی از خود کشی ها وقتل ها فقط به این دلیل اتفاق افتاده که تپانچه دم ... دیدن ادامه ›› دست بوده است.
فرقی ندارد، این هم پرتگاه است. شیب چهل وپنج درجه ای که نمی توان از آن سر نخورد. انگار صدایی که نمی شود نشنیده اش گرفت مدام به تان می گوید: ماشه را بچکان!
_ صفحه ۶۱کتاب نازنین، نشر چشمه.


بازی می کنیم تا زنده بمونیم
زنده بمونیم تا به بازی بگیریمون
به بازی بگیریمون تا به حد مرگ شکنجه بشیم
به حد مرگ شکنجه بشیم که زنده بمونیم
زنده بمونیم تا هر لحظه بارها بمیریم...

چرا تموم نمیشه این کابوس؟


پ ن: اینکه از عوامل نمایش قبل اجرا یادآوری کنن که گوشیارو خاموش کنید عالیه، ولی اینکه همون شخصی که اینو میگه، تو کل اجرا صفحه گوشیش ... دیدن ادامه ›› روشن باشه و فکر کنه چون ردیف آخره و فقط چند نفر کنارشنو پشتشم که کسی نیست و با گاهی کج گرفتن گوشیش تو تاریکی نورش دیده نمیشه که باید بگم
نه دوست عزیز پارمون کردی...
بگذریم، سپاس و خسته نباشید از تلاش گروه درجه یکتون عالی بودید، به جز اون یک نفر...