در آثاری که پیچیدگی روایی و استعاره های زبانی و بدنی وجود دارد پاشنه آشیل توانایی انتقال معنا به مخاطب هست.
به نظرم این اثر با اینکه نتوانسته بود در این امر چندان موفق باشد اما از چند جهت برای من حائز معنا بود.
دریافت من از تماشای ابژه های درونی تک شخصیت نمایش سوران بود ولایه های اجتماعی و سیاسی در برگیرنده او که میتوانست نماینده ما هم در وضعیت موجود بین سوژه های آزادی خواه و فضای خودکامگی هم باشه،ما قصه از زبان نمادین و ازطریق ابژه های درونی شده او که به حتم مصداق بیرونی و هم مصداق فانتزی داشتند میشنیدیم.
برای مثال موجود اسطوره ای گاماسیاب ابژه درونی فانتزیک سوران بود که نشان از ناهشیار جمعی هم بود.
و معشوق ،پدر،رفقا وزندانبان ها،ابژه های بیرونی بودند که ما از طریق جهان درونی تکه تکه سوران میشنیدیم.
روانکاو ها معتقدند جهان ناهشیار فردی ما از هیئت ابژه های درونی ساخته شده که چون صحنه یک تئاتر متریال امیال،رفتار،احساسات،خلقیات ما رو
... دیدن ادامه ››
عنوان به
سوژه هدایت و روایت میکنند.
بازی با سایه های ابژه ها روی پرده،و پرفورمنس این تکه ها از قسمت های جذاب نمایش بود برای من .
این که ما با فشار روایت هر تکه محکم به زمین می خوردیم،احساس درد و فشار رو میتونست به مخاطب انتقال بده.
من نمایش رو دوست داشتم.
و به دلیل هماهنگی بدنی، و ذهنیت غیرخطی و استعاری نویسنده و کارگردان،به این کار ۵ میدم.
و کماکان پاشنه آشیل کار رو عدم موفقیت در انتقال معنا دشوارش میدونم.
کار رو به دوستانی که علاقه مند به نمایش های پرفورمنس، وفضاهای روایی غیرخطی ،و معانی دیریاب و مبهم هستند پیشنهاد میکنم.