در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال الهه هدایتی | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 02:14:24
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
آقای محمد حسن خدایی توی پیجشون ساعت ۱۱شب لایو دارن .
امیرمسعود فدائی این را دوست دارد
امین جهان بین این را می‌آید
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نگاه الهه هدایتی به نمایش باغ وهم شیشه ای

سه سال بود وارد کوچه زیبا و عمارتش که حالا دیگه نوفل لوشاتو نیست و سیمرغه، نشده بودم.
حس خوب دیدن تئاتر توی اون جغرافیا برام زنده شد‌
نمایش باغ وهم شیشه‌ای اقتباسی بو. آزاد و خلاقانه از اثر تنسی ویلیامز بزرگ.
ردیف یک نشسته بودیم با دوستم و پیشنهاد می‌کنم چون سالن کوچک است و اجرا به نحوی است که دود زا دارد و از شیشه و مترال سنگین استفاده می‌شود، بلیت ردیف ۲ به بعد را تهیه کنید. هرچند که اجرای بی نقصی است اما یک درصد فکر کنیم اگر آن شیش‌ها یا فلزات سنگین یا دود زا به کسی خدای نکرده، چه بازیگر و چه تماشاچی آسیبی برساند...

نمره من به نمایش:
بازی: یکدست بکد و معدل بازی ۱۸ از ۲۰ برخی بازی‌ها کمی اگزجره بود.
متن: نیاز به دراماتورژی بیشتری داشت. هرچن. دیدم ... دیدن ادامه ›› استاد ناظرزاده نازنین کار را کوتاه دیدند، من به نظرم امکان دراماتیزه شدن بیشتر متن و حتی کوتاهی کار هست.

طراحی صحنه ۱۹ چسب‌کشی کف سالن ایده شیشه خوب بود و صندلی خوب نیست.
لباس ۱۹
کارگردانی ۱۹
نور: طراحی نور ۲۰ اجرای نور با تاخیر بود و چون ریتم کار سریع بود، همین لحظات کوتاه هم مشخص می‌شد.
شرایط کلی سالن: ۱۶. عده‌ای ماسک نزده بودند. صدای تهویه بالاست. اجرا کمی تاخیر داشت.

لذت بردم و تماشای این کار را توصیه می‌کنم.
من ترجیح میدم هر روز صبح یه نفر با دیلم بزنه این مغز منو داغون کنه ولی باصدای تو از خواب پا نشم که میگی بلند شو جگرگوشه ام مثل خودشید بدرخش
سلام و عرض ادب خدمت عوامل سفید.


کاش مثل پناه کاه شما هم تمدید می‌شدید. اونم توی سانس زودتر.

من به همه دوستانم ننایش رو معرفی کردم‌ این نمایش دغدغه‌مند با این متن ایرانی و اجرای خوب، ارزش دیدن داشت. منتها خیلی‌ها گفتند ۹ تا۱۱ شب مترو سخت گیر میاد یا بهانه های دیگر ... دیدن ادامه ›› تایمی.‌‌‌..

کاش ساعت زودتر تمدید بشید ...
خودم هم جز افرادی هستم که علاقمندم باز کار را ببینم. شب‌های اول دیدم. منتها دلم می‌خواد این چند تا کار ضعیف. متوسطی که این ماه دیدیم بشوره ببره...


سلام خانم هدایتی، متاسفانه امکان تمدید وجود نداره اما خوشبختانه یک سانس ویژه با ساعت متفاوت برای روز پنجشنبه روی تیوال باز شده. از اونجایی که اجرای دوم رو تماشا کردید خیلی خوشحال میشیم اگر دوباره ببینیمتون🙌🏼💎🙏🏼
۰۵ شهریور ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
الهام: کاک.
بهار: کاک لوزیه؟
باران: چیه؟
بهار: متوازی‌الاضلاع
الهام: ساقین
بهار: ساقین که مثلثه
سانس اول روز دوم شهریور اجرا را همراه دوستانم دیدم. دومین بار بود که در کل زندگیم از پیش راجع به متن و حال‌وهوای یک نمایش می‌خواندم. از بس که ... دیدن ادامه ›› همه می‌گفتند اصلا نمی‌توانی ارتباط بگیری اگر ندانی راجع به النده.
خلاصه یک هفته نشستیم و کل نظرات تیوال را خواندیم و کلی سرچ کردیم و هر لحظه بیش از پیش و ناخواسته، تحت تاثیر این جو قرار گرفتیم که باید بدانیم و بخوانیم و نکند نفهمیم...

اما اواسط نمایش و بعد آن به این نتیجه رسیدم این جو کاذب بوده و طبق اصل مواجهه باهنر باید بدون پیش‌زمینه سمت کار می‌رفتیم. خب اگر نگاهی به نظرات بیندازیم خواهیم دید عده ای اظهار می‌کنند بار دوم و سوم این کار را دیده‌اند و نفهمیده‌اند یا فهمیده‌اند و ...
انتقاد من از همین‌جا شروع می‌شود. چرا یک اثر هنری باید گنگی (توجه کنید ابهام هنری و پیچیدگی منظورم نیست) گنگی ... ایجاد کند تا مخاطب را تحت جو قرار دهد توی این اوضاع اقتصادی نه‌چندان منساب بلیت بخرد و بیاید و ۲۷۰ تومن و ۶ ساعت از عمرش را بها دهد برای یک اثر هنری.


شروع نمایش تا حدود دقیقه‌ی ۴۰ کشش و جذابیت دارد. مخاطب را همراه می کند و حس می‌کنیم نمایشی است بی‌نقص و الحق که ۴۰ دقیقه‌ی آغازین با بازی خوب اسماعیل گرجی و دیگران و نور حرفه‌ای و ریتم و تمپوی خوب، عالی شده.
برهمنی در این اثر هم مثل سیزیف و زندگی در تئاتر (این دو را خیلی دوست داشتم ) سراغ متافیکشن رفته و بازی در تئاتر که خوب بود...
اما مفهوم و مضمونی که می‌خواست منتقل کند چیست؟
کاش یکی از عوامل زحمتی بکشند و یک جمله لااقل راجع به هدفشان از این متن و این اجرا را با من و دوستانم در میان بگذارند.

و سخن دیگر، اگر نقش خانم صمدی کلا نبود، یا شخص دیگری بازی می‌کرد هم همقن‌قدر مخاطب داشت؟ البته بازی ایشان هم روتین و کلیشه و مصنوعی بود. (با احترام به ایشان و کادر اجرایی)

ویدیویی هفته قبل دیدم از آقای ناظرزاده نازنین که می‌گفتند: مخاطب امروز حوصله ۲ ساعت نشستن ندارد. تا حد زیادی قبول دارم به شرطی که مثل این نمایش باشد و حوصله‌سربر و پرازابهام باشد.
اثر هنری ای که حرفی دارد برای گفتن، رو راست می‌گوید و ترسی ندارد مخاطب خوشش نیاید که پیچش بی‌جا ایجاد کند.


و نقل قولی دیگر: اثر هنری ای که درباره ی همه‌چیز لست در باره هیچ چیز نیست.



نمره من به این نمایش

سروقت شروع شدن نمایش: نمایش بیست دقیقه تاخیر داشت که فکر کنم به سانس بعد هم سرایت کرد

بازی‌ها: بازی آقای گرجی عالی۲۰ و معدل بازی‌های دیگر ۱۸ونیم

نور ۲۰

متن: بسیار ضعیف
دراماتورژی: ضعیف

صحنه: ۱۹ ایده‌های نابی داشت که دوست داشتم. مثل ایوان و آینه. البته پر توی حلق مخاطب می‌ریزد.
و بوی دود سیگاری که روشن است اذیت کرد.


کارگردانی : ۱۷

لباس: ۲۰

شرایط کلی سالن: برخی تماشاچیان ماسک نداشتند. تذکر برای سکوت داده نشد. دیر اجرا شروع شد. صدای تهویه بالاست.


بروشور: ۱۹ . شبیه بروشور سیزیف است. دوستش دارم🥰
نگاه الهه هدایتی به نمایش پناه‌کاه فرید قادرپناه.
این متن بسیاری از عناصر نمایش را افشا خواهد کرد.
اخطار اسپویل!!



پناه‌کاه... یا نمایشی ... دیدن ادامه ›› سوررئال از عشق و آزادی و زندگی

اجرای بیست‌ودوم مرداد 1401 را با جمعی از دوستانم تماشا کردم. سالن کیپ تا کیپ تماشاچی بود و این استقبال برای من بسیار خوشایند بود. نمایش از همان ثانیه‌های اولش شما را در فضایی خاص گیر می‌اندازد. درگیر می‌شوید و تا آخرین لحظه، همراه بازی‌ درخشان حسین امیدی نازنین و آذین نظری عزیز و دیگر بازیگران، پیش می‌روید.
توی هفتاد دقیقه نمایش( هیچ جای کار نمایش از ریتم نیفتاد و من اصلاً متوجه زمان نشدم.) با بنیادی‌تریمن مفاهیم بشری چشم‌توچشم شدم: عشق. آزادی. هم‌آغوشی. مرگ. اعتماد. هنر. اعتیاد و به هرکدام اندازه‌ی نیاز پرداخته شد. کارگردان به خوبی نگاه خودش را به این مفاهیم نشان داده و برای مخاطب پرسش ایجاد می‎کرد.
از گیر افتادن توی پناه کاه باید ترسید. پناه کاه زندگی ما کجاست؟ بد نیست چند وقت یکبار برویم سراغ مفاهیم بنیادین زندگی و شخمشان بزنیم و آپدیتشان کنیم. که اگر نکنیم سرباز رایان باید بیاید و گران تمام می شود در آخر.

موسیقی زنده در نمایش پناه‌کاه، بر غنای کار افزوده و هیجان و لطافت و حرفه‌ای‌گری را نشان می‌داد. گروه کهربای عزیزم، از جانب رفقام ازتون تشکر می‌کنم. پاینده باشید الهی...
طراحی لباس‌ برایم ایده‎مند و می‌توانم بگویم باحال بود. هم مشخص بود بازیگرها راحتند و هم ترکیب جذابی داشت.
ممکن است در نگاه اول فکر کنیم فرم کار جوری است همه ارتباط نگیرند. به نظرم برعکس. متن و بازی و اجزای دیگر این قدر کشش دارد که هر مخاطبی با آن هماهنگ شود.

سالن ناظرزاده راس ساعت نمایش را معمولاً روی صحنه می‌برد. اگر نگران پروتکل‌ها هستید باید بگویم اصلاً نگران نباشید از محوطه بگیر تا خود سالن تا فاصله با تماشاچی همه و همه استاندارد و رعایت شده است.تهویه هم مرتب کار می کرد.
جایی از نمایش حسین امید( سرباز رایان) می‌گوید: وقتی آزادی باشه، تازه می فهمی کی هستی؟
به نظرم کل نمایش روی این جمله شکل گرفته بود. جای دیگری می‌گویند: ما آدمیم؟
و وقتی شخصیت‌ها با موواد و مشروب و هم‌آغوشی و گوشت کبابی برای بار اول روبرو می‌شوند، واکنش‌ها جدا تماشایی بود.
به نظرم در طراحی صحنه بسیار بسیار خلاقیت و تبحر خرج شده بود. استفاده از متریال فلز و شیشه و... عالی بود و با این همه من از لحظه آغاز نمایش تا پایان در دل دعا می کردم تا شب آخر اجرا ها همگی عزیزان سالم و سلامت از مهلکه خارج شوند. اجرای سنگینی بود و خطر پیرامون صحنه بالاست. هرچند که با یک نگاه به کار به خوبی می شود حس کرد این تیم حرفه‌ای از عهده برآمده اند و آرزوی موفقیت و سلامت دارم.

نمره من به اجزای این نمایش: ( این نظر تا حد کمی از سلیقه و نوع نگاه من نشات گرفته و تلاش کرده‌ام احساسات را دخیل نکنم)
کارگردانی: 19و75 کاش در ابتدا اعلام سکوت و سایلنت شدن و این روتین رو می‌کردند. خود کار 20 بود.
بازی: 19 البته برخی بازی‌ها 20 و برخی 18 و 19 بود و من معدلی نوشتم. اما یکدستی بازی‌ها مشعوفتان خواهد کرد.
نور: 20
موسیقی: 20. واقعاً عالی.
وضع سالن از هر لحاظ:18 (شبی که من اجرا را دیدم متاسفانه تماشاچی‌های بغل‌دستی‌مان بلندبلند صحبت می‌کردند. انگار کسی بهشان گفته بود باید صدایتان از بازیگرها بلندتر باشد ها.) همیشه این خرده را به سالن ناظرزاده می‌گیرم که اعلام نمی‌کنند سکوت مهمه و سایلنت کنید و ... البته دست خود گروه اجرایی هم می تواند باشد.
بروشور: 18
تیزر و پوستر: 19
فرم: 20
لباس:20
ایده‌مندی کار:19
قیمت بلیت به نسبت کلیه‌ی اجزا: خوب. موسیقی زنده اینقدر ارزشمند است که واقعا رضایت خواهید داشت.
شروع به‌موقع نمایش:20
صحنه:20
متن نمایشنامه:19ونیم
نمره به کل کار و معدل: 4ونیم ستاره از 5
توصیه می‌کنم در این دقایق نود و نود و یک بازی، این نمایش منحصربه‌فرد را ببینید و از بازی‌های یکدست، ایده‌ی ناب، موسیقی خاص و در کل نمایش منحصربه فرد لذت ببرید.
الهه عزیز سلام، سپاس از اینکه به تماشای نمایش «پناه‌کاه» نشستید و نظرتون رو با ما به اشتراک گذاشتید. موید باشید.
۲۶ مرداد ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
آدم توی آزادی واقعا میفهمه کیه.





پوزش از حسین امیدی نازنین اگر پس و پیش شد کلمات‌ در خاطرم همین مضمون جذاب مانده تا فردا یادداشتم را تنظیم کنم.
هیروشیما، نمایشی سوررآل و ایرانی

نگاه الهه هدایتی به نمایش هیروشیما که در سالن مولوی به اجرا درمی‌آیید.

این متن حاوی اسپویل:
***
نمایش ... دیدن ادامه ›› با فضایی وهمی و ترسناک شروع می‌شود. در نگاه اول صحنه بسیار منحصربه‌فرد و حرفه‌ای کار شده و همه چیز در خدمت القای حس سرما، دلهره و شگفتی است.
ابراهیم ناییج، که قبلاً از او دو اجرای بسیار بسیار درخشان کرونوس و مانستر را دیده بودم، در این اجرا هم بازی درخشانی ارائه داده است. همچنین محسن قزل سفلو را در نمایش پروانه و یوغ دیده بودم. بازی‌ها بسیار درجه یک و بی‌نقص بود.
در خلاصه نمایش آمده: شب چله بود.
این سرمای شب چله ایرانی و اتاقک کارگری نزدیک قبرستان و فضای شب و... همگی القای ترس می‌کرد.
در ابتدای نمایش کمی صدای باد و فضای بیرونی مانع از شنیدن صدای بازیگرها بود.
بمبی که در هیروشیما افتاده را به روزگار امروز وصل می‌کند تا از در و دیوار و سقف جنازه و کفن ببارد.
به شخصه، عاشق فضای ایرانی کار شدم. از خاطره گفتن جلال تا کفن و جنازه ها و شب چله و...
متن نمایش که ایرانی است خودش نقطه قوت است، اجرای نمایشنامه ای حاضر و آماده ترجمه شده و امتحان پس داده، چندان دشوار به نظر نمی رسد، اما من مشوق گروه‌های شریف و پرتلاشی هستم که متن‌های فارسی تولید می کنند. به امید نشر و چاپ این نمایشنامه ها و اجرای همیشگی متون خوب فارسی.
ممنون که به احترام ما هزینه کرده بودید و بروشور تهیه کرده بودید و با عشق تقدیم کردید. آرشیو بروشوری ما وقتی پر باشه بعدها به این بروشورها سر می زنیم و همیشه خاطره این نمایش برای ما زنده خواهد ماند.

من تماشای این نمایش را به شما که علاقه‌مند به هنر نمایش هستید توصیه می‌کنم. شما که مدت‌هاست تئاتر پر از خلاقیت ندیده‌اید. شما که نمایش ترسناک و ایرانی دوست دارید. شما که مثل من از کارهای دانشجویی همیشه طرفداری کرده‌اید.

پ‌ن: من اجرای روز چهارشنبه را دیدم.
نمره من به این نمایش:
بازی‌ها: 20
نور20
صحنه20
متن14
پایان بندی20
ایده های منحصربه فرد نمایشی20
وضعیت سالن مولوی: 18
کارگردانی 19
پوستر: 18


نگاه الهه هدایتی به نمایش سفید...
نمایشی از زندگی و تقابل‌های امروز.

این متن بخش‌هایی از داستان نمایش را برای شما افشا می‌کند.

این‌روزها ... دیدن ادامه ›› کار کردن روی یک متن نمایشی ایرانی(زبان فارسی و قصه‌ای از ایران) می‌تواند نقطه قوتی باشد برای یک گروه نمایشی که نمایش سفید از پس این مهم برآمده است.
سفید در نگاه اول، نمایشی است، نه سیاه، نه سفید، بلکه خاکستری تیره، از روابط خواهربرادری، مادروفرزندی، پدر و مادری، فرزند و پدری و خانوادگی و نتایج مخرب روش‌های غلط تربیتی و نگاه سنتی و گاه غلط به ذات انسانی.
شخصیت‌های این نمایش، هر کدام داستانی دارند از خودشان و زندگی‌هایی که امروز می‌بینیم و می‌شنویم و لمس می‌کنیم.
شش خواهر و برادر که روابط و زندگی‌شان را در اواخر دهه بیست تاسی عمرشان می‌بینیم.
فربد و بهار که از زاویه‌دید الهه و گاه دیگر خواهرها، فرزندانی ناخلف و بزهای سیاه خانواده هستند، با پیشروی قصه، برای مخاطب نشان داده می‌شوند و مخاطب احتمالاً به کشف نقاط سیاه و سفید وجود آن‌ها می‌پردازد.
الهام، سنتی و مذهبی بزرگ شده، حتی حاضر نیست به خاطر حرف مردم سیاه از تن درآورد تا لحظه آخر نمایش سیاه بر تن دارد و در ازدواجش موفق نیست و اوست که از مهیار( در ظاهر مرد زندگی) سیلی می‌خورد.
وقتی خواهرش به الهام گفت: خاک تو سرت لنگ اینی. (لنگ مهیار هستی)
زنی را به نمایش گذاشت که با تمام مشکلات زناشویی باز هم نشسته که ظلم ببیند.

الهه خواهر دیگر که کمی در ظاهر ملایم‌تر از الهام است و در اوایل کار مقنعه مشکی را درآورد. مدیر یا ناظم مدرسه است و او هم گذشته ای دارد و به قول بهار شب عروسی زده زیر همه چیز.

عنصر طنز در این نمایش به خوبی در همراه کردن مخاطب تاثیر دارد. در این امر شخصیت مهیار و باران و تا حدی هم الهه نقش دارند. ریتم کار عموما در طول زمان، با فضای صحنه هماهنگ است و این قصه کلمه کلمه ساخته می‌شود.

برادر ظاهراً خَلَف، فرید است که حضور نداشت اما ساخته شد برای مخاطب، برادری که جمع‌وجورکننده است و اما این شخصیت هم دارای نقاطی سیاه است که با دیالوگ‌هایی از باران و دیگران به نمایش گذاشته شد.

اما شخصیت اصلی این ماجرا... مادر... بهتر است بگویم مام میهن...
نبود مادر و حافظه ای که از بین رفته هویت تاریخی ای است که از سرزمینمان رفته و عده ای می خواهند برای درست کردن این فضا، هر کسی با شتاب، از ظن خودش می خواهد روایت منحصربه فرد و مستقلی بسازد که در پایان تراژیک نمایش، موفق هم نمی‌شوند.
طیف های مختلف سیاسی و فرهنگی و نگاه های اجتماعی و تاریخند که
بدون شنیدن حرف هم، با زور و شتاب سعی دارند نظر خودشان را غالب کنند که راهی به جایی نمی برند و این دیالوگ شکل نمی گیرد. فضای نمایش در سطح دوم (کانسپت و مضمون زیر لایه) نقدی است بر فضای حاکم بر این روزگار ما.
نمایش سفید، به خوبی نقد می‌کند نگاه والدینی که درگیر نگاه افراطی مذهبی و سنتی هستند و حاضر نیستند به دنیای امروز و خواسته‌های نسل جوان روی خوش نشان بدهند.
اجرا با توجه به وجود تلگرام و اسنپ در متن، در ظاهر امروزی است اما این روایت می تواند مربوط به تمامی دوران ها باشد. این مام میهن که حافظه اش پاک ( سفید ) شده، در هر دوران تاریخی افتاده دست عده ای که بخشی از حافظه اش را به غلط پر کنند.

ارزش مطالعات فرهنگی این نوع اجراها بسیار بالاست. برای پژوهش بنیادین روی مسایل فرهنگی، اجتماعی و خانوادگی بهتر است یمت این هنر یا ادبیات داستانی برویم تا خواندن تاریخ. چرا که ادبیات و هنر زیر سایه هیچ استبداد و سیاست و جبهه ای نمی رود.

صحنه پردازی قابل قبول و رئال است و اسم سعید حسنلو، اطمینان خاطری است برای استانداردهای صحنه و خلاقیت. هرچند به زعم من در سالن سمندریان ایرانشهر امکان بزرگتر شدن صحنه بود که این را به چشم ایراد نمی‌بینیم.
نمایش نورپردازی خاصی نداشت و به جز بخش راهرو، کل صحنه درابتدا تا پایان
و جایی که مادر می‌رسد یکی است.
نقطه قوت کار را می‌توان کارگردانی دقیق، لباس و گریم فوق العاده رئال و باورپذیر و باذوق و متن ایرانی و درست دانست.
و یک نقطه ضعف کار این بود که ده دقیقه اول کار صدای بازیگران به قدر کافی بالا نبود که بشنوم. من ردیف 3 بودم.

نمایش با بازی بهار، آغاز و با او هم به پایان می‌رسد. پایانی تراژیک که مخاطب بعد از آن تکرار این زندگی را در ذهن می‌سازد. موزیک اول و آخر کار که از گوشی بهار پخش شد، به خوبی فضای کار و حال و هوای شخصیت را برایش ساخت.
صادق برقعی که دانش‌آموخته رشته نمایش است، بعد سال‌ها درخشش در بازیگری، حالا کارگردانی قابل قبولی ارائه کرده که من افق روشنی برای او و گروه خوب نمایش سفید متصور می‌شوم.
پ.ن من اجرای روز سه شنبه را دیده ام. سر ساعت اجرا شروع شد، فضای سالن از استاندارد سکوت و دمای مناسب برخوردار بود، همه ماسک داشتند و واقعا عوامل خارجی به کیفیت کار کمک کردند.

کَست(عوامل) نمایش درخشان ژپتو(بهترین نمایشی که در دوران کرونا تماشا کردم) این‌جا نمایشی متفاوت را به صحنه برده‌اند که توصیه می‌کنم تماشایش کنید. من با این نمایش خندیدم، اشک ریختم و اندیشیدم.


نمره من به اجزای این کار:

بازی‌ها 18ونیم
کارگردانی 19
صحنه 18
لباس 19
موسیقی 20
نور 19
متن: 29ونیم
بروشور 20
چهره پردازی 20

خانم هدایتی سپاس از حُسن توجه شما به نمایش سفید🙏🌱
۱۵ مرداد ۱۴۰۱
مسعود شامی
خانم هدایتی سپاس از حُسن توجه شما به نمایش سفید🙏🌱
عزیزید و ممنون که با همه مصائب تیاتر کار می کنین که ما هنوز مخاطبیم.
۱۵ مرداد ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
الهام: حافظه ما که چیز بدرد بخوری توش نیست یا جنگ و دعواست یا بدبختی و بی‌پولی
سپاس که تشریف آوردین🙏🌱
۱۲ مرداد ۱۴۰۱
مسعود شامی
سپاس که تشریف آوردین🙏🌱
دوباره قراره بیام
۰۴ شهریور ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نگاه الهه هدایتی به نمایش ژپتو
یکم آذر ۱۴۰۰ تهران

اول این که حسرت می‌خورم که مجال زودتردیدن کار پیش نیامد و دیشب که شب‌های پایانی است با رفقا نشستیم به تماشای ژپتو. چکن از این کارهایی است که دلم می‌خواهد باز دوباره ببینمش و یک باردیدن احتمالا جان مطلب را در وجودم ننشاند.
دوم این‌که ناظرزاده به نظرم بهترین سالن از نظر رعایت پروتکل‌هاست و خیالتون بابت فاصله و چک‌شدن تب و تهویه و فاصله با بازیگر راحت... بیلمن رو شنبه دیدیم و ژپتو دوشنبه و عالیه ایرانشهر و نگران نباشین. دوتا ماسک بزنین و برین کیف کنین...



حاوی اسپویل:::::

اگر به سراغ ژپتو می‌روید نرم و آهسته بروید مبادا فرم خاص و ذوق هنری و خلاقیت تیم اجرا موجب شود فکر کنید قصه ندارد.
البته ... دیدن ادامه ›› که دارد و چه قصه‌ای...



بازی‌ها استاندارد و گاهی فرای تصور بود حتی. این که هر شخصیت تمایز داشت توی بازی و بیان و لباس و همه‌چی مجذوبم کرد.

البته در میانه‌، کار کمی از ریتم افتاد که برای من قابل اغماض بود.
بازیگر دختر جای پسربچه و یا عروسک انتخابی است با تیغ دولبه . اما کارلوی این نمایش برای من مفهوم جنسیت دختروپسر هردو را تداعی کرد و حس خوبی داشت البته یه کمی نسبت به بقیه بازیگر ها کارلو بیانش کوتاهتر بود و احتمالا ته سالن نشنون صدای ایشون رو نمی‌دونم در حد حدسه. شاید هم چون بیان صادق برقعی در نقش ژپتو بالا و عالی بود کمی به چشمم اومد. البته ایراد نمی‌گیرم و بتزی کارلو عالی بود و دلنشین با اون لباسهای جذاب و گریم خوب.
سرباز نمایش هم انتخاب بازیگرش که دختر بود جالب بود و همین که گفتم راجع بهش صدق می‌کرد.
بازی صادق برقعی بسیار عالی بود و من سال‌هاست که فعالیت هنری ایشون رو از بعد فیلم گلدن‌تایم به بعد دنبال می‌کنم. از لانچر و حذف به قرینه معنوی و پینوکیو و زمین گرم و خاک سفید به خیر و خوبی همیشه یاد می‌کنم و فیلم‌های کوتاهی که بازی کرده‌ن هم دیده‌م و واقعا هم پیشرفت و حرفه‌ای شدن محسوسه . آرزوی موفقیت روزافزون برای تک تک بازیگران ژپتو دارم...

گریم‌ها با خلاقیت و طراحی‌شده و فکرشده بود.
یعنی ما که بعد نمایش بازیگرها رو بی‌گریم دیدیم فرقش رو قشنگ درک کردیم. دم گریمور و طراحش گرم.
این‌قدر گوریل و سرباز و دلقک و ... جالب بود و چشم‌نواز که توی مواجهه اول مبهوت می‌شوی چند ثانیه.

نور هم گویا کاندید جایزه تئاتر داشنگاهی شده و بسیار سنجیده بود. البته سالن ناظر زاده و صحنه هم کمک کرده بود تا بهتر و بیشتر عیان شود این عنصر...

چقدر آخه موزیک و تیزر و پوستر و بروشور کار خلاقانه بود. حقیقتا وقتی یک تیم و کارگردانش این همه به همه جوانب اندیشیده؛ مخاطب حس می‌کنه این تیم براش ارزش قائل بوده و همین حس احترام باعث می‌شه ما دیگه پیگیر کارهاشون باشیم و این یعنی ساختن مخاطب فعال ...
نور و بازی خیلی جاها روی هم تامی‌خورد و می‌تونست میخکوب کنه مخاطب رو.
البته گویا نقش دلقک کامدید جایزه بازیگری شده توی جشنواره دانشجویی و واقعا دمش گرم عالی بود. پیگیر کارهاش شدم من دیگه...
نقش صامت و تُخسی رو دراورد


مخصوصا جایی که ژپتو و دلقک( در ذهن من نماد گناه هوس) گلاویز شدند نور بسیار عالی بود .
البته ردیفی که من و رفقا نشسته بودیم ردیف خوب سالن بود (چهارمین ردیف) و مشرف یودیم به کل کار...


نمی‌دانم... ولی صحنه من را یاد نمایش فهرست انداخت و وقتی در فیلم‌تئاترش دیشب نگاهی انداختم، دیدم درست بود.

طراحی لباس این نمایش برنده‌ی جایزه تئاتردانشگاهی شده و پربیراه نیست بگویم عالی بود. ترکیبی فانتزی از رنگ و حجم و این که هر شخصیت بخشی‌اش با لباس معرفی و متمایز شده.

امید زیاد دارم که این نمایش تکرار اجرا برود. البته استقبال ازش عالی بود و سالن پر بود.

من به همه رفقا گفتم برید ژپتو ولی می‌گن سولداوت شده تا شب اخر...
امید دارم به تمدید اجرا?❤️
تن‌ها...نمایشی برای صلح
تلاشی ستودنی از آن‌ها که جان‌دادند و حقشان نبود.


من و دوستانم ، چند شب پیش، نمایش را با معرفی دوستانم دیدیم. از گروه خوب تن‌ها پوزش می‌خواهم که زودتر معرفی نکردمش‌. درگیر جشنواره فیلم‌کوتاه بودم.

اگر دنبال تماشای یک نمایش شریف و بی‌ادعا و شیک و خاص هستید توصیه‌اش می‌کنم...
این را هم بگویم هیچ سالنی را مثل تئاترشهر نمی‌تونین توی رعایت پروتکل‌ها و فاصله‌گذاری، جدی ببینین. به شدت حساسن و دمشون گرم... اگر می‌خواهید ... دیدن ادامه ›› نمایشی از انسانیت ببینید...

احتمال اسپویل:

اول که نور تابیده شد و صحنه نمایش روشن شد و تن‌ها رو دیدم حس کردم نمایشی متفاوت است.
عادت دارم پیش از خرید بلیت راجع به یک نمایش بیش از نیاز بدانم. یعنی نمی‌دانستم این نمایش برنده جشنواره مقاوت شده و این تازه به نظرم خوبه که دیده شده.
بلیت را گرفتم که بازی هادی شیخ‌الاسلامی و ایمان سلگی را ببینم که از این دو عزیز نمایش‌هایی دیده بودم و پیگیر بودم.
خلاصه...
اول کار با دیدن لباس و صحنه کمی ذوقم گور شد اما کم‌کم حس کردم اتفاقا این لباس و این نور و این صحنه خلوت تمامش قوت کار است. گویا فجر هم لباس این کار درخشیده...

متن و شخصیت‌ها عالی و متمایز و جذاب بود. ریتم کار تند است قبول. اما ایجاد دلهره می‌کرد و بعد چند دقیقه من که همراهش شدم.
اوج هنرنمایی این گروه در بازی تک تک آن‌هاست.
بیان و بدن و هماهنگی خیلی خوب بود.
نقش نوجوان که بعد ۱۳ سال گویا دارد بازپرسی می‌شود و هادی بازی می‌کرد بسیار بسیار خاص است. تا نبینیدش نمی‌شود راجع بهش گفت.

این قصه که نویسنده‌اش را از این پس پیگیر خواهم بود، به دلیل عمیق‌بودن متنش و کارگردانی خفنش، نور تابانده به جایی از جنگ که کمتر دیده شده.
تفاوت شخصیت‌ها و نوع نگاهشان یک‌جور چندصدایی ایجاد کرده بود.

دیالوگ باخدا به نظرم یکی از بهترین جاهای نمایش است که هر نوع محاطبی باشید درگیرتان خواهد کرد.


بعد پایان نمایش ذهنتان احتمالا درگیر خواهد شد تا مدتی؛ درگیر آدم‌ها و احساساتشان و زندگی‌هاشان قبل و بعد جنگ و معنای حقیقی ایثار...
هنر چیست مگر ایجاد پرسش برای من؟

و آه از پاهایی که جا مانده و من خبر ندارم و چشم‌هایی که دیگر ندیده و تن‌ها... تن‌هایی که دفن شدند ...

بازپرس من را یاد بازی پیمان معادی انداخت.

شیک. گفتم نمایشی شیک و شریف. شیک بودنش به این دلیل است که تروتمیز و خلوت است و شبیه هیچ‌کدام از داستان‌های جنگی ایرانی که خوانده‌اید و فیلم‌هایی که دیده‌اید و حتی نمایش‌هایی که از جنگ ساخته شده نیست.

زمان نمایش بسیار متناسب است با قصه‌ای که می‌گوید و فصای متشنج و درام و خمه‌چیزش به همه‌چیزش می‌خورَد حقیقتا..

توی این نمایش شخصیت اصلی تن‌هاست.. تن‌هایی که دیگر آن آدم‌های سابق نخواهند بود. با این‌که هیچ نقشی در ایجاد جنگ نداریم، زندگیمان نابود می‌شود با جنگ...
ممنونم ازتون❤️لطف شماست
۰۷ آبان ۱۴۰۰
هادی شیخ الاسلامی
ممنونم ازتون❤️لطف شماست
بدرخشین تاابد
۰۷ آبان ۱۴۰۰
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
ایده ای که خوب پرداخت نشده بود. دوستش نداشتم. مامانش چرا همسن خودش بود؟
محمد لهاک (آقای سوبژه) این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یک برش از زندگی یک بازنده. بازنده در عشق بازنده در بازی بازنده در وقتی که یک آدم بهش توهین می کنه....
حتی نتونست وقتی برگشت به زن سابقش بگه حضانت بچه رو....
امیر مسعود این را خواند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
این جور مراسم رو در داستان های رئالیسم جادویی جنوب ایران خوانده بودم. کارهای منیرو روانی پور و دیگران. در جزیره هرمز اگر اشتباه نکنم شبیه این رسم هست. شنیده ام و ندیده ام. قشنگ بود و گریه ی عروس آخر فیلم حس مبهمی در من ایجاد کرد.
امیر مسعود این را خواند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دوستش داشتم. باید زندگی در جریان باشه و توی این فیلم رویارویی مرگ و زندگی و بیماری و تندرستی را بدون سوگیری نشان داد..
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بسیار فراموش‌کاریم ما که یادمان می‌رود هنرهایی که هست را.

در تمام مدت نمایش ذهنم درگیر این بود که از کودکی تا امروز چقدر این هنر را دیده‌ام، لذت برده‌ام اما فراموشش کرده‌ام:
خونه مادربزرگه و مدرسه‌ی موش‌ها... جناب‌خان... کارهای استاد بهروز غریب نازنین... کگربه آوازه‌خان و دزدعروسک‌ها... همین و همین... سیزده سالگی تا شانزده‌سالگی عروسک‌گردانی کار می‌کردم توی کانون پروش فکری و آن زمان‌ها فکر نمی‌کردیم این هنر است که انجام می‌دهیم و بیشتر سرگرمی بود...

آه... و چقدر یادم رفته بود که هیچ هنری بی‌نصیب از هنر دیگر نیست.
همه‌چیز این فیلم عالی بود. خلاقیت و تخیل. بازی بازیگران. متن. موزیک. کاش شاهد ساختن این جور کارها با این کیفیت توی کشورمون هم باشیم. لااقل من ندیده‌ام.
بسیار درگیرش شدم و وقتی تمام شد تکه‌ای از دلم جا ماند با عروسک‌هاش..
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
الهه هدایتی (elahedayat)
درباره فیلم کوتاه زخم i
در لایه اول به بلوغ رسیدن ناگهانی یک دختربچه را در موقعیتی اسفبار نشان داد کهه درخور توجه و جالب و حس برانگیز بود برای من. در سطح دوم معنا این کودک یکباره و ناخواسته و ناگهانی به بلوغ فکری و آگاهی رسید که این هم جالب و درخور توجه و ستودنی بود به نظرم. از دست دادن خانواده و سروسامان این کودک خودبه خود اندوه داشت چه رسد ب این قضیه... این فیلم را می خواهم با هناسه قیاس کنم. فضا و صحنه ها بسیار باورپذیر و جذاب و زیبا بود اما هناسه نه. اسم فیلم هم عالی انتخاب شده؛ زخم. زخمی هم بر روح هم بر جسم...
این پنجمین فیلمی بود که من امسال با حضور دختربچه ها دیدم و جالب که مو در همه فیلم ها بر زیبایی و معصومیت دخترها افزوده بود.
-هناسه
-زخم
-مرزبان
-جان ... دیدن ادامه ›› داد
-حالت تهوع
و جالب که در همه این فیلم ها به این کودکان آسیبی جسمی-روحی می رسید و اندوه داشتند.
حقیقتا اگر بخواهم زخم را امتساز بدهم 4 از 5 شایسته است. به دلیل نگاه انسانی و غیر سانتی مانتال این فیلم به وجهی از بلوغ که کمتر به آن پرداخت می شود.
موزیک پایان هم بسیار دوست داشتم. همخوان با ابتدای متن بود.
اندوه وقتی بیشتر بود در این فیلم که دختر توی این شرایط به تنها کسی که نیاز دارد مادرش است. که جان داده زیر آوار. و چه زیبا بود جایی که رفت روی قبر مادرش و با دامن او خوابید. قاب زیبایی بود از قبرستان.
سپهر و پوریا صادقی این را خواندند
محمد لهاک (آقای سوبژه) این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
الهه هدایتی (elahedayat)
درباره فیلم کوتاه جان داد i
فیلمی در ستایش زندگی یا زنده باد زندگی...
ایده ی بسیار خوب و پرداخت ظریف و زیبا به معنای واقعی کلمه.
چقدر دیشب از دیدن هناسه لذت نبردم و چقدر امشب از دیدن این یکی لذت بردم. چقدر عشق مادر و فرزند و تقابل مرگ و زندگی را ظریف ساخته و پرداخته بود. عشق در هر ساحتی مقدس است.
درخشانترین جا وقتی بود که پدر دور از چشم دختر زد زیر گریه. باهاش اشک ریختم و اندوهش را نشان داد. اما نگاه بزرگسال و کودک به زندگی و مرگ تمام بن مایه این فیلم بود و چه خوش ساخته و پرداخته بودش. دمشون گرم و اون بخش های انیمیشنی چقدر در انتقال حی موفق بودند.
مادر بود که حضورش با ژاکت گرم کننده ی دل کودک بود اما بودن پدر بود که شکم او را سیر و در نهایت زنده اش می کرد...
بسیار ارزشمند بود... و چه اسم خوبی... چه قاب های چشم نوازی... چه بازی درخشانی از یک کودک گرفته بودند.