نگاه الهه هدایتی به نمایش سفید...
نمایشی از زندگی و تقابلهای امروز.
این متن بخشهایی از داستان نمایش را برای شما افشا میکند.
اینروزها
... دیدن ادامه ››
کار کردن روی یک متن نمایشی ایرانی(زبان فارسی و قصهای از ایران) میتواند نقطه قوتی باشد برای یک گروه نمایشی که نمایش سفید از پس این مهم برآمده است.
سفید در نگاه اول، نمایشی است، نه سیاه، نه سفید، بلکه خاکستری تیره، از روابط خواهربرادری، مادروفرزندی، پدر و مادری، فرزند و پدری و خانوادگی و نتایج مخرب روشهای غلط تربیتی و نگاه سنتی و گاه غلط به ذات انسانی.
شخصیتهای این نمایش، هر کدام داستانی دارند از خودشان و زندگیهایی که امروز میبینیم و میشنویم و لمس میکنیم.
شش خواهر و برادر که روابط و زندگیشان را در اواخر دهه بیست تاسی عمرشان میبینیم.
فربد و بهار که از زاویهدید الهه و گاه دیگر خواهرها، فرزندانی ناخلف و بزهای سیاه خانواده هستند، با پیشروی قصه، برای مخاطب نشان داده میشوند و مخاطب احتمالاً به کشف نقاط سیاه و سفید وجود آنها میپردازد.
الهام، سنتی و مذهبی بزرگ شده، حتی حاضر نیست به خاطر حرف مردم سیاه از تن درآورد تا لحظه آخر نمایش سیاه بر تن دارد و در ازدواجش موفق نیست و اوست که از مهیار( در ظاهر مرد زندگی) سیلی میخورد.
وقتی خواهرش به الهام گفت: خاک تو سرت لنگ اینی. (لنگ مهیار هستی)
زنی را به نمایش گذاشت که با تمام مشکلات زناشویی باز هم نشسته که ظلم ببیند.
الهه خواهر دیگر که کمی در ظاهر ملایمتر از الهام است و در اوایل کار مقنعه مشکی را درآورد. مدیر یا ناظم مدرسه است و او هم گذشته ای دارد و به قول بهار شب عروسی زده زیر همه چیز.
عنصر طنز در این نمایش به خوبی در همراه کردن مخاطب تاثیر دارد. در این امر شخصیت مهیار و باران و تا حدی هم الهه نقش دارند. ریتم کار عموما در طول زمان، با فضای صحنه هماهنگ است و این قصه کلمه کلمه ساخته میشود.
برادر ظاهراً خَلَف، فرید است که حضور نداشت اما ساخته شد برای مخاطب، برادری که جمعوجورکننده است و اما این شخصیت هم دارای نقاطی سیاه است که با دیالوگهایی از باران و دیگران به نمایش گذاشته شد.
اما شخصیت اصلی این ماجرا... مادر... بهتر است بگویم مام میهن...
نبود مادر و حافظه ای که از بین رفته هویت تاریخی ای است که از سرزمینمان رفته و عده ای می خواهند برای درست کردن این فضا، هر کسی با شتاب، از ظن خودش می خواهد روایت منحصربه فرد و مستقلی بسازد که در پایان تراژیک نمایش، موفق هم نمیشوند.
طیف های مختلف سیاسی و فرهنگی و نگاه های اجتماعی و تاریخند که
بدون شنیدن حرف هم، با زور و شتاب سعی دارند نظر خودشان را غالب کنند که راهی به جایی نمی برند و این دیالوگ شکل نمی گیرد. فضای نمایش در سطح دوم (کانسپت و مضمون زیر لایه) نقدی است بر فضای حاکم بر این روزگار ما.
نمایش سفید، به خوبی نقد میکند نگاه والدینی که درگیر نگاه افراطی مذهبی و سنتی هستند و حاضر نیستند به دنیای امروز و خواستههای نسل جوان روی خوش نشان بدهند.
اجرا با توجه به وجود تلگرام و اسنپ در متن، در ظاهر امروزی است اما این روایت می تواند مربوط به تمامی دوران ها باشد. این مام میهن که حافظه اش پاک ( سفید ) شده، در هر دوران تاریخی افتاده دست عده ای که بخشی از حافظه اش را به غلط پر کنند.
ارزش مطالعات فرهنگی این نوع اجراها بسیار بالاست. برای پژوهش بنیادین روی مسایل فرهنگی، اجتماعی و خانوادگی بهتر است یمت این هنر یا ادبیات داستانی برویم تا خواندن تاریخ. چرا که ادبیات و هنر زیر سایه هیچ استبداد و سیاست و جبهه ای نمی رود.
صحنه پردازی قابل قبول و رئال است و اسم سعید حسنلو، اطمینان خاطری است برای استانداردهای صحنه و خلاقیت. هرچند به زعم من در سالن سمندریان ایرانشهر امکان بزرگتر شدن صحنه بود که این را به چشم ایراد نمیبینیم.
نمایش نورپردازی خاصی نداشت و به جز بخش راهرو، کل صحنه درابتدا تا پایان
و جایی که مادر میرسد یکی است.
نقطه قوت کار را میتوان کارگردانی دقیق، لباس و گریم فوق العاده رئال و باورپذیر و باذوق و متن ایرانی و درست دانست.
و یک نقطه ضعف کار این بود که ده دقیقه اول کار صدای بازیگران به قدر کافی بالا نبود که بشنوم. من ردیف 3 بودم.
نمایش با بازی بهار، آغاز و با او هم به پایان میرسد. پایانی تراژیک که مخاطب بعد از آن تکرار این زندگی را در ذهن میسازد. موزیک اول و آخر کار که از گوشی بهار پخش شد، به خوبی فضای کار و حال و هوای شخصیت را برایش ساخت.
صادق برقعی که دانشآموخته رشته نمایش است، بعد سالها درخشش در بازیگری، حالا کارگردانی قابل قبولی ارائه کرده که من افق روشنی برای او و گروه خوب نمایش سفید متصور میشوم.
پ.ن من اجرای روز سه شنبه را دیده ام. سر ساعت اجرا شروع شد، فضای سالن از استاندارد سکوت و دمای مناسب برخوردار بود، همه ماسک داشتند و واقعا عوامل خارجی به کیفیت کار کمک کردند.
کَست(عوامل) نمایش درخشان ژپتو(بهترین نمایشی که در دوران کرونا تماشا کردم) اینجا نمایشی متفاوت را به صحنه بردهاند که توصیه میکنم تماشایش کنید. من با این نمایش خندیدم، اشک ریختم و اندیشیدم.
نمره من به اجزای این کار:
بازیها 18ونیم
کارگردانی 19
صحنه 18
لباس 19
موسیقی 20
نور 19
متن: 29ونیم
بروشور 20
چهره پردازی 20