_____________________________________________________________
*یادداشت بهروز غریب پور به مناسبت اجرای مجدد اپرای رستم و سهراب*
_____________________________________________________________
__چرا آواگران در اپرای رستم وسهراب همچون دیگر آثار در ردیفهای آوازی ایرانی، آواز نمی خوانند؟__
عزیزان تماشاگر
بزودی اپرای عروسکی "رستم و سهراب" را بر روی صحنه ی تالار فردوسی خواهید دید و به همین دلیل و پیشاپیش به یکی
... دیدن ادامه ››
از سوال های قطعی شما عزیزان جواب خواهم داد:
سوالتان این است که چرا آواگران در اپرای رستم وسهراب همچون اپراهای عاشورا ، حافظ ، مولوی، سعدی، خیام ، اپرای عشق"داستان شیخ صنعان و دختر ترسا" براساس ردیفهای آوازی ایرانی آواز نمی خوانند؟ برای پاسخ دادن به این سوال به ناچار بایستی چند نکته ی اساسی را توضیح بدهم :
- اپرا opera واژه ای ایتالیائیست و اپرای جدید یا نمایشی که خواننده بازیگران توام با موسیقی نمایش را اجرا میکنند مدیون هوش و ذکاوت و خلاقیت ایتالیایی هاست و از آنجاکه در زبان ایتالیائی واژگانی که به A ختم می شوند مونث محسوب می شوند ، اپرا را دختر ایتالیا می نامند و از زمان کلادیو مونته وردی 1567-1643 –در سال 1607 میلادی تا دوقرن بعد این هنر ایتالیائی دانسته می شد و سپس در آلمان ، فرانسه و انگلستان رواج یافت اما متون –لیبره تو ها- بزبان ایتالیائی بود و آواگران بزبان ایتالیائی آواز می خواندند و با اینکه در قرن هیجدهم ریچارد واگنر با رویکرد جدیدی به ساختن اپرا روی آورد اما نام این هنر در همه جا "اپرا" ماند .
- پس از سالها تجربه بالاخره صداها در اپرا دسته بندی شدند:
- سوپرانو ، صدای زیر و ظریف زن.
- متسو سوپرانو صدای متوسط زن
- کنترآلتو صدای بم زن
- باریتون صدای بم مرد
- تنور صدای مرد جوان
- باس بم ترین صدای مرد
- بنابراین در جریان رشد و توسعه ی اپرا این دسته بندی "اروپائی" توام با خلاقیت های فردی آهنگسازان اپرا محفوظ ماند از این رو آهنگسازان اپرای ایرانی بر این باور بودند که تبعیت از این قواعد الزامیست و هرچند ، بصورت جسته گریخته و در شاخص ترین تلاش "میرزاده ی عشقی " به سراغ ردیف های آوازی ایرانی رفت اما هرگز این راه توسط آهنگسازان اپرای ایرانی: حسین دهلوی، احمدپژمان، لوریس چکناوریان دنبال نشد و در حالیکه در آذربایجان :اوزیر حاجی بیف شجاعانه اپراهایی براساس متون شرقی و ردیف های آوازی ترکی آذری ساخته، آهنگسازان ایرانی بر دنباله روی و تقلید شیوه ی غربی اصرار ورزیدند و موسیقی ایرانی را فاقد وسعت و توانائی لازم برای بکارگیری در این ژانر نمایشی می دانستند. به باور من بی خبری یا کم خبری آنها از "تعزیه" موجب شده بود که نه در سرچشمه ی آثار اوزیر حاجی بیف تامل کنند و نه خود به سراغ این اپرای ملی رفتند :
- در تعزیه امام خوان ها بیشتر در مایه های پنجگاه، رهاوی، و نوا می خواندند
- شبیه حضرت عباس (ع) در مایه ی چهارگاه می خواند
- شبیه عبدالله حسین(ع) در گوشه ای از راک معروف به راک عبدالله می خواند
- اشقیاء از بحر طویل و بیشتر به حالت رسیتاتیف " اشتلم خوانی" نقشهایی چون شمر و یزید را اجرا می کردند
- بنابراین شایستگی موسیقی آوازی ایرانی برای بکارگیری در اپرای ملی قرن ها بود به اثبات رسیده بود ولی هیچ آهنگسازی به سراغ آن نمی رفت....
زمانی که من اراده کرده بودم که زمینه ی اجرای اپرا را مهیا کنم ، شمار اپراهای ایرانی به تعداد انگشتان یک دست هم نمی رسید و هوشمندانه ترین و زیباترین آنها "رستم و سهراب" لوریس چکناوریان بود که به دلیل حماسی و تراژیک بودن داستان می شد با اغماض پذیرفت که گام نخست چندان از ایده ی رویایی من دور نیست. اما رویای من چه بود:
استفاده از گنجینه ی موسیقی ایرانی ، سازهای ایرانی ، خوانندگان ایرانی ردیف دان و ردیف خوان و بروی صحنه آوردن آثاری که مخاطب ایرانی با آنها احساس قرابت و نزدیکی تام و تمام داشته باشد و از این رو پس از آنکه مکبث را بعنوان نمونه ی غربی "اپرا" به روی صحنه بردم دست به ساختن بنیان آن رویا زدم که حاصل آن اپرای عاشورا بود و خوشبختانه نه تنها در ایران بلکه در ایتالیا ، فرانسه و لهستان با استقبال فراوان روبرو شد و تحت همان عنوان بین المللی ، یعنی اپرا برای مخاطبان غربی به نمایش در آمد و جالب است که آنها بسیار زودتر از آهنگسازهای ایرانی این اپرای ملی را به رسمیت شناختند.در ادامه اپرای مولوی و سایر آثار را با همین باور و اعتماد به نفس ملی بروی صحنه آوردم و آهنگسازانی همچون بهزاد عبدی ، امیر پور خلجی، امیر بهزاد و شورا کریمی در به ثمر رساندن این رویا یاری¬¬ام کردند.
اکنون این شیوه آواگری در آثار گروه تئاتر عروسکی آران چنان جا افتاده است که مطلقا، تاکید میکنم: مطلقا کسی نمی پذیرد که به عنوان مثال حضرت مولوی و حضرت شمس به شیوه ی آواگری غربی بخوانند و برای اثبات اینکه تا به چه حد و میزان این شیوه پسندیده شده است کافیست به فضای مجازی رجوع کنید و ببینید که این گفتگو از چه محبوبیت و مطلوبیتی برخوردار شده است.
با این شرح نسبتا طولانی میخواهم بگویم :
- در سال 1382 من گام نخست را برداشتم و به باور من اثری از حکیم ابوالقاسم فردوسی پدر اپرا، فیلم و نمایشنامه نویسی ایران شایستگی این قدم اول را داشت.
- در آن زمان بیشتر خواننده های اپرای ایران یا از ایران کوچ کرده یا در ایران و به دور از فضای اپرا زندگی می کردند و از این رو قرار شد که از خوانندگان اپرای کشور ارمنستان استفاده بکنیم و آنها با نهایت احترام به ساحت زبان فردوسی بزرگ خواندن فارسی را فرا گرفتند و هر چند با ته لهجه اما کوششان قابل تقدیر بود و هست و اگر بدانیم که داستان رستم و سهراب داستان تراژیک مردمان فلات ایران است می توانیم کار آواگران ارمنی را تعظیمی به این شاعر پارسی گوی تلقی کنیم و ما نیز سپاسگزار همت آنان باشیم و از عشق یک هنرمند ایرانی ارمنی یعنی لوریس چکناوریان به فردوسی حظ ببریم .
- این اثر هم در کشورهایی همچون ایتالیا، گرجستان ، امارات متحده عربی و شهرهای گرگان و مشهد به روی صحنه رفته و با استقبال فراوان روبرو شده است. امیدوارم داستان رستم و سهراب خوانده و پس از آن به تماشای این اپرای عروسکی بنشینید و از هم افزایی هنر نمایش عروسکی، هنر اپرا لذت ببرید و با دیدن رفتار دردمندانه، هوشمندانه و شبه انسانی بازی "رخش" در این اپرا بپذیرید که تنها زبان ممکن برای باوراندن احساسات این اسب اسطوره ای فقط و فقط در دنیای جادویی هنر نمایش عروسکی و به عبارت دیگر در "ساحت اپرای عروسکی" ممکن است و بس... .
بهروز غریب پور