در عرض پنجاه دقیقه؛ نمایشی با زبان نسبتا دقیق بدن دیده می شه که موسیقی همراهش هم بهش انرژی مضاعف می ده.
طبعا اگر فرد سماع کار واقعی دیده باشید؛ سماع بازیگران براتون توخالی دیده می شه؛(درست تر اینکه نمی تونن حس واقعی سماع رو انتقال بدن؛ این به طور مخصوص در حرکات پا دیده می شه)
اما کاملا زحمت و تلاششون برای هماهنگ بودن مشخص بود. واقعا هم هماهنگی اون همه آدم روی یه صحنه شاید کوچیک کار سختیه و یه خسته نباشید جانانه می طلبه.
من از زنده بودن نواختن ساز های کوبه ای لذت بردم؛ اگه اونا زنده نبودن انرژی متفاوتی که توی سالن حضور داشت قطعا تباه می شد.
آقای خواننده هم صدای زیبایی داشتند؛ و صدا هیچ مشکلی پیدا نکرد؛ نه نت اضافه و نه کم.
خیلی ممنون از همشون.
اما
... دیدن ادامه ››
داستان.
قبل از شمس مولانا سماع نمی کرده(تا جایی که من می دونم) و این که پیش از دیدار شمس هم آقای مولانا با اون چوب چوپانی(!) سماع می کرده یکم جای ایراد داره.
اگر کسی داستان شمس و مولانا رو نخونده باشه و در واقع زندگی این دو نفر براش روشن نباشه تقریبا مطمئنم متوجه داستان هم نمی شه؛ چرا که حتی آقایون مثلا مغول قیافه های عربی طور داشتن و لااقل بهتر بود اگه از ماسک یا گریم برای مغولی تر کردن سربازان استفاده می شد.
خانم کوزه به سر هم معلوم نشد که سروش غیبیه یا یکی از همسران جناب مولانا.
خلاصه که اگر قرار به چنین زمان کمی باشه؛ حضور سخن توی کار نقش مهمی پیدا می کنه. شاید اگر نمایش زمان بیشتر یا زبان بازیگر ها رو همراه داشت کار خیلی بهتری از آب در می اومد.
اگر گذرتون افتاد به انقلاب؛ دیدنش خالی از لطف نیست:))