«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواریاست برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفتوگو درباره زمینههای علاقهمندی مشترک، خبررسانی برنامههای جالب به همدیگر و پیشنهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال
به سیستم وارد شوید
ممنون میشم بالاخره یه نفر پیدا بشه بگه متر و معیار تعیین قیمت یه نمایش چیه؟ چرا باید این نمایش معمولی که بیشتر شبیه اتود و تمرین فن بیان و آوا بود 40 هزار تومن قیمت داشته باشه، چرا باید ما برای 50 دقیقه ترواشات ذهنی پراکنده و مویه کردن 40 هزار تومن پول بدیم؟
یکی از بی هدف ترین و پوچ ترین نئانرهای که در عمرم دیدم، نویسنده و کارگردان اینقدر از شوخی های که نوشته بوده دوق زده شده که ده ها بار، تاکید میکنم بعضا بیش از 20 بار از یک شوخی که شاید فقط یک دفعه خنده ار بود، استفاده کرد. به نظرم شاید در نظر داشته تا عمدی تماشگر رو به اشمئزاز برسونه. نمایش بی هدفی و بی محتوا بودن خودش رو پشت یه اجرای شلوغ و پر سرو صدا که هدفی به جز منکوب کردن تماشاگر نداشته، پنهان کرده بود. صدابرداری افتضاح که باعث شده بود که تعدادی از گفتگوها به گوش تماشگر نرسه که البته فکر نکنم با توجه به بقیه دیالوگ ها چیزی زیادی رو از دست داده باشیم. انتخاب موسیقی بسیار سردستی و کافی شاپی بود. ترانه و آهنگهای که بارها در نمایشهای دیگه استفاده شده و آدم فکر میکنه که احتمالا یه آرشیو وجود داره که همه میرن و به صورت تصادفی یه چیزی از اونجا کپی و پیست میکنند. جای هتل کالیفرنیا و لئونارد کوهن خالی بود فقط. نمایش چیزی بیش از 45 دقیقه کشش لازم رو نداشت و همه چی در دام تکرار، تکرار و تکرار افتاده بود. هیچ وقت فکر نمی کردم که از دیدن یه نمایش اینقدر حالم بد بشه که به لطف "همایون غنی زاده" اینم تو این مملکت ممکن شد.
توضیحات آقای افشاری درباره ترکیب بازیگران در نوع خودش جالب بود، رفع هرگونه ابهام قبل از پدید آمدنش
امیدوارم قائم به ذات فیلم خوبی باشه و فقط روی نوستالژی تماشاگران حساب باز نکرده باشه
نویسندگان و کارگردانان عزیز سینمای ایران، با یکی دو ایده جالب نمیشه یه "فیلم سینمایی" ساخت، در بهترین حالت این ایده بامزه و باحال رو بیش از نیم ساعت نمیشه کش داد، ظرفیت دراماتیک هیچ ایده نبوغ آمیزی کشش دو ساعت فیلم رو نداره
در کمال تاسف فیلم سرشار از موقعیت بالقوه دراماتیک هدر رفته است، به عنوان مثال وقتی چمران از طریق تونل مخفی به قلب دشمن وارد میشه و داخل ماشین با نارنجک با عنایتی تنها میشه، تماشاگر انتظار یه سکانس نفسگیر با دیالوگهای قوی رو داره ولی هیچ اتفاق خاصی نمی افته و هیچ تاثیر روی روند فیلم نمی ذاره، باید به فریبرز عرب نیا حق داد که در جریان فیلمبرداری با حاتمی کیا به مشکل برخوردند، چمران بی مزه ترین و منفعلترین شخصیت فیلم که هیچ کار خاصی تو فیلم نمیکنه حتی شعار هم خوب نمیده
با توجه به محبوبیت زیاد این نمایش فکر کنم تا بحال کسی جرات نکرده تا انتقادی رو متوجه اش بکنه، به نظر من این روزها کارگردانان و نمایش نامه نویسان ضعفهای شخصیت پردازی و روایت نمایش ها رو پشت ظاهر غلط انداز کمدی و مزه پرانی پنهان میکنند. وجه کمیک این نمایش قابل قبول بود و من به شخصه لذت بردم ولی اضافی به نظر میرسید چون نمایش جدیی بود که در میانش چند مزه پرانی مطابق مد روز قرار داده شده بود. انداختن چند تا تکه بند تمبانی و پایین تنه ای از همه برمیاد، نمونه های شدیدترش میشه براحتی در نمایش های بهزاد محمدی پیدا کرد.
ساختار غیر خطی سینمایی هم که در تئاتر ما مد شده اکثر مواقع من جمله در مورد نمایش شکلک بی مورد و اضافی به نظر میرسه، این روایت غیر خطی مبنی بر شکست زمان در اکثر فیلمها هم تحمیلی و زائد هست چه برسه به تئاتر که به خاطر محدودیت هاش، پذیرش منطق وجودیش سخت است. جلو و عقب بردن زمان بی دلیل بود و این اطلاعات در مورد پیشینه شخصیت ها رو میشد راحتتر و در خلال نمایش به تماشاگر رسوند.
و اتفاق جالبی هم در پایان نمایش افتاد، تعدادی از تماشاگران به اشتباه فکر کردند که نمایش تمام شده و شروع به تشویق انتهای نمایشها کردند و دیگران هم تبعیت از اونا شروع به دست زدن کردند ولی نمایش پایان نپذیرفته بود و ادامه پیدا کرد و جالبتر اینکه دوباره این اتفاق افتاد و باز هم نمایش ادامه پیدا کرد. برای بار سوم دیگه همه میترسیدند تشویق کنند ولی دیگه ایندفعه واقعاً نمایش خوشبختانه تمام شده بود.