در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال شروین توتونچی | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 17:07:30
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
بعد از مدت ها به تئاتر رفتم از ویژگی های مثبت دکور ، نور و بازی های خوب بود اما در ادامه دیالوگ ها طولانی و خسته کننده میشد .
و مسیر داستان در یک دایره تکرار می افتاد ، در کل نمایش خوبی بود اما انتضار یک کار عالی که مدت ها در ذهن شما باقی بماند را نداشته باشید .
سینمای ایران تبدیل شده به دیدن دعواهای مختلف آدم‌ها بر روی پرده سینما
یعنی هر وقت به سینما می رویم می دانیم چه چیز در انتظار ماست ، ده نفر دور هم جمع می شوند و ساعت‌ها با هم دعوا می کنند .
سینما گران ایران تبدیل به آدم‌هایی شدند که ناخواسته آمپول ناامیدی و افسردگی را در رگ جامعه تزریق می کنند ،
واقعا کافیست ، باور کنید تاریخ انقضاء این سبک فیلم ها به سر رسیده است اینکه یک پرونده دادگاه را بیاوریم و چند صحنه دعوا در آن بگنجانیم و آخر داستان را ندانیم چطور باید تمام کنیم ....این یک فاجعه است ،
در سینمای ایران خیلی وقت است که واژه امید ، عشق ، قهرمان ، .... مرده است ، سینماگران ما مهره های شطرنجی هستند که ناخواسته سیاست های موجود در جامعه را گسترش می دهند ...... یعنی کنترل شادی در مردم و یادآوری بدبختی به آنها ، جامعه ای که یک برنامه ورزشی هم می تواند مسئولینش را نگران کند


ما در سینمای ایران عموما دو دسته فیلم داریم .
دسته اول فیلمهایی هستند که کمدی در سطح پایین و شوخی های جلف و بدون فیلمنامه است
دسته دوم که ساختار قوی تری دارند فیلم هایی است واقع گرا و تلخ و نا امید کننده ، فیلمهایی که برشی از زندگی هستند که معمولا به همه می گویند ما بدبخت و نا امید هستیم و در هیچ کدام از این فیلمها امیدی زنده نمی شود یعنی وقتی از سینما بیرون می آیید دردهایتان زخم باز کرده و ناامیدتر از گذشته به خانه بر می گردید شاید هم به بخت خود و فضایی که در آن قرار دارید هم شکایت کنید ، در کل می خواهم بگویم که صنعت سینما در کشور ما خاصیتش این است که دردهای تو را به یادت می اورد و نه چیزی بیشتر از آن
اما حالا می خواهم بگویم بمب یک عاشقانه بعد از مدتها ساختار شکنی کرده و به شما می گوید که فیلمی جدای آن دو دسته بالا خواهید دید .
خیلی وقت بود در سینما فیلم خوب ندیده بودم ، دوستش داشتم
تنها نکته ای که به نظرم اشتباه اومد پسر بچه داستان در آخر فیلم بی جهت حذف شد و باید در پایان داستان باقی می ماند و دوم اینکه فضای جنگ و دهه ۶۰ را نتوانست به خوبی نشان دهد ، در کل فیلم خوبی بود و به نظرم تهیه کننده های سینما به جای اینکه پول های زیادی را در کشورهایی مثل برزیل ،کانادا ، ... دیدن ادامه ›› تایلند و یا هند خرج بکنند بیایند و این هزینه ها را برای فیلم هایی مثل بمب یک عاشقانه بکنند هم سینما پیشرفت می کند و کمی هم امید و عشق را در دل مردم زنده می کنند .
یک کار از هم گسیخته و طولانی که به نظر من می توانست خیلی کوتاه تر بشود ..
امیرمسعود فدائی، Samira، رضا تهوری، رضا و امیر مسعود این را خواندند
منا امینیان این را دوست دارد
به نظر من یه نمایش قوی و دوست داشتنی بود...
هرچند گاهی در هنگام جنگ حوصله ادم سر میرفت ولی طنزی که دیالوگها داشت خستگی رو از بین میبرد!!
مردم با صدای بلند میخندیدن و این انرژی خیلی عالی بود...
البته به قول شما شاید اگه زمان نمایش کوتاه تر بود خیلی قوی تر و بهتر میشد!
۱۴ آبان ۱۳۹۶
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
به معنای واقعی ضعیف بود...
محمد لهاک و امیر مسعود این را خواندند
نوبادی، ماهرو رستمی، نیکا نصیری، سپهر و یاسمن این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نمایش بسیار خوبی بود ، می توان گفت بعد از چند وقت یک نمایش می بینیم که روی دکور آن فکر شده ، هزینه شده و همچنین به شعور مخاطب احترام گذاشته شده ... دیدن ادامه ›› است فقط تنها نکته منفی ( البته از نظر من ) ریتم کند نمایش و بر هم زدن آن است ..... به عبارتی نشان دادن اکثر فلش بک هایی که نقطه عطفی ندارند باعث شده این اتفاق بیفتد ......... همانطور که می دانیم سینما بر پایه تصویر است و تئاتر بر پایه دیالوگ ، ما وقتی به سینما می رویم دنبال تصویر هستیم اما در تئاتر این دیالوگ هست که داستان را پیش می برد حال فکر کنید جای این دو عوض شود ، یعنی فیلمی را ببینیم که عاشق شدن را نشان ندهد بلکه با دیالوگ آن را بگوید یا اینکه احساسات انسانی را به جای آنکه نشان داده شود با دیالوگ بیان کند ، در نمایش اعتراف دقیقا این کار بر عکس شده بود ما به جای یک دیالوگ دو خطی ....فلش بک می زدیم و آن رویداد را می دیدیم تا آنکه بشنویم یعنی دقیقا می خواستیم به سینما نزدیک تر بشویم تا هنر تئاتر ، البته من منکر این فلش بک ها نیستم و با یکی ، دو مورد آن کاملا موافقم به خصوص صحنه آخر نمایش .... اما نشان دادن بعضی از صحنه ها موجب شد تا نمایش به ریتم کندی تبدیل شود به عنوان مثال اگر شهاب حسینی صحنه پدری را که برای پسرش ماشین گرفته بود را اگر با دیالوگ توضیح می داد تاثیر بیشتری داشت تا آنکه آن را نمایش بدهد .
وقتی ما دیالوگ شهاب را با آقای نصریان قطع می کنیم و به سراغ یک خرده نمایش دیگر می رویم ، داریم ریتم نمایش را بر هم می زنیم و حتی حسی را که با یک دیالوگ دو خطی می توانیم بدهیم ، آن را تبدیل به یک صحنه ای می کنیم که تماشاچی از قبل حدس زده است و آن حس را دیگر ندارد .
شاید این سئوال پیش بیاید که اگر با دیالوگ همه این ها بیان می شد که دیگر صحنه جنایی نداشتیم .....ولی لحظه ای تجسم کنید اگر به جز صحنه اول که معرفی شهاب حسینی بود و صحنه آخر که گذشته تلخ او را نشان میداد آیا صحنه های دیگری لازم بود ؟ و حذف آن به نمایش آسیب می زد ؟
خساست در به کارگیری فلش بک ها به نظر من نمایش را دوچندان زیباتر می کرد . البته گفتن این مسائل به معنی بد بودن نمایش نیست بلکه همانطور که در ابتدا گفتم نمایشی خوبی است که به شعور مخاطب احترام گذاشته و شاید تا مدت ها در ذهن شما باقی بماند .
خسته نباشی می گویم به شهاب حسینی و اقای نصریان و ممنون از اجرای خوبشان و پیشنهاد می کنم به دیدن این نمایش بروید .
من نظرم در مورد فلاش بک ها تقریبا برعکس شما هست....کاری به بحث کلی ندارم اما درین نمایش خاص مشکل بیشتر کش دار بودن و تکراری بودن دیالوگهای پدر و ادمکش بود....راحت میشد پانزده دقیقه ازش حذف کرد(بعضی دیالوگا عینا تکرار میشدن) و وجود فلش بک ها بود که نمایش رو از یکنواختی نجات میداد چون بحث درگرفته تا حدودی کلیشه ای و بدون جذابیت بود(دست کم در فیلمها و نمایشها بارها چنین صحبتهایی رو شنیدیم).... البته بعضی از فلش بک ها بودند که لزومی به اجراشون نبود و روایت کردنشون هم چیزی از دست نمیرفت مثل اولین و تا حدودی اخرین فلش بک
۰۳ تیر ۱۳۹۶
خدا رو شکر...بالاخره یک نفر
۰۸ مرداد ۱۳۹۶
نمایش تقریبا هیچ نکته مثبتی نداشت....فقط دیدن بزرگی مثل آقای نصیریان روی صحنه...
۰۸ مرداد ۱۳۹۶
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
فیلم ، فیلمنامه ندارد و از به هم چسبیدن چند کلیپ تشکیل شده است که می تواند سرگرم کننده باشد ولی مسئله ای که مرا متعجب می کند آن است که چرا فیلمی که ژانر کمدی دارد در آخر این قدر تغییر جهت می دهد
پرند محمدی و امیر مسعود این را خواندند
زهره مقدم، سحر محبی، یاسمن و نوبادی این را دوست دارند
پانزده دقیقه اخر نقطه ضعف اصلی فیلم هست ....تنها توجیه اینه که بعد از ممیزی زیاد این صحنه ها قرار داده شدن تا به حدنصاب فیلم بلند برسه
۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۶
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نمایش دلنشینی بود ، توصیه می کنم حتما به دیدن این نمایش بروید
امیر مسعود این را خواند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
جالب است تیوال به تازگی نقدهای منفی اشخاص را پاک می کند ، امیدوارم تنها سایت مردمی که با خیال راحت نقدها را می خواندیم دستخوش سانسور نشود
اگر تیوال تو سانسور شوی دیگر به کی دل خوش کنیم
دوباره تکرار می کنم البته اگر پاک نشود این نمایش بسیار ضعیف است . و به قول آقای جولای ما گول تبلیغات را خوردیم
درست میگید واقعن ضعیف بود!
۲۶ فروردین ۱۳۹۶
گروه همیاری،لطفا این حساسیت رو در مورد سینما هم داشته باشید در سالهای قبل گاها عده ای دیگران رو به ندیدن فیلمها دعوت میکردند
۲۷ فروردین ۱۳۹۶
گویا دوستان این نمایش از شنیدن نظر مخالف واهمه دارند. بعد از فهمیدن این موضوع که عوامل نمایش مانع شدن نظرات منفی نمایش داده نشه. یه لحظه افسوس خوردم و فهمیدم چرا ما جهان سومیم
۰۹ اردیبهشت ۱۳۹۶
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دیدن نمایش تئاتر یا دیدن بازیگران معروف ؟
چند وقتی است که از این نوع نمایش ها مد شده است ، یعنی آنکه می آیند و از بازیگران بسیار معروف و دوست داشتنی استفاده می کنند و هر بازیگر به صورت تک گویی شروع به بازی می کند و زندگی خودش را بازگو می کند ، حال می تواند این زندگی راجب یک دختر افغان باشد که روی صورتش اسید پاشیده شده یا یک دختر عرب یا هر شخصیت دیگری ......اینکه چقدر تماشاچی با آنها همذات پنداری می کند خود جای سئوال دارد و اینکه این موضوعات عنوان شده کلیشه ای باشد آن هم جای سئوال دارد معمولا در این نمایش ها بازیگران بسیار خوب هستند و حتی گروه موسیقی هم دیشب فوق العاده بود اما مسئله ای که وجود دارد این است که شما تک گویی آدم ها را می بینید و هیچ گونه همذات پنداری با آنها نمی کنید و بعد از یک ساعت می گویید همین !!!؟؟ .. 40 هزار تومان برای یک نمایش یک ساعته که هیچ ایده یا خلاقیتی ندارد ، هیچ دکوری ندارد و حضور کارگردان هم احساس نمی شود ،... جای یک سئوال باقی می ماند.. ... واقعا اگر این سه بازیگر نبودند باز هم این جمعیت به سراغتان می آمد .؟
با آنکه دیشب گروه موسیقی و بازیگران فوق العاده بودند اما به نظر من اگر با بازیگران معروف بر گذار نمی شد قیمت واقعی این نمایش 15 هزار تومان بود ،
شروین جان آیا شما پیش از اجرا نمی‌دانستید بازیگران کار چه کسانی هستند؟!اگر می‌دانستید که می‌دانستید جایی برای این‌جور غر زدن‌ها باقی نمی‌مونه!!
بعد این مونولوگ که شما اینقدر باهاش مشکل دارید یک هنر هستش حقیقتاً! هر کسی از عهده‌اش بر نمیاد!
آیا نمایش بد بود؟!آیا بازی‌ها بد بود؟!آیا مضمون و حرفی که تئاتر می‌خواست برسونه الکن و نارسا بود؟!
خیر!!
ما یک تئاتر خوب در قالب «هنر برای صلح» دیدیم و فوق‌العاده لذت بردیم،لبخند زدیم و اشک ریختیم...شب خوبی رو گذروندیم،اشکالش چیه؟!؟
۲۷ آذر ۱۳۹۵
نمایش ل ته نمایشی بود که امیدوارم دیگر تصادفا هم به سالن اجرایش کشیده نشوم. هرچند تلاش بسیاری صورت گرفته بوداما بیشتر خودنمایی بود تا اجرا. حرف زیاد دارم بماند... نمایش هم که تمام شده...
۰۴ بهمن ۱۳۹۵
رهای عزیز سلام مشتاق شنیدن نظرات و نقدهات در مورد ل ته هستیم

رضا تهوری 09355013254 . مسئول کارگاههای اموزشی عاطفه تهرانی و برنامه های گروه تئاتر بخوان
لطفا در تلگرام برامون بفرستید .
۰۶ بهمن ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

بی دلیل نمایشی طولانی را می بینید که می توانست در دو ساعت تمام حرف هایش را بزند . یک روایت خطی ساده و قابل پیش بینی ، بنده این سئوال برایم پیش امده بود که پس چرا تمام نمی شود اینکه دیگر همه چیزش مشخص است
نمایش نامه بسیار ضعف داشت من نمی دانم چقدر به نمایش نامه اصلی وفادار بود . ولی نمایشی را به صورت تکه تکه می بینید و با شخصیت های آن همذات پنداری نمی کنید ، منظورم این است که با آنها همراه نمی شوید . فقط و فقط تکه هایی از یک نمایش به هم چسبیده را می بینید . نه با عاشق شدن شخصیت اصلی همراه می شوید نه با شکنجه او و نه حتی با صحنه مرگ او ........باور کنید در صحنه مرگ شخصیت اصلی بیشتر از آنکه متاثر بشوی ، هیجان زده می شوی
فقط و فقط تکه های بهم چسبیده یک نمایش را می بینید که بسیار قابل پیش بینی است . شاید تنها مسئله ای که باعث بشود شما تا اخر بنشینید بازی خوب بازیگران و گروه موسیقی باشد
قربانت آقا و مرسی بابت توضیح مفصلت و نظرت قابل تامله و شاید برای خیلی ها این اتفاق بیفته که از مدار نمایش خارج بشن بعد از اون صحنه، واقعیت برای خود من هم این طولانی شدنه جای سوال داشت و غریب بود ولی خیلی عجیب نبود و باهاش کنار اومدم ولی درباره جووانا خب میدونی مثل چیه مثل اینه که تو ایران مجرم سیاسی شناخته بشی اونم از نوع پیچیده ش بعد بخوای با مجازات و زندانی شدن و مرگ و اعدام شدن مقابله کنی، نمیشه دیگه :) جووانا وقتی اون دست رو دید رسما گفت معشوق رفت که رفت و میدونست نمی تونه جلوی مرگش رو بگیره و کارگردان با اینطور نمایش دادن فقط خواست یه مرگ قهرمانانه نه از روی انفعال بلکه از روی جبر برای اون رقم بزنه با این توضیح که معشوق هم رفته بود دیگه ولی اینم بگم که مثلا بچه شون میتونست انگیزه ای برای مبارزه باشه ولی خب نمایشنامه اینطوری نوشته شده و نمیشد که جلوی مرگ خودش رو بگیره.
۲۹ شهریور ۱۳۹۵
البته یه دلیلشم دقیقن همونطور که اشاره کردین همینه که خنده ات بگیره ازین وضعیت.
۳۰ شهریور ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
من گزینه دیدم را انتخاب کردم و البته بگویم دیدن این نمایش خالی از لطف نیست و بازی یازیگران و همچنین موسیقی دلنشین است اما دو مشکل اساسی دارد .
اول اینکه زمان نمایش خیلی طولانی است ، واقعا تعداد زیادی از صحنه ها هیچ هدف و کارکردی ندارد و باعث می شود که شما کم کم حوصله تان سر برود ، به عنوان مثال حوری بهشتی در روند داستان چقدر مهم است و یا شوخی های بیش از اندازه مردهای زن نما تا چه حد می تواند در روند داستان مهم باشد

دوم انکه نمی دانم این حجم از فحاشی در یک نمایش چه لزومی دارد ، ایا بهتر نیست حداقل در تبلیغ خودتان بنویسد افراد زیر 12 سال در این نمایش نیایند ، باور کنید اگر مقدار فحش ها را کم کنید هیچ اتفاق بدی نمی افتد و مردم همچنان به نمایش شما می خندند

الهه الف و رها . این را خواندند
Mehr N@z، ف کیوان و شیرین این را دوست دارند
من این کار رو ندیدم اما با قسمت دوم نوشته تان به صورت کلی کاملا موافقم.
۲۶ فروردین ۱۳۹۵
موافقم فحاشی و استفاده از لغات زشت سطح کار را پایین می اورد و توقع ادم از نمایش کمدی که هنرمندانی چون اقای دهقان نسب و خانم پاوه نژاد ایفای نقش میکنند این دیالوگها نیست در حالیکه بازی هنرمندان عالی بود
۲۹ فروردین ۱۳۹۵
کاملا با نوشته شما موافقم. برای خنداندن تماشاچی اغراق زیادی در برخی صحنه ها به کار رفته بود در حالی که اصلا خنده دار نبود.
۰۵ اردیبهشت ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
وقتی بتوانی بدون شعار دادن ، حرف های زیادی را بزنی ، این می شود هنر
به دوستان تیوالی پیشنهاد می کنم این نمایش را ازدست ندهند و ممنون از عوامل نمایش بوقلمون که در فضایی بسیار کوچک آن طور هنرنمایی کردند .
نمایش بسیار خوبی بود ، فقط دو اشکال به نظر من داشت
اول اینکه ای کاش این نمایش در سالن بزرگتری انجام می شد ، سالن مشایخی برای این نمایش واقعا نامناسب است ، فاصله من تا بازیگران به یک متر هم نمی رسید و وقتی بازیگران چشمانشان را درشت می کردند و جملاتی را بارها و بارها تکرار می کردند و یا بهتر بگویم فریاد می زدند ، ردیف جلوی نمایش اذیت می شدند و بیشتر از آنکه حواست به اجرا باشد ، آن حس در خود شما القا می شود ،
اما دومین اشکال در بازی بعضی از بازیگران است به عنوان مثال پدر خانواده ، مادر ، دختر و مقتول در این نمایش فوق العاده بازی کردند ، هر کدام یک شخصیتی را به ما نشان می دادند ، حتی اگر دیالوگی نمی گفتند صورت انها ، شخصیت آنها را نمایش می داد ، بازی های آنها آنقدر خوب بود که وقتی از تئاتر بیرون می آیی ، دوست داری آمار بازیگرانی که نمیشناسی را در اینترنت پرس و جو کنی و این هنر انهاست ......اما این بازی در پسر خانواده ، داماد و بازپرس به چشم نمی اید ، در واقع هیچ عمقی در شخصیت آنها نبود ، انگار که فقط دیالوگ هایی را حفظ کردند و اجرا کردند و بیشتر از آنکه به شخصیت توجه کنند به بازی و اجرا دقت داشتند
در کل به دوستان تیوالی این نمایش را پیشنهاد می کنم ، نمایشی است کارگردانی شده ، موسیقی خوب ، نور پردازی عالی و اگر می خواهید کار متفاوتی ببینید ، حتما به دیدن این نمایش بروید .
ممنون از اینکه نکات بد وخوب کار رو به ما گوش زد کردید
۱۴ دی ۱۳۹۴
درخت شیشه‌ای آلما، کارگردان: فرید قادرپناه ... به زودی
۰۶ مرداد ۱۴۰۰
دوست عزیز گروه تئاتر «ریگولیتو»، نمایش تازه‌ی ما به نام «پناه‌کاه» از ۲ تیر در تماشاخانه‌ی ایرانشهر اجرا خواهد شد. امیدواریم شما را در سالن نمایش ببینیم.

لینک تیوال: https://www.tiwall.com/p/panahkah2
۲۶ خرداد ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
گاهی اوقات محدودیت بیش از اندازه در یک جامعه ، سلیقه انسان را به خوب بودن کاهش می دهد ،
این که به سالن نمایشی بروید که در آن آهنگ مایکل جکسون ، ویتنی هوستن گذاشته شود و لمس کردن گه گاه بازیگرها ، و چند دیالوگ راجب دیکتاتوری گفته شود ، شاید خیلی از ما هموطنان را راضی نگه دارد که بگوییم وای عجب نمایشی ....!
همیشه برای من سئوال بود چرا آمار دوست داشتن و نداشتن در این نمایش نسبتا با هم برابر است ولی ما در نقدها اکثرا تعریف می بینیم... تا اینکه دیشب نمایش را دیدم و واقعا نمی توانم بگویم نمایش بدی بود ، بلکه شما نمایش قابل قبولی از گروه اجرا می بینید ، شاید در جاهایی ضعف هایی در نمایش مشاهده می شد اما در کل خوب بود و من فکر می کنم اکثر این دوستان بیشتر از ژانر نمایش خوششان نیامده تا آنکه از اجرای آن
چرا که یکی از تماشاگرانی که کنار من نشسته بود ، گفت من اصلا چیزی نمی فهمم و از جایش بلند شد . شاید به خاطر همین است که آقای نعیمی در ادامه نمایش صحنه های زیادی را به شکل طنز اجرا کرد تا بتواند این مسئله را کمی جبران کند .
در کل ژانر های مذهبی در کشور ما به دلایلی طرفداران خاص خود را دارد و این حجم از دوست نداشتن می تواند از آن سرچشمه بگیرد .
من تعصبی به ژانر مذهبی ندارم و نمایش خوب و حرفه ای را در هر موضوعی باشد می پسندم و با آگاهی از موضوع نمایش ترور به تماشای آن نشستم اما، به عنوان کسی که صرفاً تماشاگر پروپاقرص تئاتر است تا حدی توان تمییز نمایش حرفه ای را از نمایش قابل قبول یا سطح پایین دارم. آنچه شما طنز نامیده اید نه طنز که شوخی های سطح پایین بسیار بی ربط بود. اینکه چنین نمایشی همچنان با تبلیغات زیاد در حال اجراست و پیشنهاد تیوال هست هم برای من سؤال است.
۰۷ دی ۱۳۹۴
سر خانم نور بخش حرف شما را قبول دارم که در انتهای تئاتر ، ژانر نمایش عوض شد و به قول شما بیشتر به لودگی و مسخره بازی درآمد و همانطور که گفتم شاید این صحنه ها به این خاطر گذاشته شده که تماشاچی که اهل تئاتر نیست به سالن تئاتر بیاید . که به نظر من هم این صحنه ها ارزش کار را خیلی پایین آورد .
در ضمن اگر این نمایش را با امیر کبیر مقایسه کنید ، هردو یک واقعه تاریخی را بیان می کنند فقط در امیر کبیر ما همان تاریخ سوم راهنمایی را مشاهده می کنیم که به ما درس میدادند ولی در ترور برای اولین بار ما روحیات یک شخص منفور را در کنار یک واقعه تاریخی می بینیم و این به نظر من نکته مثبتی است .

۰۷ دی ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
جالبه 27 نفر این نمایش را دوست نداشتند ولی در نقد ها همش تعریف می بینیم
وحید هوبخت و امیر مسعود این را خواندند
پ.ر، ذوق زده، minz و n s این را دوست دارند
واقعن جالب بود! البته نقدهای منفی هم کم نبوده ولی فکر نمیکردم نسبت دوست داشتم به دوست نداشتم ۱۰ به ۲۷ باشه!
۳۰ آبان ۱۳۹۴
اره واقعا...این همه تاتر خوبو تنها دیدم حالا که میخوام دونفرو باخودم ببرم اینطوری شده.. استرس گرفتم!
۰۱ آذر ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
کتاب جنایت و مکافات یکی از قشنگ ترین رمان هایی هست که من تا به حال خوانده ام ، مضمون اصلی کتاب راجب قضاوت می باشد ، داستان با این قضاوت شروع می شود که عده ای در جامعه هستند که بودنشان فقط باعث رنجش و عذاب دیگران است ، انسان هایی که در زندگی حس های منفی مثل طمع ، حسادت ، نفرت ، .....بر آنها غلبه کرده است و سرشت زندگی آنها بر این پایه و اساس بنا شده است ، از دید راسکلنیکف این آدمها مثل شپش هایی می مانند که فقط خون آدم های دیگر را می مکند و زنده بودنشان باعث رنجش آدم های خوب می شود ، در جایی از نمایش بازرس به راسکلنیکف می گوید ، تو گناه کردی و راسکلنیکف می گوید خدا باید تازه به خاطر این کار چندین گناه دیگر مرا هم ببخشد . این قضاوت مضمون اصلی داستان را شکل می دهد و به جلو می رود .

در داستان جنایت و مکافات همه چیز وارونه است یعنی تمام قضاوت هایی که مردم در زندگی روزمره انجام می دهند در این داستان شکل دیگری دارد مثلا

فاحشه خیابانی در این داستان حکم مریم مقدس را دارد ( اما ما به گونه دیگری درجامعه قضاوت
می کنیم )
خواستگار خواهر راسکلینکف ، مردی است که موقعیت اجتماعی بسیار عالی دارد ، پولدار است ، در عموم جامعه همه شاید آرزوی داشتن همچین ... دیدن ادامه ›› خواستگاری را داشته باشند اما قضاوت راسکلینکف به گونه دیگری است : به خواهرش می گوید ، او با پول دار بودنش می خواهد تو را دائما تحقیر کند و شخصیت پلیدی دارد و حتی در جایی خواستگار خواهر پولی را یواشکی در جیب سونیا می گذارد تا او را دزد خطاب کند چون تحقیر کردن برای او عادت شده است

مرد شراب خوار شخصی است که در داستان همه او را تحقیر می کنند ، هیچ کس او را درک نمی کند زن به او قلاده بسته و او را خوک می شمارد اما قضاوت راسکلنیکف متفاوت با بقیه است و خواننده وقتی حرف های مرد را می خواند کاملا او را درک می کند .

داستایوسکی در این کتاب تا آنجایی پیش می رود که حتی می گوید اگر چیزی را باچشم خود دیدید باز نباید قضاوت کرد چرا که صحت آن قابل تغییر است ، شخص نقاشی ، به وضوح می گوید من قاتل هستم و همه چیز را گردن می گیرد و تمام ساکنین شهر راجب نقاشی قضاوت می کنند که دو خواهر را کشته است

در داستان موارد بسیار زیادی راجب دیگاه های مختلف و قضاوت های مختلف وجود دارد که در نمایش به علت محدودیت وقت گفته نشده است مثلا در مورد روابط زناشویی : هم خونه خواستگار خواهر به او می گوید زمانی که تو ازدواج کردی و دوران اولیه زناشویی را به اتمام رساندی ، می توانی همسرت را به من بدهی و لزوما ارتباط جنسی می تواند فراتر از یک رابطه ازدواج باشد و به زندگی زناشویی محدود نشود .

در قسمتی دیگر ، شخصیتی از داستان خوابی را می بیند ، در جایی تاریک و سرد ، صدای خنده دختری می آید ، مرد در تاریکی به راه خود ادامه می دهد تا در نور شمع متوجه دختر بچه ای می شود که نیمه لخت با عروسکی بازی می کند ، مرد وقتی نزدیک تر می شود چهره مظلومانه دختر کمی تغییر می کند و خنده شهوت آمیزی می زند ، شاید تنها جای داستان باشد که داستایوسکی به صراحت می گوید ، این دیگر فساد است
در آخر داستان ، سونیا به راسکلنیکف می گوید برو زمین خدا را ببوس و خود را معرفی کن ، بوسیدن زمین خدا در اینجا به معنی احترام گذاشتن به همه آدمها می باشد زیرا که ما زمانی می توانیم قضاوت کنیم که پایمان را در تک تک جای پای آنها قرار دهیم ،

در آخر اینکه این نمایش چقدر توانست این مفهوم را برساند ، به عهده تماشاچی است اما به نظر من باید این نمایش در سالنی بزرگتر و بهتر انجام می شد و شخصیت ها آن طور که باید جا نیافتاده بود و شخصیت پردازی ضعیف بود ، برای کسانی که کتاب را نخوانده اند و نمایش را می بینند شاید کاملا مضمون مشخصی نداشته باشد .
ساناز پوردشتی (sanazpourdashti)
سلام و خسته نباشید. راجب کلمه غلطی هست، راجع به صحیح است. ممنون از شما
۰۱ آذر ۱۳۹۴
خانم آذر ممنون از تذکر شما
۰۹ آذر ۱۳۹۴
آقا مهراد خوشحالم از نمایش لذت بردید
۰۹ آذر ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
من متوجه پایان داستان نشدم ، انگار که فیلمنامه نویس نمی دانست شخصیت اصلی داستان چه باید بکند ، بعد گفت دیگه خسته شدم خب بذار تصادف کند تا فیلم تمام بشود ، بهتر بگویم ما این همه دعوا دیدیم که چه بشود........
سینمای ایران تا کی می خواهد قسمتی از یک زندگی که معمولا بدبختی و بیچارگی است را نشان دهد و در هوا رهایش کند ..... در واقع ما در اکثر فیلم ها داستانی نداریم ، فقط یک موقعیت است که همه با هم دعوا یا بحث می کنند و بعد فیلم تمام می شود و وقتی هم می گوییم ، مردم دنبال داستان خوب هستند حس روشنفکری همه گل می کند و می گویند ما داریم درد جامعه را بیان می کنیم ، ولی من می گویم شما یاس ، ناامیدی و افسردگی را در دل مردم تزریق می کنید مثل بیماری که دارد می میرد و شما او را بیدار می کنید و به جای یک لیوان آب خنک به او زندگی دردناکش را یاداوری می کنید .
به امید روزی که یک لیوان آب خنک بدستمان بدهند و آن را بخوریم و لحظه ای و فقط لحظه ای از زندگی روزمره خود بیرون بیاییم و از آن لذت ببریم و بگوییم عجب آب خنکی بود .
مشغولیت های ذهنی یک انسان و رسیدن به رستگاری ،
شاید اکثر ما در نوجوانی و حتی جوانی همچین فکرهای آشفته ای را در سر داشته باشیم و نتوانیم آنها را سر و سامان دهیم به طوریکه یک روز خود را بازیکن فوتبال و روزی دیگر خواننده ای مردمی و یا یک دانشمند تصور می کنیم ، در کل می خواهیم دنیا را عوض کنیم ، حتی رویای فرشته بودن هم در سر می پرورانیم ، فرشته ای که می خواهد همه را نجات دهد حال یک فاحشه خیابانی باشد و یا یک گدای بادکنک فروش ،
در فیلم ، فاحشه خیابانی بی توجه به الماس هایی که از اشک فرشته بوجود آمده ، سوار ماشین
می شود و می رود چون درد او فراتر از پول است .
شخصیت داستان ( شهاب حسینی ) به دنبال یک پایان درست برای داستانش می گردد و یا شاید برای زندگی شخصی اش ، زندگی که برای او معنا پیدا کند ، او واقعا چه می خواهد ؟ درست کدام است و غلط کدام ؟ هویت او چیست ؟ او کیست ؟
آیا او کسی است که وقتی با یک تاکسی تصادف می کند ، راننده با قیافه معتادگونه اش به او میگوید همه کرکی ، شیشه ای و معتادند ..... و یا کسی است که در تبلیغات تلوزیون به او می گویند تبلیغ پوشک را بازی می کنی و یا پفک ؟ و یا کسی است که به اتهام دزدی در برنامه دوربین مخفی گیر افتاده و زیر چشمش ... دیدن ادامه ›› کبود می شود ؟ و شاید هم یک شاه پوشالی و نمادین که دارد فقط تبلیغ بستنی می کند ؟ واقعا او کیست ؟ او در این دنیا چه می خواهد ؟ دنیای حال بهم زن ، دنیایی که استاد ادبیات به دانشجویش به هیزی نگاه می کند ، منکرات و حراستی که با جمله هایش حال شهاب را بهم می زند . اما یک سئوال ...، آیا حال او را مردم می فهمند ؟ مردمی که با دیدن یک نمایش هنری حالشان بد می شود ، نمایشی که جیگر شخصی از دلش بیرون کشیده می شود و حال تماشاچیان را بد می کند ، اما چرا آنها در زندگی واقعی حالشان بد نمی شود و حالت تهوع پیدا نمی کنند
چرا آنها در زندگی واقعی عادت کرده اند به بی تفاوتی .
دوست شهاب به عنوان یک مرد عام می خواهد به او کمک کند و می گوید درد او چرت و پرت گویی است تا بخندد و به هیچ چیز فکر نکند ، او در یک دقیقه می خواهد ده سیخ جیگر سیخ بزند و وقتی شهاب می خواهد از عرفان با او صحبت کند او را پس می زند و با ولع تمام جیگرها را می خورد . جیگری که در نمایش تئاتر حال همه را بهم می زد . در این جامعه همه بی تفاوت هستند و همه نقابی به صورت زده اند و دارند دائما نقش بازی می کنند ، در جایی از فیلم بهناز جعفری جلوی شهاب را می گیرد و می گوید می دانم خودت هستی تو هم مثل من عکس تقلبی فرستادی و شهاب متعجب شخص دیگری را به او نشان می دهد و به دختر می گوید : برو حقیقت را بگو و دختر مردد به سمت مرد می رود ، در این فیلم تمام هنرپیشگان با آرایشی غلیظ به جلوی دوربین می آیند ، آرایشی که همه ما می گوییم چه بد آرایش کرده اند و این آرایش ها حکم همان نقاب را دارد و تنها کسی که در این فیلم آرایش مناسبی دارد همان فاحشه خیابانی است که نقابی به صورت نزده است و همانی است که در جامعه می شناسیم ، آری جامعه ای کثیف و حال بهم زن که مردم با ولع جیگر هم را می خورند و به ظاهر در یک نمایش بالا می آورند .
شهاب خسته و مانده از این جامعه به گل فروشی می رود تا از همسرش طلب بخشش کند ، او نمی خواهد در این جامعه کثیف بچه دار شود و انسانی پاک را در این دنیای بی رحم بوجود آورد ولی عاقبت تسلیم سرنوشت می شود ، اما واقعیت تلخ تر از آن است که او فکر می کند ، او همسرش را در کنار مرد دیگری می بیند ، او درمانده است ، عصبانی است ، همه چیز را بهم می ریزد . در ابتدای فیلم شهاب می گوید برای آنکه به عشق برسی ، باید نفرت را از دل خود دور کنی ، ولی آیا در چنین دنیایی می توان این کار را کرد ؟ هیچ کس او را درک نمی کند
او عاقبت به فکر خودکشی می افتد اما صدای آهنگ های طبقه پایین او را به فکر وا می دارد شاید بتواند یک زندگی دیگر و به روش دیگری داشته باشد ، شاید بتواند همانند آدم های دیگر بی تفاوت زندگی کند ( در ابتدای فیلم هم سعی می کرد و با آهنگ همسایه می رقصید ) ، شاید بتواند همانند دیگران نقاب بزند ، او قید خودکشی را می زند و به خودش ادکلن زده و با یک دسته گل به طبقه پایین می رود تا با همسایه اش ارتباط جدیدی را آغاز کند اما باز هم همه چیز وارونه است ، سایه ای از یک دختر رقاص ، درست کدام است و غلط کدام ؟ او که در طبقه وسط ساکن است راه بالا را در پیش می گیرد و به خانه اش می رسد ، در یک سمت پنجره خانه ، رقص های یک مرد زن نما و در یک قسمت دیگر آرم برجسته آزادی ( سینما آزادی) مرد ساکن طبقه وسط راه بالا یعنی آزادی را انتخاب می کند و فرشته مرگ با همان نی مخصوصش که فقط او می تواند آهنگ دلخواه شهاب را بنوازد به استقبالش می آید . ( پایانی بر خلاف نظر تهیه کننده اول فیلم .)
پایین آمدیم دروغ بود بالا آمدیم راست بود قصه ما همین بود .
شهاب حسینی عزیز برایت آرزوی بهترین ها را دارم ، سینمای ایران به امثالی مثل شما نیاز دارد و براستی که تو از زمانه خود جلوتر هستی

ممنونم...خیلی دقیق بود...واجب شد یک بار دیگه ببینم فیلم رو چون بعضی نکاتی رو که اشاره کردید بهش توجه نداشتم
۱۹ آبان ۱۳۹۳
نقد خوبی بود. فقط شهاب در فیلم به گمانم نازا بود نه این که نخواد بچه داشته باشه. یک بار به عقیمی اشاره کرد و جای دیگه که داشت از زیر میکروسکوپ نگاه می کرد دکترش گفت اگه فقط یدونه ازینا داشتی مشکلت حل بود.
فقط سوالی که دارم اینه که مگه چقدر از جدایی شهاب و زنش گذشته بود که دو تا بچه بزرگ داشت!!!
۲۱ آبان ۱۳۹۳
فیلم خزعبلی بیش نبود...
مگر اینکه بگوییم برای گروه سنی نوجوانان بوده...البته اونم با این کارگردانی افتضاح چنگی به دل نمی زد...


آقای بازیگر، بازیگر بمان...
۳۰ آذر ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید