در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال منا امینیان | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 07:57:00
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
با وسواس ذاتی بلیت رو خریدم و با دلواپسی وارد عمارت شدم. با حدود ۱۵ دقیقه تاخیر به تماشای کار نشستم. خود متن به تنهایی ریتم و درام خوبی داشت. هرچند یک ربع اول کاملا داشتم ناامید میشدم که یک نمایش دو پرسناژه خارجی با دیالوگ ها و بازی های اغراق آمیز رو شاهد هستم اما به مرور گل از گلم شکفت.
داستان لایه های درهم تنیده ی داشت و شما شاهد سرگذشت الیزابت فلج و مایکل بازیگر هستید. در عرض حدود یک ساعت و نیم با تاریخچه و اخلاقیاتشون و گذشته مشترکشون آشنا میشین و متوجه نقطه پیوند این دو شخصیت خواهید شد.

نکات مثبت:
بازی خوب شخصیت مرد/
طراحی صحنه قابل قبول/
معماگونه بودن داستان/ برخلاف نظر کاربران، داستان کاملا قابل حدس بود هرچند این قابل حدس بودن به معنای خوب یا بدی اثر نیست
درگیری مخاطب ... دیدن ادامه ›› با اثر/
به فکر فرو بردن تماشاچی/

نکات ضعف
تپق های زیاد در دیالوگ های بازیگر زن/
موسیقی نامناسب که بدون مقدمه وارد میشد و از اون بدتر بدون موخره یهو تموم میشد/
پایان، حس پایان نداشت و مخاطب ناگهان رها شد/ در حدی که همه مردد بودن تشویق کنن یا نه
.
.
.
خسته نباشید میگم به تمام عوامل
امیدوارم موفق باشین
ممنون که نمایش‌ ما رو انتخاب کردید.
🌹🌹
مرسی از همراهی شما
۲۸ آبان ۱۴۰۲
فراز غلامی
ممنون که نمایش‌ ما رو انتخاب کردید. 🌹🌹 مرسی از همراهی شما
سلامت باشین با آرزوی موفقیت و شادی🎵
۰۵ آذر ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
منا امینیان (monammii)
درباره نمایش لرز i
لرز برای من یه هندوانه سربسته بود. سعی کردم سربسته نمونه و دیدم بعضی از کاربران ازش تعریف کردن. از کارگردان چیزی نمیدونستم پس لباس پوشیدم و رفتم تئاتر هامون.
نمایش لرز یک نمایش مینیمال برای منِ مینیمال دوست محسوب میشه. صحنه خلوت، موسیقی کم، دیالوگها مختصر و مفید، لباسها ساده و زمان نمایش کوتاه(حدود ۵۰ دقیقه).
خلاصه داستان ساده س. زندگی ما... همراه با دروغ هایی که ریشه در ترس های ما دارند. زندگی خودخواهانه ما. پنهان کردن حقیقت و دروغ را حقیقت جلوه دادن. تظاهر به چیزهایی که نیستم و کتمان آنچه هستیم. دورویی و ریا. میل به دیده شدن، تمایل به کپی کردن و انتشار خودمان. نابودی پستچی ها یا هرآنکس که ممکن است خبر ما را به گوش دیگرانها برساند. از ریشه کندن آنچه فکر میکنیم مورد پسند ما نیست و در پایان نوشداروی بعد از مرگ سهراب.
لرز پر بود از نشانه ها، همه چیز لایه ی در پشت خود داشت. لرز برای من واقعیت زندگی این روزهای ماست چه در بعد اجتماعی چه در زندگی فردی و چه در بعد سیاسی. من این نمایش را واقعیتی دیدم که تماما نشانه گذاری شده بود. دیالوگها، روابط و رنگها را نباید سرسری بگیرید. لرز نمایشی بود که دوست داشتم و مقبول بود. در این روزهای تلخ دیدنش روزنه امیدی بود برایم. از اینکه هوشمندی کارگردان، بازیگران(به ویژه بازیگر نقش پسر) و عوامل را دیدم لبخند رضایت زدم. خوشحالم آدمهایی را دیدم که هم دغدغه بودیم. ... دیدن ادامه ›› دم همگی گرم
برای رعایت انصاف نقاط ضعف: سر موقع شروع نشدن نمایش، کمی بالا بودن خشونت نمایش، صندلی های بسیار باریک و ناراحت تئاتر هامون، نبود بروشور نمایش
پ.ن: در توضیح داستان آمده مردی خانواده ش را به بیابان برده، لطفا اصلاح شود(به کوهستان برده بود)
مرسی از نظرتون
۱۰ دی ۱۳۹۸
خواهش میکنم جناب دشتی
۱۰ دی ۱۳۹۸
سمیرا جان. نمیدونم چرا اشتباه در اشتباه شد. درستش کردم.
۱۰ دی ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
آخرین باری که یک تئاتر مفصل(اثری با شخصیت های متعدد،دکور با جزییات ،دیالوگ های طولانی و مدت زمان طولانی) رو دیدم بعد از خروج از سالن عهدی با خودم بستم کارهای طولانی و آخر شبی رو از لیست علاقمندی هام حذف می کنم. چرا که به نظر من هنر آن است که گزیده باشد.
به این عهد وفادار باقی موندم تا همین دیشب که به تماشای شوایک رفتم.
شروع خوبی داشت. شوخی های تاحدی هوشمندانه و بازی درخشان بعضی از بازیگران. دکور ساده برای شروع و صحنه هایی با زیبایی بصری در پایان کار.
تا اواسط کار هم اوضاع خوب بود اما از نیمه دوم کار این به ذهنم رسید که کارگردان ها تا چه حد به مخاطب شناسی تئاتر دقت می کنند.
نمیخواهم بگویم باید هرچه مخاطب طلب می کند عرضه کنیم اما اینکه کمی خودمان را جای مخاطبی بذاریم که از ساعت ۹ تا ۱۱.۳۰ روی صندلی های سالخورده وحدت بی حرکت نشسته، جای پای مناسبی ندارد و نباید با خود خوراکی به سالن بیاورد، بگذاریم شاید کمی با او همذات پنداری کنیم و گزیده گوی تر باشیم.
این طولانی بودن اثر برای من خیلی محسوس بود آنقدر که اگر چندین سال بعد بگویند شوایک خواهم گفت وای نه.
جدای این موضوع بازی ها را دوست داشتم. موضوع اثر هم به دلم نشست (به جز لودگی بیش از حد کشیش را البته)
صحنه پایانی که سگ شوایک در کنار او زوزه می کشید یکی از بهترین پایان هایی بود که به یاد دارم. ما می آییم تئاترها را می بینیم و گاهی خوب است فکر کنیم این زندگی خود ماست.
Samira این را خواند
امیرمسعود فدائی، رضا، solaris و ارشاد این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
من از آن آدمهای سختگیر هستم. عینک ذره بینی م را میزنم به چشمانم در شهر راه می روم و سرتکان می دهم که چرا چنین است و چرا چنان نیست. با همین عینک دنیا را میبینم. سینما می روم. شام میخورم و میخوابم.
همین عینک دوست داشتنی که لحظه ای از من جدا نمیشود زندگی م را عجیب کرده. اولش خیلی همه چیز خوب بود. حتی چهره م با این عینک زیباتر شده بود ولی این فقط اولش بود. بعد کم کم شروع شد. با عینکم سینما می رفتیم، کافه می رفتیم و کمتر چیزی خوشحالش می کرد. عینک مدام نقد میکرد و غرغر تحویلم می داد که این چه چیزهایی ست که به خوردم می دهی.
اول ها گفتم عینک است دیگر. کاری به کارش نداشته باشم اما وقتی دیدم ۳ تیاتر اخیری که رفتم هیچ کیفی برایم نداشت نگران شدم. گفتم خب تئاتر نمی روم. بعد نوبت سینما شد. هیچ فیلمی را دوست نداشت و مدام مرا متهم میکرد که چه سلیقه بدی دارم و این قصه ادامه دار شد. مانده بودم دو دل که چه کنم. عینک را برای همیشه در بیاورم و از انچه هست لذت ببرم یا اینکه قید لذت را بزنم.
خدا خیرتان دهد آقای برهمنی. مرا رهانید از شر این تردید. عینکم جایش خوب است. عینک بی گناهم را نزدیک بود دستی دستی به باد بدهم. عینک نازنینم را.
.
.
.
رفقا. لذت دیدن این تئاتر رو از دست ندین. فکر کنم هر عینک ی این اثر رو بپسنده.
چند روز پیش به تماشای این نمایش در پردیس شهرزاد رفتم. کارهای آقای هاشمی را همیشه دوست داشتم و وقتی اسم خانم آدینه را دیدم مصمم تر شدم که نمایش را از نزدیک ببینم. متن ایرانی نمایش هم مزید برعلت شد تا با یکی از دوستانم به دیدن این نمایش برویم.
متن نمایش موزون و آهنگین بود و برایش زحمت زیادی کشیده شده بود. بازی چند بازیگر به ویژه خود آقای هاشمی نیز قابل توجه بود. همینطور خوانندگان_بازیگران زن نیز جای تشویق داشتند. اما در کل اثر را نپسندیدم و انتطاراتم را براورده نکرد. توقع تئاتر موزیکال و شاد(همانطور که در بروشور ذکر شده بود ) را داشتیم اما دریغ از ذره ای لبخند که بر لبم بیاید. شاید دلیل اصلی این بود که درام اثر به نظرم کم بود و بداعت نداشت. اثر مرا با خود همراه نکرد و نتوانست مرا غافلگیر کند تا جایی که مدام عقربه های ساعت را نگاه میکردم. البته بیان بعضی از بازیگران هم نافذ نبود و خوب به گوش من که در ردیف های آخر نشسته بودم نمیرسید. راستش موسیقی را هم نپسندیدم. به گوشم موزون و کوک نیامد.
بروشور نمایش اما واقعا خلاقانه و جذاب بود و از آن بروشورهایی ست که نزد مخاطبین نگه داشته می شود.
به هرحال از زحمات دوستان ممنونم و امیدوارم موفق باشند.
در کنار سایر مواردی که میتونن به بامزه نبودن یه کمدی منجر شن،نباید نقش حضرات عالمان ظاهربین و ریاکار اخلاق سیستمی رو فراموش کرد...کسانی که فقط و فقط به دیدن نمایشها و فیلمهای کمدی میرن و توقع دارن که بجای همه کتابهای نخونده و کلاسهای نرفته و الگوهای نداشته و....در فیلم یا نمایش کمدی بهشون درسهای اخلاقی داده بشه و همزمان درهای زیاد و سرراستی به ته گنجینه همه علوم معقول و منقول براشون وا شه و...و....و طبعا بعد ازین که انتظاراتشون براورده نشد شروع به برچسب زدن میکنن که مستهجن بود و مبتذل بود و در یه فیلم کمدی شوخیهای شبه اروتیک ملایم وجود داره؟!؟!؟!؟ و خلاصه انقدر گیر میدن تا بگوش قیچی دوست ها و قیچی بدست ها برسه و نمایش یا فیلم با مشکل یا تعطیلی مواجه شه ......بنابراین گاها نویسنده ها در نوشتن محافظه کار میشن و متنی که ویژگیهای مورد نظر حضرات رو داشته باشه(باید مناسب کودکان هشت ساله باشه!) صرفا درصورت نبوغ نویسنده میتونه بامزه باشه و دست کم بندرت ممکنه خیلی بامزه باشه که اگه بشه یه اتفاق هست و اتفاق طبعا همیشه رخ نمیده......
البته نظر من کلی بود و هنوز این نمایش رو ندیدم ....بازگو کردن مشکل مهمی هست که کمدی ما باهاش دست به گریبان شده این سالها....
۱۲ شهریور ۱۳۹۶
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
اغلب تیاترهایی را که می روم یا به من پیشنهاد شده یا باتوجه به عوامل تیاتر آن را انتخاب می کنم. نمی دانم چه شد که فکر کردم کمی پیشرو باشم و دل به دریا بزنم و یک تیاتر گمنام را بروم اما آن روح محافظه کارم تشر زد که حداقل در صفحه اینستاگرام این تیاتر عضو شو. عضو هم شدم و از چند مخاطب نظرشان را پرسیدم اما در نهایت با سردرگمی روز چهارشنبه تیاتر را دیدم. تنها اطلاعات من از این تیاتر عکس های سایت تیوال بود و اینکه این نمایش اثر تقدیر شده دانشجویی است و بس.
داستان روایت یک زن و فرزند غیرعادی اوست که زن او را در اتاقی محبوس کرده تا از او مراقبت کند. صحنه به دو قسمت تقسیم شده. سمت راست ماجرای مادر فرزند و یک مهمان که از آشنایان دور زن است در حال اجر است( تمرکز مخاطبین بیشتر بر این قسمت است.) در سمت چپ نیز سه بازیگر در حال بازی فیزیکی و به ندرت کلامی هستند که دراصل صحنه هایی از آینده شخصیت ها را نشان می دهد.
داستان با گنگی شروع می شود که این تعلیق کنجکاوی مخاطب را بر می انگیزد اینکه صحنه در دوجا در حال بازی ست نیز بر این قضیه دامن می زند. تا اواسط ماجرا همه چیز مرموز است. شما با زنی وسواسی روبه رو هستید که فرزندش را از چشم مهمان مخفی میکند و از مهمان می خواهد برای وصلت با او یک کلیه اش را برای شفای پسرش به او اهدا کند و مهمان که از خاطرخواهان دیرینه اوست این پیشنهاد را قبول کرده اما می خواهد قبل از آن فرزند زن را که یک پسر است ملاقات کند. در پایان مخاطب در می یابد که این پسر غیرعادی تنها با خوردن اعضای انسان ها سیر می شود و مادر برای زنده ماندن او مجبور است کمر به نابودی انسان های دیگر ببندد.
جدای بازی های خوب و دکور و ایده درنوردیدن زمان در صحنه( با شیوه دو قسمت کردن صحنه) موضوع داستان را نپسندیدم. به نظرم برای بیان یک مطلب همیشه ... دیدن ادامه ›› لازم نیست تیاتری ساخته شود. گاهی میتوان آن مطلب را در یک شعر و یا داستان کوتاه مطرح کرد. اینکه به عنوان یک مخاطب شاهد شکنجه همزمان چندین انسان بر روی صحنه به مدت ۴۵ دقیقه باشم هرچند می دانم این صرفا یک بازی است اما این چیزی نیست که خوشایندم باشد. لزومی نمیبینم برای تحت تاثیر دادن مخاطب در صحنه جوی خون به راه بیندازیم.
ای کاش اول متن مینوشتین که قرار هست در ادامه داستان اسپویل بشه....
۱۰ دی ۱۳۹۵
بله حق با شماست
۱۲ آبان ۱۳۹۶
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
من 12 آذر ساعت 9.30 این نمایش رو دیدم.
چون سری قبل نتونسته بودم این نمایش رو ببینم خیلی اصرار داشتم که حتما ببینم. تئاتر با تاخیر ده دقیقه ای شروع شد و حدود دو ساعت بود. این نمایش براساس داستانهای کوتاه چخوف طراحی شده بود و شامل هشت اپیزود بود که همه شخصیت ها رو آقای پیروز فر بازی میکردن و با تغییر صدا و فرم بدن بین شخصیت ها تمایز میذاشتن. البته یک رشته اصلی همه اپیزودها رو به هم متصل می کرد.
به نظر من نقطه قوت نمایش متن بسیار شیرین روان و طنز فاخر چخوف به علاوه موسیقی بسیار متناسب و نورپردازی ساده اما بجا بود. البته بازی آقای پیروزفر به ویژه از این جهت که شبهای متمادی پشت هم اجرا میرن هم چشمگیر بود و تپق هایی که در ادای کلمات داشتن رو کمی توجیه می کرد.
در کل این نمایش نظر من رو جلب کرد و این کار رو به دوستان پیشنهاد می دم که ببینند به ویژه اگر از طنزهای فاخر اینچنینی استقبال می کنن البته اگر میتونن حتما ردیف های جلو رو برای نشستن انتخاب کنن تا لذت بیشتری ببرن.
سالن نمایش هم نسبت به سالن های همسطح از نظر تهویه و فضا به نسبت خوب بود و صندلی هاش از نظر راحتی قابل قبول بود. (صرفا قابل قبول)