- علاقهمند به تئاتر، سینما، موسیقی، عکاسی، داستان و رمان، کامپیوتر و تکنولوژی، معماری و طراحی، گالری گردی، کافه گردی،
وسواسی، ایده آل گرا، شیفته و شیدای هنر، گریزان از شلوغی و بی نظمی
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواریاست برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفتوگو درباره زمینههای علاقهمندی مشترک، خبررسانی برنامههای جالب به همدیگر و پیشنهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
سنتز: (در فلسفه هِگِل) مرحله نهایی در فرآیند استدلال دیالکتیکی، که در آن، یک ایده جدید، تضاد بین تز و آنتی تز را حل می کند.
__________________________
برگرفته از Google Translate
شاعر شهر: ((مست شوید! مست شوید! تا بارِ سنگینِ زمان را احساس نکنید. مست شوید از شعر، شراب، تقوا؛ که زمان، شانه ها را خُرد و پشت را خَم می کند. مست شوید از هر آنچه می توانید تا بار سنگین زمان را احساس نکنید. مست شوید! مست شوید!))
نمایشی پُر پرسوناژ (۱+۲۳) که استایلی همانند نمایشِ ((انسان/اسب، پنجاه/پنجاه)) داشت. ((دجال)) پر بود از فرم، هارمونی، جابجایی و نور؛ و با بهره گیری از موزیکی درخورِ اتمسفرِ کار که میکساژی از Live و Recorded بود و دیزاینِ شایسته ی تن پوش های بازیگران از همان آغاز، تماشاگر را در پانسیونِ روانی داستان زندانی میکرد و تا پایان، رهایش نمی کرد.
اما از دیدِ من، درخشان ترین ویژگی دجال، شخصیت پردازی آن بود؛ ۲۴ کاراکتر که هر کدام ویژگی، رفتار، اندیشه و جهان بینی خودشان را داشتند و یگانه بودند. از ملوچ، شیر آقا، تانگو، فریاد، قوزی، فِری خان، نبات، سنبل و پاییز گرفته تا آنا، شازده و رئیس. حتا داش کیشمیش، برادرِ ملوچ هم که در داستان نبود خیالش بسیار پررنگ بود.
سانسورچی: ((من چند وقت دیگه دارم با این خانم (دستگاه تطهیر) ازدواج می کنم!))
استاد گریگوری [با شگفتی]: ((مگه نگفتی که فقط صداست؟))
سانسورچی: ((ما با همین صدا هم کارمون راه میوفته!))