«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواریاست برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفتوگو درباره زمینههای علاقهمندی مشترک، خبررسانی برنامههای جالب به همدیگر و پیشنهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال
به سیستم وارد شوید
با اینکه نیم ساعت دیر شروع شد، ولی به قول مارتین، بسی بسیار لذت بردیم:) علاوه بر همۀ نکات مثبتی که دوستان بهشون اشاره کردن، انتخاب موزیک هم حرف نداشت. فک کن تئاتر با استیون ویلسون شروع شه!
فقط ای کاش یه اطلاع رسانی می شد که اگه کسی مشکل تنفسی داره لااقل ردیف های جلو بلیط نخره، و اینکه به نظرم با توجه به بعضی واژه هایی که زیاد تکرار می شد بهتر بود محدودیت سنی هم تعیین می کردن.
نمایش خوبی بود. غم زنان خاورمیانه بغض و اشک با خودش میاره و آدم رو به فکر فرو می بره. هانا کامکار عالی و تأثیرگذار اجرا کرد و خوند، پانته آ پناهی ها هم عالی، اما آزاده صمدی می تونست بهتر و قوی تر باشه و به نظرم لهجۀ ایشون خوب درنیومده بود. موسیقی هم خیلی خوب بود. خسته نباشید می گم به عوامل این کار.
امشب لذت دیدن این نمایش با حضور جناب محمود دولت آبادی دوچندان شد.
دوستان سخت نگیرید. کار خوب و مفرحی بود. خب درسته که یه کم طولانی بود و بعد از دیدنش حس نکردم چیزی داشته که ذهنمو درگیر کنه، ولی با خانواده خندیدیم و اوقات خوشی توی سنگلج دوست داشتنی گذروندیم. فقط یه چیزی که من واقعاً ازش سر درنمیارم اینه که وقتی می گن بچۀ زیر 16 سال نبینه خب چه اصراری دارید پدر و مادر عزیز؟
به نظرم دیالوگ ماندگار این نمایش (که البته از ردیف عقبی شنیدم) این بود:
بچۀ 6،7 ساله: مامان کورتاژ یعنی چی؟
مامان خندان: نمی دونم!
ما به تئاتری احتیاج داریم که به اندازۀ اعلامیههامون مؤثر باشه...
یه اجرای خیلی مسلط و حرفه ای از آقای پیروزفر. داستان های جذابی هم انتخاب کرده بودن که لبخند روی لب تماشاچی می آورد، البته بعضی از دوستان ظاهراً قهقهه رو به لبخند ترجیح می دن حتی اگه صدای قهقهۀ طولانی شون باعث شه نتونیم جملۀ بعدی رو بشنویم :(
آقای دلخواه ممنونم به خاطر این لذتی که با دیدن مفیستو تجربه کردم، ممنونم که به مخاطبتون احترام می گذارید، ممنونم که رو به جلو حرکت می کنید و سنگ تموم می گذارید، ممنونم که از جوان ها حمایت می کنید و بهشون اعتماد می کنید، ممنونم که مخاطب رو به کم راضی نمی کنید.
واقعاً از دیدن نمایش مفیستو به وجد اومدم و اون سه ساعت روی صندلی ناراحت مولوی چیزی نبود جز لذت واقعی از یه نمایش واقعی.
ممنونم از بازیکرای بی ادعای این کار که به نظرم خیلی جدی و مسئولانه بازی کردن و همچنین ممنون از گروه موسیقی و همۀ عوامل این کار.
همسرایی ها، بازی ها، ریتم، دیالوگ ها، موسیقی، همه چی عالی بود. ای کاش سالن بزرگ تری به این اجرا اختصاص داده می شد.
لامبورگینی موضوع مهم و تأمل برانگیزی داره ولی به نظرم از توانایی های آقای صفری (مخصوصاً) به قدر کافی در این اجرا استفاده نشده. این کار می تونست قوی تر باشه. ممنون از همۀ عوامل.
خواستیم یه فیلم خنده دار ببینیم حال و هوایی عوض کنیم که کاملا برعکس شد و حالمون بسیار گرفته شد و نتونستیم بمونیم تو سالن. چرا آخه ترنس ها؟ این ها که تو ایران به اندازۀ کافی بهشون ظلم می شه! من شخصاً دلم می خواست زمین دهن باز کنه و برم توش وقتی توی سینما کوچیک و بزرگ به قشری می خندیدن که توی این جامعه کم درد نمی کشن. آخه مگه به هر چیزی باید خندید؟ مگه شمای فیلم ساز دغدغۀ فرهنگ ندارید؟ این طور فرهنگ سازی می کنید؟ ترنس ها رو سوژۀ خندۀ مردم می کنید؟ این کارگردان و بازیگرهای فیلمش واقعاً نمی دونن ترنس ها چه مشکلاتی دارن؟ خیلی بد بود، خیلی. متأسفم.