برداشت من از خرده نان:
خاطرات قدیمی، خانم را خوشحال ولی مرد را اندوهگین می کرد ظاهرا در این زندگی مشترک که دو انسان از نقطه A به B حرکت کرده
... دیدن ادامه ››
بودند شیب نمودارشان متفاوت بود و مرد را همانند زن خانه خوشحال نمی کرد. آنچه که مشخص بود یادآوری این گدشته ها در تمام این مدت مانند تل روزنامه هایی بود که مرد را در خود دفن کرده و آخرین قطره که کاسه صبر مرد را لبریز می کرد. بوجود آمدن مشکلی برای همسایه بود. بسیاری از بییندگان محترم به دلیل همزاد پنداری، به فریاد همسایه رسیدن یا نرسیدن را مضمون اصلی داستان می دانستند که می تواند اشاره صحیحی نیز باشد اما از ضن من:
مرد وقتی متوجه می شود که در ریزترین کارها از نوشیدن قهوه و خریدن توله سگ گرفته تا کار خطرناکی مثل بیرون رفتن از خانه نیاز به تایید همسر دارد - که این تصویر با دوران جوانی وی که اسبهای وحشی درونش هنوز گهگاهی شیهه می کشند منافات دارد- حاصل این آگاهی فریاد کشیدن بر سر همسر می باشد اما پس از اندیشه، متوجه می شود که عامل اصلی این اتفاق خود است. اوست که درنهایت انتخاب کرده و تن به این رخوت داده. او به یکباره بزدل نشده بلکه آرام آرام، آهسته و آهسته همانند انباشته شدن خرده های نان در نبردهای خود به زن خانه مغلوب گشته.
این جهت گرفتن مسیر زندگی را بر اساس اتفاقهای کوچک ظاهرا "اثر مرکب" می گویند که به زیبایی به نمایش درآمده بود.
یک اتفاق در آخر داستان شکل می گیرد که همه این ماجرا را به نظر من به هم می ریزد و مرا از پرداختن به کار دیگر و بستن این دفتر رها نمی کند و آن قفل بودن در بود که این شوخی، پا روی آن دمی می گزارد که در من ریشه ای ملی و تاریخی دارد و آن بدگمانی و سوءظن می باشد:
آیا این اشتباه است که مرد خانه در تمام این مدت فکر می کرده که انتخاب نهایی در دست خود اوست آیا او همانند اسبی نبوده که افساری گشاد برگردن داشته. او تا به حال فکر می کرده که می تواند از این زندان فرار کند و باز کردن در به اختیار خود اوست اما این بافتنیها که زن به ظاهر مهربان خانه می بافد همانند ماده عنکبوتی حریص، مردش را در دام خود گرفتار کرده.
پیام آخر:
مرافب خرده نان های زندگی خود باشید چرا که
Devil sleeps in the details.