رمانش رو نخوندم و نمیتونم مقایسه ای داشته باشم ولی من رو به شدت یاد فیلمهای نووار میندازه چون همه المانهاش رو داشت
همه بازیاشون خوب بود از مهستی به عنوان یک femme fatal بگیر تا اون پلیس مخفیه و اوستای جلال که چراغ راه تاریک جلال بود ولی ...
همچنین باید بگم چقدر بازی بد من نمایش رو دوست داشتم
به هیچ عنوان احساس خستگی نمی کنید و داستان شما رو با خودتون میبره و بعد نمایش امکان داره تو ماشینتون موسیقی مهرپویا گذاشته باشید و در تاریکی شب خیابونای تهران رو چرخ بزنید. اگه مثل من آدم جوگیری باشین شاید درحالیکه شیشه رو پایین داده باشین دگمه بالایی پیراهنتون رو هم باز بکنید و به فکر خاطرات قدیمی خودتون و حرفهای رد وبدل شده بین جلال و مهستی بیافتین
نمایش بسیار خوبی است. طراحی صحنه، طراحی لباس و انتخاب موسیقی نمایش بسیار به فضاسازی درست کار کمک میکنه.
اقتباس بسیار خوب مهرداد مصطفوی از داستانی با ریشه های نوآر، مخاطب رو درگیر نمایشی میکند.
دیدن این نمایش رو به کسانی که تئاتر داستانگو و روایتگر رو دوست دارند پیشنهاد میکنم.
ریتم نمایش خیلی کند بود. ایده ی جالب و جذابی داشت اما همان ایده مدام تکرار شد. بنظرم همه ی موقعیت ها در همان ابتدا لو میرفت و اقتباس بسیار در سطح رمان بود . در کل برای منی که دنبال تاثیر پذیری از دیدن یا شنیدن یک اثر هستم و از این تاثیر لذت درونی میبرم، این نمایش خیلی باب میلم نبود . البته که از بازی ابراهیم عزیزی بسیار لذت بردم