«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواریاست برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفتوگو درباره زمینههای علاقهمندی مشترک، خبررسانی برنامههای جالب به همدیگر و پیشنهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال
به سیستم وارد شوید
کالیگولا: آدم ها می میرند و خوشبخت نیستند.
هلیکون: آخر، کایوس، این حقیقتی است که آدم ها به آسانی با آن می سازند. به دور و بر خودت نگاه کن؛ این چیزی نیست که مانع ناهار خوردنشان بشود.
کالیگولا: پس دور و بر من هر چه هست دروغ است و من می خواهم که مردم با راستی زندگی کنند!
نادر ما فقط داریم اداى زندگى رو درمیاریم...
این چیزى بود که بخاطرش شروع کردیم؟
نادر ما دنیامونو عوض نکردیم ، خودمون عوض شدیم ، من عوض شدم
من دیگه نمیتونم رو پاهام وایستم
دیگه به هیچى اعتماد ندارم
نادر، من دارم فرو میرم...........
رویا ، بحث ١٤ سال زندگیه بیا ده سال اخرشو بذاریم کنار ، صد در صد من مقصر بودم ، ولى....
من تو این چند وقت...چند وقت اخیر ، خیلى بیشتر قدرتو دونستم.
فرشته جان!
یادَت هست؟
اولین بارى که من و تو را با هم دیدن از پیش چشماشون فرار کردیم.
یادَت هست؟
فرار کردیم تا به انها بفهمانیم من و تو با هم نیستیم،
فرار کردیم تا به انها بفهمانیم دارند اشتباه مى کنن.
فرشته جان! ما اون روز فرار مى کردیم اما نمى فهمیدیم که تا آخِر تقدیر من و تو "فرار" است...
رویا : گدایى همه جورش بده ، گدایى عشق که از همش بد تره. وقتى فکر میکنم میبینم به همه چى پشت پا زدم و زندگیمو گذاشتم سر یه قراری که...تو میگى من سبک شدم؟
استاد : خب عشق ادمو سبک میکنه ، مگه نمیکنه؟
منوچهر : حالا براى چى میخواى برى اونجا ( مریخ ) ؟
کاوه : براى این که دیگه کار نکنم ، شوخى کردم ، براى چى بمونم اینجا ؟ براى چى بمونم ؟! لااقل اونجا خیالم راحته پاهام رو زمین نیست .
منوچهر : شاید هم بد نباشه... اما ، براى همیشه باید اونجا تنها بمونى ، تازه اگه زنده بمونى.
کاوه : تنها بمونى ، زنده نمونى . خیلى هم فرقى با این جا نمیکنه ؛ هر جایى مى تونى تنها بمونى لااقل اونجا یه دلیلى دارى...(خنده) چتر براى چى اوردى ؟!
منوچهر : هوا ابریه ، شاید بارون بباره.
کاوه : اره ؛ بارون اسیدى.....
کاوه : میزنى ؟
منوچهر : نکش ، ضرر داره. من بازنشسته ى دخانیاتم ؛ براى ما مجانى بود ، هیچ وقت لب نزدم.
کاوه : قربونت برم تو که ضررشو میدونستى براى چى این همه سال کارمندش بودى پس...این سیگار نیس ، بى مالیاته ، تو انتظار میچسبه ، ادمو اروم میکنه ...
یه ارامش خاص همراه با عشقى وصف نشدنى ♥️
" قشنگ ترین عاشقانه ى سینماى ایران "
وحید : ما شیمیاییه این اجتماع شدیم...جواب این هشت سالو کى به من میده.... ادم عاقل و کامل که پیدا نمیشه...
براى من 15 ساله اى که بیخیال خیلى چیز اى با اهمیت میشم و میگم " حالا که چیزى نمیشه " خیلى به درد بخور بود و فهمیدم همینجورى سرسرى از رو بعضى مسائل رد شدن باعث میشه که " چیزى " بشه...
دمشونم گرم ولى کاش اقاى صفرى واسه این نقش انتخاب نمیشدن
واقعا دمتون گرم...
قربانى هاى این اقتصاد وحشى خیلى وقته که مشهودن و به نظرم زهرمارى به بهترین شکل حال این قربانیون رو وصف کرده ؛ و یکى از لذت بخش ترین لحظه هاى این تئاتر پنهان شدن بغض هاى ممتد پشت خنده هاى کوتاه و از ته دله...
قطعا ما مى تونیم همه این کرکتر یا شخصیت ها در زمان هاى مختلف باشیم : مثلا میلاد کوچولوى عصبانى از جوونیه در حال تباهش ، یا ماریا ( به سلیقه ى هم احترام بذاریم ) ى شیر دلى که از بزدلى اطرافیان به ستوه اومده ، یا اسد اقایى که ظاهرش بر خلاف باطنش است و...
در کل همه چیز عالى بود
خسته نباشید
بى پولى همتون رو هار کرده....
از اون تئاتر هاست که نباید از دستش بدین...
دست مریزاد اقاى افشارى...
همه ى بازى ها بى نظیر...متن و ریتم کار هم فوق العاده...