در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال ساسان | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 15:55:59
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
شاید اگه این حجم از بازخورد های مثبت وجود نداشت به دیدن یه نمایشی که بیش از دو ساعت بود نمیرفتم ( با توجه به شرایط سالن ها و صندلی ها واقعن نشستن روی صندلی از یه حدی بیشتر میتونه تبدیل به شکنجه شه) اما اتفاقی که در لانچر 5 میافته اینه که شما صد در صد حضور فکر و روحتون به نمایش اختصاص پیدا میکنه تا جاییکه نمیخوایید نمایش تمام شه. لانچر متن فوق‌العاده ای با بازی هایی از گروهی جوون و بی ادعاست که یه بار دیگه نشون میده هنوز میشه قصه و داستان خوب نوشت و خوب روایت کرد.
بسیار به گروه تبریک میگم و مترصد فرصتی برای دیدن دوباره اش هستم.
محمدجواد کرمی، امیرمسعود فدائی و محمد فروزنده این را خواندند
امیر مسعود این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
این سومین نمایشی است که از مصطفی هرآیینی میبینم و حالا دیگه نام و حضور این فرد در یک نمایش انگیزه کافی برای دیدن اون نمایش رو بهم میده.
داستان نمایش بسیار برای ما آشناست چون خط داستانی زندگی استیون تا حدود زیادی در مسیر رشد و بلوغ خیلی از ماها طی شده. همین مسئله ممکنه مثل یه شمشیر دو لبه عمل کنه؛ از یک طرف آشنایی با خط قصه استیون میتونه ما را جذب ماجرا کنه و از طرفی شاید چندان برامون کنجکاو برانگیز و پرمایه به نظر نیاد. اینجاست که فرم، به همراه بازیهای بسیار عالی (بخصوص بازی صیاد برهانی) و البته موسیقی استثنایی اعتمادسعید به جذابیت و و تازگی کار کمک بزرگی میکنه و این همون چیزیه که نمایش رو برای ما دلپذیر و جذاب تا پایان نگه میداره.
درود به طراح و کارگردان که تونست با چنین فرم روایتی خلاقانه ای (چیزی شبیه به فیلم های صامت) از داستانی ساده نمایشی دلپذیر بسازه.
بشدت در انتظار کارهای آتی هرآیینی خواهم موند.
هت تریک فیلم خوب و قابل قبولیه. در خصوص سرعت توالی اتفاقات و ارائه اطلاعات تازه که گره‌ها و تنش ها رو نمایان میکنه،برخلاف نظر یکی از دوستان بنظرم ... دیدن ادامه ›› ریتم بسیار خوبه و اتفاقا در کلیت فیلم اگر نگاه کنیم فیلم با یک شتاب یکسانی اوج میگیره. شاید نماها و کلوزآپ های فیلم تا پیش از تصادف باعث کندی ریتم در ابتدا شده اما بنظر میاد تمام اینها تمهیدات کارگردان در نزدیک کردن ما به شخصیت ها بوده ؛ از تردید های شخصیت ماهور الوند در موندن توی مهمونی تا نگاه‌های پر از شک زن فرزاد( پریناز ایزدیار) به مکالمه‌های فرزاد با تلفنشو همینطور مکالمات با هیجان و اضطراب فرزاد( امیر جدیدی) با تلفن و با همایون ارشادی. تمام این ها زمینه‌هایی رو برای ماجراهایی که در خونه اتفاق میافته و روشن شدن نقاط پنهان نگه‌داشته‌شده هر کدوم از اون آدمها فراهم میکنه.
بنظرم سکانس ماقبل پایانی امیر جدیدی مقابل اون مغازه تلویزیون فروشی بسیااررر سکانس خوبیه اما من با سکانس پایانی که شخصیت زن ظاهرا توی تونل داره رانندگی میکنه و ما نمیدونیم این همون تونلی هستش که اونا ازش عبور کردن یا نه و اینکه نگاه بهت زده و غم انگیز زن دقیقا بخاطر چیه مشکل داشتم. بنظرم حتی با نیت یک پایان باز، این حجم از ابهام برای این قصه ای که از نظرم به خوبی تا قبل این نقطه روایت شده بسیار بد و حیف بود و نمای خیلی گنگیه.
فیلم ضمنا از بازیهای خیلی خوب و به اندازه ای برخورداره.
سپیده، علی جباری، Negin Fooladi و صبا اله وردی این را خواندند
امیر مسعود، امیررضا، علی د و جهان این را دوست دارند
به نظر من با توجه به اینکه فیلم شخصیت محور هست سکانس آخر و غم و پریشانی لیدا به خاطر ناامیدی از تغییر فرزاد بود ،و برد این شرط بندی هیچ تغییری در این شناخت منفی که نسبت به فرزاد پیدا کرد ایجاد کرد . در تمام فیلم هرجا لیدا رفت گفتن بر میگرده اما در پایان فیلم دیدیم که واقعا تصمیم به رفتن گرفت …
۰۸ آبان ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
این سومین نمایش از آقای نعیمی بود که میدیدم و مشابهات های زیادی رو با کارهای قبل ایشون میتونستید ببینید. مثل همیشه طراحی صحنه و نور بسیار با شکوه و چشم نواز بود. تم داستان انتخاب شده از نعیمی باز هم مثه کارهای پیشین دارای کدها و مشابهت هایی با احوالات دیروز و امروز ما داشت. و بازهم بنظرم مهمترین برنده نمایش های نعیمی بازیگر اصلی بود. اونچه از حامد کمیلی دیدم تسلط حیرت انگیزی بود که یقینا از تلاش و استعداد فوق العاده ای میاد که اصلا از حامد کمیلی تصور نمیکردم.
البته فکر میکنم نمایش یا باید کمی کوتاه تر میبود یا شخصیت های مثه پیک نامه رسان کمی زودتر به صجنه میومدن تا کار از ریتم نیافته.
در نهایت ؛ احتمام آقای نعیمی در استفاده از حرکات گروهی و رقص روی صحنه در کارهاشون برام جالبه و اینکه گروه های اینچنینی فرصت نمایش کارهاشون رو پیدا میکنن در کنار اعتبار نام ایشون روی صحنه تئاتر بسیار امر خوب و ارزشمندیه.
سپاس از کل گروه و تلاش فوق العاده شون
سپاس از اینکه با ما همراه شدید و نمایش را دیدند
و همچنین نظرتان را نوشتید
۱۹ مرداد ۱۳۹۷
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دو سه شب پیش موفق به دیدن ماتریوشکا شدم. اساسا خیلی علاقمند به چخف نیستم. اما انقدر کامنت های مثبت در دوره های مختلف اجرای این نمایش دیده بودم که خیلی کنجکاو بودم برای تماشاش....
واژه ابتذال معمولا برای مردم این سرزمین دارای بار منفی مضاعفیه، نسبت به معنای روی کاغذشه. اما اگه کمیاز بار منفی این کلمه فاصله بگیریم باید بگم ماتریوشکا بنظر یه مبتذل اساسیه. یه نمایش جلوه گرانه بیش از حد...
شما با یه سری داستان های معمولی مواجه هستی که چندان جذاب نیستن. اساسا داستان های فلتی هستند همراه با یه خرده پیام های انسانی و اخلاقی. اما ابتذال در اجراست. اجرای پارسا پیروزفر به شکل مبتذلی فوق العاده است. فکر کنید یه آدم نزدیک به دو ساعت 20 تا شخصیت مختلف را برای شما بازی کنه. توی یه صحنه که فقط یه میز و صندلی و چندتا شی کاربردی داره به اضافه یه جا لباسی. و بازیگر در آنی از یه لحن به لحن دیگه، از یه حس به حس دیگه سویچ میکنه و اینکار رو به بهترین شکل بدون هیچ تپق یا اشتباه در اجرا انجام میده. بنظرم پارسا پیروزفر در مقام طراح،کارگردان و بازیگر بیشتر انگار دنبال یه جلوه گری از قدرت فوق العاده خودش در بازیگری و البته طراحی و کارگردانی تئاتر بوده و انصافا نشون داده چقدر توانمنده، تا حدی که جایی برای شک در این توانمدی نمیذاره ولی بنظرم دو ساعت تماشای این جلوه گری باعث میشه ته کار جز تمجید از قدرت اجرای پارسا پیروزفر چیز دیگه ای برای مخاطب نمونه و کار خیلی زود توی ذهنش بایگانی شه، اونم فقط و فقط با یک جمله : چقدر بازیگر خوبیه این پارسا پیروزفر.
همین.
ممنون که بالاخره ی نفر از داستانم ی چیزی گفت! همه میان و از بازی فوق العاده پیروزفر تعریف می کنن. اما به نظرم گرچه بازی خوب شرط لازم ی تئاتر خوبه ولی شرط کافیش متن خوبه قطعا!
۳۰ مرداد ۱۳۹۶
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نارنجیغ رو ندیده بودم اما تعریفش رو شنیده بودم و همین باعث شد که به تماشای قایقانع بشینم. نمایش رو پنجشنبه شب دیدم.
اگه بخوام با چند تا عبارت این نمایش رو تشریح کنم باید بگم:
متن نمایش عالی بود. وقتی نمایشنامه شما یه مونولوگه عنصر متن و بازی وزنه سنگین تری پیدا میکنه و چقدر قاینقانع از این دو حیث عالیه.
متن بخصوص در جاهایی که عبارات و جملات با انتخاب کلمات همراه با واج آرایی انتخاب شده بشدت لذت بخش و زیباست!!! انقدر زیبا که خیلی دوست دارم متن یا پادکست(نسخه صوتی) نمایش بعد از اجرا منتشر شه...
و بعد بازی ها ....
چه حضی می بره تماشاگر از تماشای بازی بازیگرا. بازی هر دو خانم به شکل شگفت انگیزی تاثیرگذار و عالی بود. بخصوص بازگر نقش غزل.
بحدی بازی ها خوب بود که گاهی انقدر مبهوط بازی بازیگرا میشدید که نمایش و داستان و منولوگ رو ... دیدن ادامه ›› گم میکردید...
بشدت تماشای این نمایش رو توصیه میکنم و بنظرم عمیقا باعث تاسف خواهد بود اگه بیننده کمی این نمایش رو ببینه.
سپاس و خسته نباشید به اعضای گروه بخصوص نویسنده متن و بازیگران...
›› تا ۴ پاسخ




در مورد هبچ کاری اینقدر اختلاف نظر با دوستان سابق هم نظر نداشتم :) متن که به نظرم غیر از همون مورد واج آرایی های زیبایی که داشت قوت دیگری نداشت. بازی ها رو هم من دوست نداشتم و اغراق شده به نظرم اومد. جدا از بحث سلیقه که به طور کلی کار فانتزی دوست ندارم برام جالبه که چرا من اصلا با این کار ارتباط نگرفتم. به هر حال ممنون که نوشتید و من هم نظرات دوستان رو دنبال میکنم شاید بفهمم دلیل خوش نیومدنم! چی بوده :)
۰۱ دی ۱۳۹۴
ممنونم مریم جان، درسته من احتمالن به خاطر عدم تمرکز متوجه نشدم ایشون یاکریم هستند و به همین خاطر اینکه گربه شوهرش رو خورده و بقیه مسائل هم برام گنگ باقی مانده بود. الآن همه چی روشن شد و داستان در ذهنم کامل شد.
۰۲ دی ۱۳۹۴
خوشحالیم که راضی بودید آقای ساسان. متشکریم
۰۸ دی ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نمایش رو جمعه شب دیدم. در مجموع نمایش نسبتا قابل قبولی بود(تو انتخاب کلمات این جمله سعی کردم خیلی وسواس به خرج بدم که نه خیلی دست بالا گرفته باشم اش نه دست کم!!!). اولین بار بود که بهنام تشکر رو روی صحنه میدیدم و مطمئن بودم که بازی خوبی ازش خواهم دید و همینطور هم بود.بازی تشکر خیلی خوب،مسلط و دلپذیر بود. اما در مورد بازی فریدون محرابی در شروع نمایش به نظرم به شدت بازی تصنوعی و نامتعادل بود (منظورم از نامتعادل بیشتر به حرکات بدن بازیگر برمیگرده)که حدس میزنم بخشیش بخاطر نوع شخصیت نقش مدیر روزنامه سوسیالیست بود چون هر چی به آخر نمایش نزدیک شدیم با پرده برداری از تضادهای شخصیت شکل بازی هم بهتر شد و از اون حالت تصنوعی خارج شد اما با این تفاسیر در مورد بازی محرابی حتی اگر تعمد اش رو در این شکل از بازی کردن رو بپذیرم هم باز باید بگم بازیش خوبی نبود و تو ذوق میزد هرچند که توی نیمه دوم نمایش بازی محرابی کمی بهتر شد.
در مورد نمایشنامه هم بنظرم کمی نقد سوسیالیسم، کمی تعلیق و داستان Mystery و کمی تقابل عشقی بود. کلا به همه این چیزا یه نوکی زده بود...
در مجموع به گروه خسته نباشید میگم.
›› تا ۳ پاسخ



برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
از مجموع چهار قصه ای که موازی تعریف میشه دو قصه رو دوست داشتم. قصه مهدی احمدی و رعنا آزادی ور عالیییه. بخش بزرگی از مثبت بودن حس من نسبت فیلم مربوط به این داستان بود و بعد داستان بابک کریمی و همسر آلزایمری و نوه اش.
›› تا ۳ پاسخ



حمید عظیمی و مجتبی مهدی زاده این را پاسخ داده‌اند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
در مجموع نمایش قابل قبولی بود و تونست به خصوص در نیمه دوم نمایش لحظات طنزآمیز خوبی رو بوجود بیاره.
با سپاس از زحمات دوستان دست اندکار نمایش.
›› تا ۳ پاسخ



کیان، jaugala و ندا این را پاسخ داده‌اند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
کالیگولا رو دیشب با کلی اشتیاق به دیدن یه نمایش خوب دیدم. اگه بخوام نظراتم راجع به این نمایش تو یه سری عبارت بگم اون عبارات همچین چیزایی هستن:
1. ما جامون ردیف دوم بود و جای خوبی بود اما به شکل واضحی میتونستیم عذاب کشیدن کسانیکه تو بالکن بخصوص در دو طرف صحنه نه روبروی صحنه نشسته بودن رو ببینیم. تقریبا 20 تا 30 صحنه رو نمیدیدن. مجبور بودن کلا خم شن به جلو و به این مسئله اضافه کنید این نکته رو که اونا هم مثه ما 45 تومن پول بلیط داده بودن.
2. نمایش به شکل سادیستی پر از سر و صداهای پس زمینه ی آزاردهنده است که جز اینکه تمرکز بیننده رو از دیالوگ ها برداره و بهم بزنه هیچ موضوعیتی نداره. بخصوص اون شخصیت غلام که اتفاقا جلوی ما بود و مدام پاشو به زمین میکوبید و روح و روان ما رو به شکل آزار دهنده ای چکش مال میکرد.
3. صابر ابر عالی یییییی بود
4. اصرار کلیه بازیگر به ادای جملات و دیالوگ هاشون به شکل فریاد زدن با اون پس زمینه های سر و صداهای زاید (که قطعا تصمیم کارگردان بوده) ارتباط و تمرکز بیننده رو قطع میکرد.
5. هنوز متوجه اصرار سادیستی کارگردان به کارکرد اغراق شده غلام و پا کوبیدنش رو ... دیدن ادامه ›› مغزمون نمیشم.
6. صابر ابر ، خدای من !!! چقدررر خوبه تو این نمایش. تقریبا تنها دلیلیه که میتونه آدم تو لحظاتی نمایش رو تحمل کنه.
7. انتظار دیدن نمایشی در حد نمایش هایی که مثه سقراط یا دن کامیلو که جز بهترین نمایش هایی که تا حال دیدم رو داشتم اما نمیدونم بخاطر فضای پر سر و صدای بود که نمیشد تمرکز کرد و ارتباط گرفت با نمایش یا واقعا متن و ساختار هم انقدر بی ربط و آوانگارد بود که نمیشد ارتباط برقرار کرد!!!
8. سه ساعت !!!؟؟؟‌سه ساعت !!؟؟‌ (!!!! come on) سه ساعت بدون بریک!!!‌فکر کنم بقیه بازیگر سر صحنه مومیایی کردن جسد این شانس رو داشتن تا کمی استراحت کنن اما ما زندانیان نه امکان فرار داشتیم نه بریک !!!
9. در مورد نگرانی که خیلی از دوستان از گرمای سالن های تازه تاسیس غیر استاندارد دارن باید بگم لااقل تو جایگاه اصلی دمای سالن مناسب و خنک بود
10. صابر ابررر !!!! وای ، فقط صابر ابر تسکینی بود بر این شکنجه ی سه ساعته ....
11. البته در مجموع بازیها خوب بود. به خانم پناهی ها هم باید بیشترین خسته نباشید رو گفت .
›› تا ۴ پاسخ




کالیگولا؟؟؟؟ مقایسه با سقراط یا دن کامیلو؟؟؟؟ به قول خودتون کام آن!!! یه سرچ کوچیک میزدین در مورد این نمایشنامه و اصلا خود آلبر کامو یا نه اصلا خود آقای غنی زاده، تا اصلا با همچین دیدی نمیرفتین برای دیدن نمایش!!
۲۴ مرداد ۱۳۹۴
1- درسته
2و 4 - فکر کنم شما به طور کل ماهیت این تئاتر رو درک نکردید !

no Offence (با لحن انگلیسی خودتان خوانده شود )
۲۷ مرداد ۱۳۹۴
جالبهکه آقای صابر ابر در اینستاگرامشون پیشنهاد بالکن رو برای موقعیتی خاص داده اند . البته من هنوز نمایش رو ندیدم . ولی اینکه همه از بالکن ناراضی بودن جالبه برام ....
۲۸ مرداد ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
با توجه به تعریف هایی که شنیده بودم خیلی دوست داشتم و دارم که نمایش رو ببینم اما تجربه دیدن دو تا نمایش تو سالن باران بخاطر گرمای آزاردهنده اش اونم تو ماه های قبل که هوا از الان خنک تر بود مانع شده تا بلیط بگیرم. امیدوارم دوستان تئاتر باران به خاطر نمایشهای ارزشمندی که روی صحنه آوردن تو این مدت توی این سالن و نمایش های آتی و به احترام مخاطب های تئاتر که گرمای اون سالن رو به خاطر تماشای یه نمایش خوب تحمل میکنن یه فکری به حال اون به اصطلاح سالن بکنن.
با سپاس
دوست گرامی مشکل حل شده قدم بر چشم ما بگذارید...
۱۳ مرداد ۱۳۹۴
ردیف های آخر اگر بشینید حتی سردتون میشه
تهویه خوب بود
۱۸ مرداد ۱۳۹۴
امیدوارم مشکل سالن حل شده باشه!!!
۲۰ مرداد ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
با اسم امیر رضا کوهستانی نه بخاطر نمایش های قبلیش ( که بعدا از شنیده ها و اعتبار هنری که به کوهستانی داده متوجه شدم کارهای با ارزش و زیبایی بودن ) بلکه بخاطر حضورش به عنوان نویسنده تو فیلم فوق العاده پذیرایی ساده آشنا شدم. از اونجایی که اون فیلم بشدت عجیب جاذبه ی فوق العاده ای برام داشت پیگیر شدم و بعد با کوهستانی آشنا شدم و منتظر یه نمایش بودم ازش تا ببینمش.
در مجموع شنیدن رو دوست داشتم. ده روز قبل که دیدمش و درست بلافاصله بعد نمایش برام هیجان بیشتری داشت تا الان که مدتی گذشته ازش و معمولی تر جلوه میکنه بنظرم. برخلاف اون دوستانی که ضعف نمایش رو در توجه بیش از حد به موضوع و مفهوم دونسته بودن و معتقد بودن کارگزدان بیشتر دغدغه پیام اخلاقی داشته اما بیشتر تحت تاثیر طراحی متفاوت و کمی با پیچیدگی که به شدت ساده بنظر میومد شدم. سادگی در ظاهر نمایش بشدت هوشمندانه بود و اتفاقا نوع طراحی متفاوت قصه باعث میشد موضوع و خط داستانی جذابتر بنظر بیاد. من از طراحی قصه و ایده بازیگر در میان تماشگر جا خوردم و تونستم تا آخر همراه قصه باشم...
آرزوی موفقیت میکنم برای همه اعضا ی این مجموعه و امیدوارم بزودی بازهم از کوهستانی کار جدیدی ببینم چه روی صحنه و چه روی پرده سینما.
من بیننده تئاتر هستم اما معمولا بطور میانگین هر دو ماه یه کار رو بخاطر بازخورد های مثبت تو تیوال یا اسم کارگردان یا بازیگراش انتخاب میکنم برای دیدن. بهرام افشاری البته یکی از اسم ها و چهره های تئاتریه که قطعا دوست دارم برای دیدن حضورش روی صحنهبه دیدن تئاتر رو ببینم....
من نمایش جوجه تیغی رو دوست داشتم. علیرغم تم تلخی که داشت طنازی بهرام افشاری چه در نوع بازی و چه در بیان خاطرات تلخ با شکل طنز امیز سعی شده بود که این تلخی رو تعدیل کنه و گاهی تغییر فضا برای تماشاگر ایجاد کنه و به ریتم هم کمک کرده بود.
خیلی کنجکاوم که بدونم نمایشنامه تا چه حد وام گرفته از زندگی شخصیه خود نویسنده کارگردان بازیگر، این اثره اما فکر کنم شاید مثل کلیپ آخر که از حرفهای چهره های مطرحی که تو تئاتر هستن بود،تئاتری ها خیلی از این جوونا رو میشناسن و همونطور که کلیپ آخر نشون داد مسیری ورود خیلیا به بازیگری و تئاتر شبیه بازیگر جوجه تیغی بوده.احتمالا سرنوشت های متفاوتی برای این تیپ جوونا پیش اومده. سرنوشت های متفاوتی مثه خود واقعی بازیگر های اون کلیپ آخر که میشناسیمشون و میدونیم الان کجای دنیای بازیگری هستن. ولی بنظرم هنوز افشاری اول راهه و یقین دارم جای خیلی بزرگتری برای خودش باز خواهد کرد.
›› تا ۳ پاسخ



برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
فیلم رو تو جشنواره دیدم. (آخر هفته هم دوباره میبینمش) تو سینما باغ فردوس. وقتی فیلم تموم شد با دوستم از سالن اومدیم بیرون تو فاصله نمایش فیلم بیرون بارون زده بود و تو اون فضا بعد دیدن یه همچین فیلم حال خوب کن درجه یکی، احساس میکردی تو یه دنیای دیگه ای. قدم زدن دو نفره بدون هیچ گفتگوی خاصی تو اون هوا که پر شده بود از حال هوای دنیای فرهاد و گلی یه حس خوشحالی و شعف درونی رو وسط زمستون میداد. انگار دنیا یهو قشنگ شده بود. تا قبل فیلم زمستون همون زمستون خشک و بی برف و بارون 1393 بود اما بعد تموم شدن فیلم هوای بیرونم ربطی به قبل فیلم نداشت....

اما نقد فیلم از دید من؛ (سعی میکنم قصه رو لو ندم)

در دنیای تو ساعت چند است؟ یه فیلمه با یه داستان که بصورت کلاسیک روایت نمیشه. فراز و فرود و گره گشایی های یه داستان کلاسیک رو به اون معنا نداره. اما قصه زود شروع میشه و مسئله رو زود برای تماشاگرش بیان میکنه. یه کسی بعد سالها برگشته به وطنش، به خونه پدری اش و به خاطراتش و یه مردی پیدا شده که تقریبا از تمام خاطرات دختر خبر داره اما دختر اونو بیاد نمیاره. فیلم بعد اینکه زود مسئله و گره اش رو برای تماشاگر روشن میکنه به شکل غیر خطی شروع به تعریف کردن و ساختن یه سری خرده داستان کوچولو از گذشته و حال میکنه و گره گشایی نهایی رو به شکل هوشمندانه ای تا آخر فیلم عقب میندازه. شاید برای بیننده ... دیدن ادامه ›› هایی که داستان کلاسیک دوست دارن و فهم عامه پسند تری از سینما دارن همین ترفند کارگردان باعث میشه حتی اگه با حس و ریتم فیلم هم ارتباط برقرار نکردن باز تا پایان منتظر گره گشایی نهایی بمونن. فیلم بین اون تعریف مسئله در ابتدا و گره گشایی در انتها با یه سری خرده قصه ، تصاویر کارت پستالی چشم نواز، موسیقی بی نظیر و اساسی حال خوب کن کریستف رضاعی یه علی مصفای عاشق نازنین چنان حسی رو تو بیننده ایجاد میکنه که نتیجه اش اون حس حالیه که من بالا از خودم گفتم و تو نوشته بقیه دوستان هم میشه پیداش کرد. فیلم پر از قاب بندهای درجه یک و حرکت دوربین های عالی بخصوص زمان های که گلی تو خونه داره خاطراتش رو مرور میکنه است. یه تصویر های بکر هم گرفته مثه صحنه گشتن تو بازار که اون نمای سه تا گربه که دارن اینا رو تماشا میکنن محشره.
در مجموع در دنیای تو ساعت چند است یه فیلم درست با کارگردانی،فیلمبرداری،تدوین،موسیقی و داستان بسیار خوبه که به جرات میشه گفت تصویر ایرونی و قشنگی از یه عشق شرقیه که میشه به دنیا نشونش داد و مارک ایران رو با افتخار روش زد.
فوق العاده بود. یکی از بهترین کار هایی که دیده بودم. اجرای فوق العاده، بازی های گیرا و خیلی عالی بخصوص از نوید محمدزاده و هومن کیایی(چقدر خوش تیپ و خوش ژست بود) و البته متن چالش برانگیز و محشری داشت.
ضمنا انرژی نوید محمدزاده روی صحنه فوق العاده است.
هومن کیایی واقعا خوش تیپ بود و اصلا خود دکتر امرسن بود :)
۱۸ آبان ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید