در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال وحید سیف | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 11:11:21
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
- تهران سالن نمایش هامون ساعت 18:35
هنوز وارد سالن تیاتر نشده بودیم که نسیم جنوب در زمستان آمد، اینجا قرار بود تئاتر آوینیون باشد و برداشتی از مکبث ببینیم، تا نشستم و آوای دمام و سنج آمد، تنبوره‌ای و بابازاری نبود پس خون شاه داستان مکبث ریخته شده پیش‌تر، (با آهنگ خون تنبوره می‌نوازند و خون می‌ریزند آخر چطور مکبث را با زار می شود درآمیخت) پس از آنجای داستان آمده‌ام که سردرگمی، ترس، وحشت و دسیسه مکبث و لیدی مکبث است اما نه... هنوز دمام و سنج و ریتم‌های موسیقی، شرجی بندرعباس و محله شمیلی ها است، کجاست اینجا...

تئاتری یک سر و گردن بالاتر از آنچه می‌انگارید، اگر دنبال یک کلمه هستید، (خودانگیختگی)!

اصلاً بگذارید بگویم چه شد که آوینیون را برای تماشا انتخاب کردم، در نگاشته‌های دوستانم در تیوال بین نظرهای کارشناسی و نقدهای زیبای آکادمیک و دل نوشته‌های خوب گفته و بد گفته، گم شده بودم که پیامی با برداشت حسی و اندکی با بی‌احترامی به چشمم آمد، (توضیح اینکه من عینکی هستم و اشکال از چشم‌های ... دیدن ادامه ›› من است) و گرنه هرکسی یک نظری دارد و هر نظر قابل احترام است، اما پاسخ آقای معینی! چقدر فهیمانه و با احترام، چقدر این آقای معینی کاردرست است و با هوش و میان آن‌همه تناقض و سردرگمی با خودم گفتم خودش است این تئاتر ارزش دیدن دارد...
دستمریزاد، یعنی از آقای معینی نویسنده و کارگردان و آقای گودرزی با نقش کارگردان -البته بازیگر عالی و کارگردان- گرفته تا متانت دو دمام نواز و محجوبیتشان در زمان سکوت پس از نواختن موسیقی آیینی تا آهسته بر بال باله رفتن خانم بقایی و اجرای روان آقای عساکره، نور و لباس و تصویر و همه چقدر به هم می‌آمد و چقدر خوب بود چقدر دلم تنگ شده بود برای این جنس کارها...
"اسمت چی بود؟ جوشقانی... ببین جوشقانی..." آقای جوشقانی کافیه، بسه ... و از اینجای نمایش بار دیگر دیدم که یکی با جانش، نه با تمام جانش بازی می‌کند؛ پس از آن من هم بخشی از بازی بودم، آب از چشم ها روان بود و انگار بقیه تئاتر در ساحل دریا بود و من در دریایی از امید رسیدن به آوینیون، خشم فروخورده از انتقام و ترس و انزجار از تحقیر کارگردان، معنای واقعی انسان بودن، خیانت، رقیق، قول و تمرین بودن....
کاش در زمان اجرا، حال که، ما هم در نمایش بودیم شمنی می‌آمد بر سرما هم پارچه می‌انداخت، با زار حتی بی زار جادویمان می‌کرد با جادوپزشکی، پارچه بر سرمان می‌کشید و می‌برید این رشته تیره غم از روان و جانمان... (نداشتی آقای گودرزی برای این همه جمعیت پارچه سفید؟)
آقای جوشقانی چقدر خوب شد که منتظر ماندم تا شما بیایید و خداقوتتان بگویم و سپاسگزارتان باشم، و به احترام به بازی خوب شما، با ادب و متانتی که دارید و از کلامتان دانستم اندکی با شما حرف بزنم و به یادگار این حال خوب پس از اجرا عکسی بگیریم، "عساکره با توام" حواسم به تو هم بود که چقدر با تمام جان بازی کردید و چقدر عالی و باحس بودید، سپاسگزارم از شما و خانم بقایی، از تمامتان حتی از تماشاچی پشت سری ما که بدون عینک بود لابد و چشمش ضعیف –حتما بدون عینک بود من که ندیدم-و میخندید با دیالوگ ها و خوش به حالش که این گونه چشم هایش خوب میدید...
هنوز گره خورده پایم در اجرای دیشب در سالن تیاتر هامون، میخواستم بنویسم همان دیشب؛ با خودم گفتم فردا متنی مینویسم در خور نمایشنامه و کارگردان و بازی بازیگران و شادمان از تجربه تماشای اجرایی در فستیوال آوینیون به خواب رفتم؛ چه خواب خوبی هم دیدم که نقش را من قبول نکردم و برگشتم خانه... تاکسی مستقیم... مستقیم... (چه خواب شرافتمندانه ای)
ولی خوب با این احوالی که از این تئاتر درست حسابی با من است بیشتر از این سخنی نمیگویم (راستش بلد هم نیستم خیلی پر طمطراق و زیبا بنویسم، گفته بودم من عینکی هستم ولی این بار عینکم را با خودم برده بودم) و پیشتر فاش نمی‌کنم بیشتر لذت تجربه این تئاتر درست حسابی را برایتان، که بروید و ببینید و کیف کنید کنار این همه آدم حسابی بی ادعا...
سلام سلام ارادت ..چه‌قدر زیبا چه قدر دقیق و فهیمانه ..دم شما گرم .چقدر خوب که ما میزبان تماشاگری چون شما بودیم .به قول گرتوفسکی بزرگ تماشاگر برگزیده ما شما و امثال شما هستید

خداروشکر
و خوش به حال ما آوینیون ها🙏🙏🙏🙏🙏🙏😘
امشب این نوشتار برای ما
شاید بخشی از هنر تماشا کردن و تماشایی شدن رو شرح داد سپاس
۱۸ دی ۱۴۰۲
حسن معینی
سلام سلام ارادت ..چه‌قدر زیبا چه قدر دقیق و فهیمانه ..دم شما گرم .چقدر خوب که ما میزبان تماشاگری چون شما بودیم .به قول گرتوفسکی بزرگ تماشاگر برگزیده ما شما و امثال شما هستید خداروشکر و ...
درود و مهر بر شما

آنچه نگارش شد احوالی بود برگرفته از دیدن کار زیبای شما و تلاش تمام بازیگران و عوامل.
سپاس دوباره
۱۹ دی ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
vahid seif (vahidseif)
درباره کنسرت-نمایش کلنل i
درود و مهرها دوستان
ببخشید دوستان ولی باید واقعیتی رو بگویم که انگار از منظر هنرمندان و هنردوستان مغفول مانده است
بازی هنرمند ارجمند سیاحی ... دیدن ادامه ›› و خانوم بیاتی خیلی خوب بود، حس ها خوب و آقای سیاحی یه تنه کار رو در آورد، موضوع نمایش همچنان تکرار تاریخ و دردهایی است که همه می دانیم...
ولی اجرای آقای معتمدی...
آقای معتمدی، اگر دوتا دیالوگ می گویید نفستان میگیرد و تجربه صحنه تاتر کم هست پس چرا آواز میخوانید در این تاتر، آمده بودیم موسیقی خوب و صدای خوب شما را گوش کنیم بعد از بی مهری فوتبالی تان
استاد معتمدی چقدر فالش چقدر سکته توی اجرا و فاجعه آخر تصنیف پایانی کار، استاد چهارتا خط شعر رو حفظ کنید از روی نوشته آخه در تاتر... صدای تصنیف آخر اینقدر متفاوت بود که گفتم نکند اجراهای قبل را لب میزدیدولی یادم آمد کارهای ضبط شده تان خیلی خوب است و جز یک ترانه که الحق و والنصاف خوب خواندند بقیه اجرای آقای معتمدی...
بی انصافی است که تماشاگر این آوازها را بشنود از شما، با احترام به همه علاقه مندان جناب آقای معتمدی باید بگویم ضعیف ترین بودید ما از شما خیلی انتظار بیشتری داشتیم، تجربه همکاری شما را با همایون شجریان در تاتر عروسکی شمس و مولانا گوش کرده بودیم، همه اینها به کنار چهار خط شعر را نمیشد حفظ کرد...
یعنی خدا رو شکر بازی خوب آقای سیاحی و خانوم بیاتی به اندازه کافی مرا درگیر حس داستان کرد.
و نکته آخر مادر و پدر محترم این نمایش برای کودکان و بچه های دبستانی نیست که برای هر صحنه مجبور باشد توضیح بدهید که اینجا آلمان، بیمارستان است اینجا دفتر روزنامه بهار هست و بعد از ملک الشعرا برای کودکتان بگویید، اینجا سال 1300 است ... و طفل بگوید من تاریخ دوست ندارم؛ دیدن نمایش آدابی دارد مادر ارجمند، درود بر شما که کودک را میخواهید با فرهنگ غنی پارسی آشنا کنید ولی دوساعت و ده دقیقه یک جا نشستن برای فرزند دلبندتان سخت است که مجبور باشید آدامس خرسی به او بدهید که طفل معصوم با سر ضرب موسیقی نمایش آدامس بجود با صدای عصبانیت بجود و بجود و بترکاند غمش را از کارتونی که در گوشی موبایل میتوانست ببیند آدامس خرسی چه گناهی دارد...
بگذریم که بازی آقای سیاحی عالی بود
تن و جانتان سلامت
دوستان ...
وال ما را خورده است . . .
و ندانسته بر دیوار ستون فقراتش میخ می کوبیم...
پنجشنبه شب به دیدن این تیاتر رفتیم، خوب بود حداقل بهتر از نقدهایش، آنقدر که در هیچ و هیچ ماندن دنیا باز سرگردانم کرد، روح حسین پناهی شاد
چه مهمانان بی درد سری هستند مردگان
نه به دستی ظرفی را چرک می کنند
نه به حرفی دلی را آلوده
تنها به شمعی قانعند
و اندکی سکوت . . .

دوستان
وال ما را نخورده است...

vahid seif (vahidseif)
درباره نمایش هار i
تجربه‌ای نو، از درک یک بیماری که به جانمان افتاده و انگار سالم هستیم، هار فقط یک کت واک نیست، یک درک و یک مفهوم انتزاعی است.
جایی که صحنه نمایش ... دیدن ادامه ›› خلاصه‌شده به یک دفیله مانند، یک دفیله سفیدرنگ که اول حس خوبی، زیباست، سفید و قشنگ و پر از پاکی است ولی کم‌کم با زباله و خون پر می‌شود و هرچه می‌گذرد بیشتر و بیشتر کثیف می‌شود.
یک‌روال صعودی رو به سقوط...
جز دفیله جایی برای ایفای نقش نیست، دیالوگی هم نیست، حتی حرکتی با نگاهی و چشم در چشمی با تماشاچی، فقط راه می‌روند و راه می‌روند یک موسیقی مثل یک تصویر پشت زمینه زیبای مانیتور یک لپ‌تاپ است که ماه‌هاست وقتی لپ‌تاپ را باز می‌کنی می‌بینی‌اش.
راه رفتن و راه رفتن، لحظه‌لحظه المان‌ها زیاد می‌شود، اصلاً متوجه نمی‌شود زمان چگونه سپری شد.
و انگار در واقعیت می‌بینی که چطور با بمب‌های تبلیغاتی لوازم‌آرایش، لباس، مارک بازی، بیزینس و فروش‌های میلیاردی، لاغری و چاقی، سفر و ... چطور هرلحظه داریم از احترام، زندگی، دوستی، هنر، عشق و آرزو و درنهایت انسانیت دور می‌شویم.
و در آخر آنقدر مدل ها راه می روند و یک دور باطل و یک دور بیهوده و تو می مانی و یک دور بیمار و کشف یک هاری که تازه در خود یافته ای
و فریاد که این هاری از جانمان برود...
سپاس از تک‌تک عوامل و بازیگران و نگاه نو و زیبای جناب پوریانی فر


امیر و محمد جواد این را خواندند
الهه مبینی، علی عبداللهی، سحر لیلی ئیون، سپهر و مانی آقایی این را دوست دارند
چقددددددر اون تیکه‌های پشت صحنه رو دوس داشتم..و اون بخش‌اش خصوصا، که از رختکن با مخالفت همه زد بیرون و داستان مشخص اون شخصیت...
۰۵ دی ۱۳۹۷
مسابقه ای برای هیچ
عالی بود
۰۵ دی ۱۳۹۷
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دیشب به دیدن تیاتر رفتیم، وارد سالن که شدیم فضا پر بود از بوی برگ و پاییز، و بازیگری که انگار با حرف‌هایش چنان سرگردان می‌نمود که همه تماشاگران وقتی می‌خواستند بنشینند با سرگردانی‌اش همراه بودند، بازی‌ها روان بود، انگار همه بازیگران خواننده‌اند یا نوازنده، نواهایی که در آغاز بوی مویه و زاری بوشهری می‌داد و بعد آواهایی کلیسایی و نواهایی شبیه به صدای داخل آتشکده ها که همچنان در سرگردانی و خلسه‌ای فرویم برد که تا آخر نمایش با من این حس همراه بود.
لحظه‌ای انگار در سرگردانی به آن‌سوی صحنه کشیده می‌شدم و لحظه‌ای با هدایت پیامبری وعده بهشت می‌گرفتم و در جستجوی دری به خوشبختی بودم، و همچنان گمراه که نمی‌دانستم" در آنجا یک در وجود دارد یا دو در، اتاقش چهارگوشه، شش یا هشت‌گوشه دارد" و حیران از هدایت درصحنه جستجو می‌کردم زندگی را.
در این میان انگار بیشتر بیان و حرکات زبانی موسیقیایی می‌گرفتند و آواها، لبخندها و حرکات فضا را بیشتر دراماتیک می‌کرد، انگار به دیدن باله تاتری مدرن آمده بودم وقتی آقای مجد طاهری تاآخرین‌نفس و با تمام جانش هه مال هوو... کنان به دنبال رستگاری بود، دلم می‌خواست انگار گاه‌هایی حرکات هماهنگ‌تر بود چونان باله ولی به گمانم شاید این ناهماهنگی بیشتر سرگردانم می‌کرد و همچنان بوی برگ و پائیز که همانند طاعون مرا در برگرفته بود، نمایش که تمام شد از جایم برخاستم و با چشمانی پر از اشک برایشان دست زدم همه انگار می‌خواستند تا صبح تشویقشان کنند. از سالن که بیرون آمدم انگار نفسم بندآمده بود و روی نیمکت کافه نشستم و همان‌جا در خلسه‌ای که هنوز همراهم بود، بین شر و خوشبختی، طاعون و دارو، وعده بهشت و نابودی و بیهودگی در درام موسیقیایی شناور بودم، صداهایی پر از پیانوی کلیسا و دمام و فلوت ریکوردر در سرم بود، گویی برایم از منظری دیگر زندگی و زنده بودن مطرح شده بود .
دست جناب شهاب خان آگاهی و اجراگران توانا خانم ها اکبری، هزاوه و ندایی و آقای مجد طاهری و همه آنان که در این اجرا سهیم بودند درد نکند . بسیار ... دیدن ادامه ›› سپاس که تا آخرین لحظه پیوسته و از عمق جان اجرا کردند.


«چه کسی بر ما شهادت خواهد داد؟ آثارمان. افسوس! چه کسی؟ هیچ‌کس. هیچ‌کس. مگر آن دوستانی که ما را در لحظه لطف و عطا دیده‌اند، لحظه ای که قلب به‌طور کامل خودش را وقف دیگری می‌کند. یعنی آن‌هایی که ما را دوست می‌دارند؛ ولی عشق، ساکت است: هر انسانی ناشناخته از این جهان می‌رود.آلبرکامو»
سه پاراگراف اول، کامل حس اجرا رو در من زنده کرد :)
پرچم بالا
۰۲ دی ۱۳۹۷
نظر لطف شماست
روح و جانتان بی بلا از شر طاعون غم جناب عبداللهی گرانقدر
۰۲ دی ۱۳۹۷
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
زحمت کشیده بودند، جناب مرزبان همیشه کارهاشون عالیه، بازی ها بسیار روان بود و کاش جاهایی متن بازنویسی می شد نه که متن مشکل داشته باشه، احساس کردم سعی شده بود مشکلات حال رو به نمایش بگذاره گاهی، ولی به هر حال سپاس از همه