در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال n s | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 05:31:08
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
بهناز جعفری، بهناز جعفری، بهناز جعفری...
و این به معنای نادیده گفتن بازی خوب همه به ویژه ستاره پسیانی به پختگی رسیده نیست. و صد البته که کارگردان هم حضورش به خوبی آن پشت پیداست.
بهناز جعفری، اما، نمی گذارد فراموش کنی که تئاتر و بازیگری تئاتر و زندگی در هوای تئاتر، آن حسی که مثل اعتیاد آدم را برمی گرداند به سالن ها چیست و از کجا می آید.
نمایشنامه خوب، گروه حرفه ای. کاش باز هم برگردد به صحنه برای آنها که ندیده اند.
ازسالن که بیرون آمدم و بالاخره توانستم یک نفس عمیق آسوده بکشم! فکر کردم که اگر اجرای دوم یک جمعه آن هم بعد از این همه هفته اجرا این همه انرژی دارد، یعنی که... چه خوب است بعضی ها اجازه می دهند پر توقع باشیم!
بهناز جعفری، اما، نمی گذارد فراموش کنی که تئاتر و بازیگری تئاتر و زندگی در هوای تئاتر، آن حسی که مثل اعتیاد آدم را برمی گرداند به سالن ها چیست و از کجا می آید.
she is a genious
۲۰ بهمن ۱۳۹۴
موافقم بهناز جعفری بی نظیر بود ، البته همه میدرخشیدن همه چی عالی بود دکور گریم و...خسته نباشید به کارگردان و بازیگران و همه عزیزان که در این تئاتر بسیار قوی و بی نظیر دخیل بودند . بامید اجرای مجددق
۲۵ بهمن ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
اجرای چهارشنبه 23 دی
درباره نمایش می توان و باید که بیشتر نوشت. نگاه برشت به زندگی و تاتر و تلفیق آن با خوانش و اجرایی ایرانی ترکیب جالبی ساخته است.
اما آنچه در مجال کم، احساس دین کردم که حتما بنویسم این بود که دوستان را تشویق کنم به دیدن کار. پشیمان نمی شوید.
و دست مریزاد میکاییل شهرستانی هنرمند که حاصل اعتمادش به شاگردانش و تلاش او برای ارتقای کارش در اجرا کاملا پیدا بود. اجرایی خوب از گروهی پر انرژی بود، که اگر نظر دوستان را نمی خواندم باور نمی کردم تعدادیشان اینقدر کم تجربه اند. می شد گروهی را تماشا کرد که بسیار جدی و حرفه ای کار کردند. بخصوص بیان کار شده ی بازیگران قابل تحسین بود.
خسته نباشید. منتظر اجراهای بعدی گروه می مانیم.
وحید هوبخت و مجتبی مهدی زاده این را خواندند
عماد، Marillion، farhad riazi و ناهید حدادی این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
n s (negarsharif)
درباره نمایش ترور i
شاید کمی متفاوت باشد این نوشته، و شاید ناخوشایند. اگر چنین است پیشاپیش عذر مرا بپذیرید.
برای آقای نعیمی با سابقه ای که از ایشان سراغ دارم احترام قائلم.
برای آقای فراهانی و خانم ناصر و بقیه بازیگران ارجمند احترام قائلم.
برای همه تماشاگرانی که کار را دوست داشتند هم احترام قائلم.
اما برای خودم به عنوان یک تماشاگر عاشق تئاتر هم احترام قائلم و نمی توانم به سادگی ضعف های کار را آنقدر ندیده بگیرم که بتوانم از این کار آنقدر لذت ببرم که مثلا از سقراط.
می دانم قرار نیست همه ی کارهای تاریخی زبان آرکائیک داشته باشند، یا حتی نثر ادبی فاخر. همه بیضایی نیستند و حاتمی، که متنهایشان به شعر پهلو بزند. همه هم اجرا را یک جور تعریف نمی کنند. ولی آقای نعیمی که همان نعیمی سابق است. آیا قرار است به دکوری راضی باشد که مکعب های طبقاتی اش به سبک انبارهای کالا نسبتی با دکور دقیق کارهای قبلیش ندارد؟ یا به طراحی حرکاتی که نوآوری در آن ... دیدن ادامه ›› جایی ندارد؟
اگر قرار است زبان امروزی هم باشد- که هیچ اشکالی ندارد- کارکرد و همراهی آن با اجرا و حرکات گروهی یا تکی بازیگران (مثل ترکیب "سقراط" یا... ) باید، طبق اصول، تلفیقی امروزی و نمایشی ایجاد کند که در این کار از آن خبر نیست.
دیالوگهایی از این دست در یک کار وزین تاریخی، که قرار هم نیست کمیک باشد، چه معنایی یا چه حسی را قرار است ایجاد کنند؟ مثل:
"- ...ببین دختر...
- من دختر نیستم (خنده حضار)
من جنسیت را کنار گذاشته ام. هم از مردها متنفرم هم از زنها..." (قطام در روز عروسی دوستش!!؟)

و یا:
- رنگینکو ببین بهم می گه آدم فروش
-آدم فروشو ببین بهم می گه رنگینک (دو مرد عرب جنگجو در میانه ی گفت و گو برای توطئه قتل امیرالمومینن؟)

و ایضا:
- چی می گی فلفل اینقدر ور ور می کنی؟ (باز هم خنده شدید تماشاگران)

دوستانی که کار را تاریخی- مذهبی می دانند یا جدی یا دست کم متفاوت، آیا با این دست دیالوگها نامگزاریش می کنند یا با حرکتهای بازیگران روی صحنه در حین بیان این صحبتها، که شامل حرکت چند مرد با پیراهن و شلوار و کفش ورنی و ساعت مچی بر دست راست همراه قبای بلند عربی است و چرخاندن چوب در دست به شیوه چوپانهای ایلیاتی خودمان؟تاکید می کنم اجرای تجربی و استفاده از بستر رویدادهای واقعی برای ایجاد فضایی متفاوت به خودی خود بسیار هم نیکوست. اما شخصا اگر قرار است تلفیق زمان-مکان تاریخی و اجرای مدرن را ببینم، "سقراط" را با ذکر چند نکته منتقدانه با رغبت می بینم، "آرش-ساد" را با لذت بردن از زبان بیضایی و بعضی ابتکارات رحمانیان بیشتر می پسندم، "خاطرات یک جامه دار" را برای اجرای دشوار و با حوصله اش شایسته تقدیر می دانم و.... با تمام احترام به جای تماشای دوساعت "ترور" ترجیح می دهم راهم را به سمت گلریز یوسف آباد یا بولینگ شریعتی کج کنم و دوساعت خنده ی تفریحی بی ادعای جدیت را آگاهانه انتخاب کنم.
اجرای جمعه 15 آبان نمایش سرگیجه را دیدم.
من رمان را نخوانده ام اما بی تردید، به دلیلی تفاوت ژانرها، بیشتر آنچه بر صحنه می بینیم کار گروه است. دراماتورژی، چینش صحنه، انتخاب دیالوگها و ریتم کار و... مسلما نشان فکر خوب و سخت کوشی عوامل است. بازیگران واقعا بسیار تلاش کردند و ریتم تند و حرکات دشوار فیزیکی و حرکات بازیگران و عوامل پشت صحنه خیلی خوب هماهنگ شده بود. اجرای خاص و عجیب هم جای تقدیر دارد.
بی شک نمره خلاقیت گروه بالاست.
شخصا فقط یک چیز را دلم می خواهد در اجرای بعدی گروه ببینم. زندگی دشوار و شاید غیر ممکن آدمهای حاشیه نشین و کارگران کشتارگاه را بسیار خوب نشان دادید و لازمه آن هم فضای سرد و تند و عصبی کار بود. لطفا برای اجرای بعدی یک دنیای آرامتر را هم در دستور کار بگذارید. ما این روزها لازمش داریم!
تبریک می گویم. تیوال خودش نقطه عطفی بود و نقطه های عطف سه سالگیش باید اتفاقهای جالبی باشند که منتظرشان می مانیم!
مجتبی مهدی زاده این را خواند
ذوق زده، عباس الهی، مهرداد . و محمد عمروابادی این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
(اشاره هایی به بخشهایی از پیرنگ در این نوشته هست.)
دریازدگی بیش از هرچیز از آن دسته کارهایی است که می شود اسمشان را گذاشت: برشی از زندگی، بی آنکه صرفا رئالیستی باشد. تکه تکه بودن در همه جای کار هست، از محل ایستادن چهار بازیگر گرفته تا خاموش شدن نورهای گوشه های صحنه، تا روایت وقایع قبلی از زبان کاراکترها و گاهی پریدنشان توی حرف یکدیگر از نقاط مختلف صحنه ... که این به عقیده من نقطه قوت نمایش است. چون مهمترین اشکال خیلی از متنها را با زیرکی حذف می کند: طولانی بودن را. وقتی در یک جمله یا یک حرکت کوتاه، اشاره وار، به روابط این آدمها و خصلتهایشان می پردازد، نیازی نیست که کلی حرف بزند تا اطلاعات را از نوع قرن نوزدهمی به تماشاگر منتقل کند.
اما این شکل اجرا مجال زیادی برای شرح تفصیلی شخصیتها و حتی همذات پنداری به مخاطب نمی داد، به غیر از شروع خیلی خوب و پایان تراژیک، اما نه به همان اندازه خوب، داستان. اگرچه، لااقل به نظر این مخاطب، کمی هم عمد در کار بوده برای اینکه شخصیت کمتر برجسته شود.
جواب دقیق نویسنده را نمی دانم اما به نظر من شاید دلیلش این بود که برجسته کردن "موقعیت" اهمیت بیشتری داشت. به عبارت دیگر این آدمها به عمد خیلی از هریک از ما دور نیستند. یا خودمانیم یا می شناسیمشان. پسر بذله گو و شوخی که راحت تر از عرف جامعه از خواسته های درونی و حتی غیر اخلاقی خود و دیگران حرف می زند، در عین حال هم از کارها و مراودات مشکوکی که به نفعش هم باشد ابایی ندارد، سالهاست اروپا زندگی می کند ودیگر نه ایرانی است و نه آن طرفی؛ پسر دیگری که محافظه کارتر است و همه بخشهای زندگیش و روابطش هم این را نشان می دهد اما در عوض خشم درونی سرکوب شده اش می تواند خطرناک باشد. هردو یواش یواش به سمت میانسالی می روند و به انتخابهایشان دوباره فکر می کنند. دختری که بین عشق قدیمی بی ثباتش و شوهر مطمئن ترش مردد است، فاجعه ناتوان کننده به ... دیدن ادامه ›› سراغش آمده و از او آدمی عصبی درست کرده. خواهری که عشق و نیاز به تفریح و التزام و مهر خواهرانه و بقیه احساساتش هنوز سردرگمش کرده اند.
و بالاخره در پایان تراژیک هرکدام از این آدمها روی "پنهان" خودشان را نشان می دهند و این بار مهدخت عصبانی افسرده ای که بیشتر از همه "دریا زده" است و به نظرمان می رسید پشیمانیش از انتخاب زندگی آرام را دیده باشیم، آنقدر از وحشت از دست دادن همین آرامش ظاهری هم تکان می خورد که حاضر است دروغی جنایتکارانه را انتخاب کند.
یک نکته مهم درباره بازیها این است که با وجود لغزشهای ریز هنوز هم نقطه قوت بزرگ نمایش بود. پانته آ بهرام، دوست داشتنی مثل همیشه، عالی و مسلط. هرچند نمی دانم چرا تمرکزش در اجرای ده مهر کم بود و بقیه هم بسیار خوب کار کردند با بعضی نقاط ضعف ناچیز. ای کاش وضعیت سالن بهتر بود و نظم اجرا کمی بیشتر. مطمئنم این می توانست هم از طرف تماشاچیان بهتر انجام شود، که واقعا نمی فهمم چرا نکته ساده ای مثل خاموش کردن زنگ تلفن را هنوز باید ازآنها خواست و باز انجام ندهند(باور کنید اگر کار فوق واجب هم دارید که نمی توانید تلفنتان را خدای نکرده خاموش کنید، گزینه سایلنت هم وجود دارد!) و هم مسوولان سالن که اگر هم برای تهیه بلیط و هم ورود به سالن پر تعدادتر باشند و کار را به تاخیر نیندازند آرامش بیشتری به همه تزریق می کنند. اگرچه رویهمرفته وضعیت قابل قبول بود و امیدوارم موفق باشند.
ظاهرا یک هفته بیشتر از اجرا نمانده. کار قابل توصیه و در بعضی لحظات خیلی دوست داشتنی است. همه عوامل خسته نباشند.
سلام. با عرض همدردی برای هموطنان عزیزی که ناگهان و مظلومانه رفتند، ما منتظر خبر رسانی دوستان عزیز همیاری یا نماینده گروه برای بلیطهای جمعه گذشته هستیم.
علی طبرستانی این را دوست دارد
گروه همیاری (support)
درود بر شما
لطفا برای جابه‌جایی روز خود در ساعات اداری با شماره ۶۶۸۷۱۸۹۷ تماس گرفته و یابرای لغو ایمیلی دربرگیرنده شماره پیگیری / شماره کارت / نام صاحب کارت به نشانی support@tiwall.com بفرستید.
۰۶ مهر ۱۳۹۴
از پاسخگوییتان سپاسگزارم
۰۶ مهر ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
n s (negarsharif)
درباره نمایش وانیک i
نام واسلاو هاول به تنهایی می تواند وسوسه پر رنگی باشد برای انتخاب یک اجرای نمایشی. انسانی که در زمانه پر آشوبی زیسته با امکان اشتباههای بزرگ و باز به نیکنامی مانده. و از آنسو مضمون آثارش و شباهتهای ناگزیر جهان سومی...
اما اضافه هم می شوند: بازیگران خوب، متن فکر شده، کارگردانی که تئاتر و صحنه را می شناسد،
یک هوای تازه و یک نفس عمییییق
مگر آدم از یک جمعه اواخر تابستان چه می تواند بخواهد؟
n s (negarsharif)
درباره نمایش شنیدن i
شنیدن، خوب شنیدن می خواست. اما خوب دیدن هم می خواست.
و البته خوب نوشتن و خوب اجرا کردن و خوب طراحی صحنه انجام دادن و خوب و روان کار کردن. درست است که اینها مشخصه هر نمایش خوبی هستند، اما "شنیدن "نمایشی است که تمام اجزایش بسیار ریز و چفت هم معنی دارند و هر خطایی، مساوی تپق یا لغزیدن عادی در بقیه کارها نیست، بلکه کلا خرابش می کند (به عبارت دیگر نمایشنامه و اجرایی اینقدر تکنیکی است و اینقدر جزئی نگر). بی شک باید به این گروه و بیش از همه امیر رضا کوهستانی تبریک گفت.
شروع داستان و حضور دو دختر دانشجو و حال و هوای آشنای بچه های دانشکده و خوابگاه و سین جیم های معمول بالاسری ها ذهن را هدایت می کرد به طرف تمرکز بر شخصیتها. اما خیلی زود با چرخشی زیبا وارد ایجاد موقعیتهای تازه و بازی های نور و صدا و حرکت و تصویر فیلمبرداری شدیم. اما اینجا هم کار تمام نشد و بعدش دیالوگها به شکل غیر منتظره ای برگشتند و زمان دایره وار شد. و بعد دیگر تماشاگر (اگر مثل بعضی حضار غیر منتظره خوابش نمی آمد!) امکان نداشت بتواند لم بدهد و درگیر نشود.
چیزی که در این کار بسیار خوب بود به نظرم همان چیزی است که در بعضی کارهای حتی خوب داخلی کم است:تئاتری بودن. بعضی کارها هستند که خوب قصه می گویند، خوب شخصیت پردازی می کنند یا خوب اجرا می کنند. بعضی کارها دیالوگهایشان توی گوش می مانند. بعضی ها هم پیچیده اند و ذهن را درگیر می کنند. اما کاری مثل شنیدن، قبل از همه چیز، تئاتر است. یعنی در هیچ مدیوم دیگری و با هیچ تغییری قابلیت اجرا ندارد. متن خطی- دایره ای، دیالوگهای یکسویه ای که به تدریج دو سویه و حتی چند وجهی می شوند، منطق تصویری که با آن دوربین عجیب کاملا دگرگون شد، بازی با صدا، با نور، حتی با جایگاه تماشاگران و آن خواهش اول برای خاموش ... دیدن ادامه ›› کردن موبایل که خودش جزوی از اجرا شد بعدا (و گولمان زد که: نکند موبایل کسی روشن است؟ بیشتر نمی گویم که لو نرود!) و بازی جالب با شخصیت ها و جابه جایی زمانی- مکانی آنها فقط و فقط مال صحنه است و بس. دست مریزاد!
n s (negarsharif)
درباره نمایش شنیدن i
"- کلا معذرت می خوام
-کلا معذرت نخواه
-چرا؟
- چون آدم کلا معذرت نمی خواد"
هامون بازها، اجرای سه شنبه 6 مرداد.
مونولوگ اول مهدی، خواندن خط به خط تیتراژ هامون
مونولوگ اول مهتاب
دیالوگ علی و مهتاب، وقتی مهتاب دلشدگان و سوته دلان را اشتباه می گیرد.
و بازگشت به واقعیت. رحمانیان که آخر کار آمد و مطابق معمول از مهمانان آشنا تشکر کرد و بانویی در ردیفهای جلو را اینطور معرفی کرد: بانوی آزادی. و همه دست زدند و دست زدند و دست زدند.
n s (negarsharif)
درباره نمایش تونل i
تونل را دیدم. در لحظاتی در حس نمایش غرق شدم و لذت بردم. اما نمایش بعد از اجرا تمام شد.
با احترام به نظر تمام دوستانی که کار را خیلی دوست داشتند، به عنوان یکی از مخاطبان تنها لحظاتی از آن را خیلی خوب می دانم. در یک نمایش رئال با زمانی خطی و داستانی سر راست و بازیهای بی اغراق (و البته مناسب کار) جای آنچه تماشاگر را در همه دقایق درگیر کند، خالی بود. نمی توانم ناخودآگاه- به دلیل مشابهت موضوع و محل اجرا- به یاد "آخرین نامه" نیفتم. آنجا استفاده بسیار هوشمندانه از ابزار صحنه و گویش بازیگران اجرا را به خوبی کامل می کرد.
در تونل هم طراحی صحنه خوب بود و موقعیت و حرکت شخصیتها به دقت انتخاب شده بود و بازیها همانطور که نوشتم کم و بیش همان بود که باید باشد، متن هم واضح و دیالوگ ها مناسب. و همین. مثل یک شب شام خوردن در جایی که مرتب و تمیز است و غذایش قابل قبول. اما از آن شامهایی نمی شود که تا مدتی به یاد بماند یا هیجانی ایجاد کند یا تجربه تازه ای داشته باشد یا آدم احساس کند حتما باید یک بار دیگر این غذا را بخورد. این از واکنش ساده مخاطبان بعد از اجرا هم مشهود است.
تونل قصه آشنا- و البته دردناکی- داشت، شخصیتهایی که می شناسیمشان و فضای جنگ و ترومای پس از آن که آن هم برایمان غریبه نیست. شاید اشکال همینجا باشد. جنگ وآدمهایش، آنطور که تجربه کرده ایم و هنوز فراموش نشده، بار دراماتیکش آنقدر زیاد است که نمایش باید فراتر از آن برود تا تکانمان بدهد.
این نکته هم قابل ذکر است که منظورم سرگرم کردن تماشاگر یا ایجاد هیجان زیاد برای کش دادن اجرا نیست. خوشبختانه زمان نسبتا کوتاه کار کاملا مناسب فضا بود. نکته از زبان یک مخاطب، و دوستان همراهش، این است که تونل می توانست بهتر از این باشد اگر متن درگیری بیشتری ایجاد می کرد یا اجرا - و نه بازیها- غیر از طراحی صحنه خوب چیز بیشتری به مخاطب ارائه می کرد.

سیستم گرون هلم نمایشنامه شخصیت است و از آن نوع کارهایی که خود نقش بازی کردن در سطح های مختلف در آن برجسته می شود. هر موقعیتی قرار است بخشی از یک شخصیت را آشکار کند و همانطور که بالاخره معلوم می شود حتی مهم نیست ادعای هر شخصیت درباره "بدی" های خودش هم درست باشد چه برسد به خوبیهایش. به همین دلیل کمی عجیب است که چرا ناگهان یکی دو موضوع اجتماعی قرار است به عنوان تست شخصیت انتخاب شود. استفاده از موضوعات احساسی و فردی یا توانایی تحمل فشار یا پیدا کردن راه حل برای آزمایش کردن افراد متقاضی کار مجموعه ای را ایجاد می کنند که هم قابل قبول است، هم تماشاگر را خوب درگیر می کند و هم کار را پیش می برد، اما مثلا اگر سنجش تجربه مذهبی یا عقیده فرد درباره گرایش جنسی دیگران، که بخصوص از دید آزمایش کنندگان مخفی هم نیست و قرار هم نبوده باشد، نقش کلیدی در نتیجه گیری پایانی ندارد، چرا صحنه های مربوط به آن اینقدر طولانی است؟ کمی شعاری نشده است؟
به اجرا و صحنه و نور و بازی ها (در مجموع) می شود نمره خوبی داد. اما چرا نقش های روی دیوار یک کنسرن بین المللی بیرحمانه موفق این شکلی هستند؟ من که توجیهی پیدا نکردم! کارکرد بطری های آب و میوه ها دقیقا چه بود؟
اما این نقطه ضعفها مانع از تحسین نکات مثبت نمی شود که کاملا غلبه دارند. غیر از مطالب ذکر شده بالا باید اصل پرداختن به جنین موضوعی را تحسین کرد. ترجمه خوب و استفاده بجا از چیزهایی که تماشاگر ایرانی با آن ارتباط برقرار کند، مثل استفاده از شعر کودکانه مناسب هم نباید فراموش ... دیدن ادامه ›› شود.
یک نکته: همیشه از کار الهام پاوه نژاد لذت برده ام، نه اینکه ایرادی نداشته باشد ولی به نظرم از همه چیز مهم تر این است که او ذاتا بازیگر است.
و آخر سر هم اینکه من خوشبختانه خلاف بعضی دوستان در دوباری که به تاتر باران رفتم سر و صدا اذیتم نکرد اما ظاهرا مسئله ایست که تماشاگران از آن شکایت دارند که لازم است دوستان مسوول محبت کنند و درستش کنند. اما فضای انتظار و شکل ورود را می شود بهتر کرد (اولی را نمی دانم چطور!) بخصوص با تفکیک مسیر رفت و آمد به طبقه بالا و سالن نمایش حتی با یک طناب ساده.

در این که پرداختن به مسایل جنسی از این دست در کل کمی حالت شعاری پیدا کرده موافقم. ولی به نظرم در این کار توجیه دارد. شاید انتخاب موضوع گرایش جنسی به میزان انعطاف و پذیرا بودن عقاید و اشخاص متفاوت از خود اشاره دارد. اگر قرار است شارلاتانی را انتخاب بکنند که خوب به نظر بیاید، آن شارلاتان باید لزوما حداقل در ظاهر شخصی باشد که اشخاص و عقاید متفاوت را می پذیرد. به این ترتیب او از دید بخش شاید نه چندان بزرگ ولی دارای تریبون حامیان خصوصیات جنسی متفاوت از نرم خوب به نظر خواهد آمد. مرد متقاضی به دلیل مسائل شخصی و نداشتن انعطاف لازم در این زمینه نتوانست بر رفتار خودش کنترل داشته باشد و در نتیجه نشان داد که انقدرها هم قوی نیست. فکر می کنم یک شارلاتان واقعی در باطن به هیچ اصلی اعتقاد ندارد و در نتیجه تحمل خود را به این راحتی ها از دست نمی دهد.
۰۸ اسفند ۱۳۹۳
متشکرم از دیدگاهتان. کمی نظرم را عوض کردید! ولی هنوز هم تا حدی فکر می کنم موضوع را کمی به داستان چسبانده بودند، کاش به شکلی مستقیم تر به اصل ماجرا مربوط می شد.
۱۱ اسفند ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
حس دوگانه ام بعد از دیدن کار کمی نوشتن درباره اش را دشوار می کند. طراحی صحنه هوشمندانه و بازیهای خوب قابل انکار نیستند و نقطه های قوت کار. ظرایفی در گفت و گوها و اجرا هم وجود داشت که اثر را شایسته تقدیر می کند. دیدن تاتر را توصیه می کنم. اما حیف که همه عناصر به اندازه هم قوی نبودند.
متن نمایش اندکی طولانی بود، حداقل به اندازه پانزده بیست دقیقه اجرا. فکر می کنم (شاید کمی زیادی سنت گرایانه) اگر قرار است با حذف جملات یا حرکتهایی اتفاقی هم نیفتد، چرا نباید بی رحمانه حذفشان کرد؟ آیا لازم بود مثلا هژار جملاتی را با فواصلی هفت هشت ده بار بگوید؟ این اشکال به نظرم از آنجا می آمد که همانطور که کیارش هم ذکر کرده این تکرار صرفا قصد خنداندن داشت ( و نه مثلا ایجاد ریتم خاص).
به زبان دیگر بگویم: من و دوستم ممکن است اتفاقی یا عمدا تکیه کلامی درست کنیم و در واقع مختلف استفاده اش کنیم و بخندیم. قصد این کار تفریح و "شوخی" است و خیلی هم خوب است. اما تاتر آخرین نامه به نظر نمی آید قصد "شوخی" با موضوع خودش را داشته باشد (با خلق موقعیت کمیک اشتباه گرفته نشود). این کار مثلا در سریالهای طنز مهران مدیری هم انجام شده و هم بجاست و هم مناسب و هم درجهت هدف مهم خود یعنی خلق تیپها و کلیشه هایی که تکرار وضعیت یا کلامشان اتفاقا نکته اصلی است. من تماشاگر قهوه تلخ مدیری را با لذت فراوان به دلیلی می بینم و این کار تاتر را به دلیلی دیگر، که در آن (با کمال احترام) چنین شوخی هایی کشدار و دور از مسیر کار است.
خلاصه اش این است: تاتر موقعیتهای کمیک لازم داشت که از آن هم بهره برده بود: وضعیت رحمان و رفتار و حرف زدنش، جاخوردن های دو سرباز از کارهای فرمانده و برخورد هژار و اسماعیل با موضوع "نامزد بازی". اما شوخی های تکیه کلامی کلیشه سازش بیش از اندازه زیاد بود (شاید نیمیش) چون اندازه نگه ... دیدن ادامه ›› داشتن در هرکار شرط مهمی است.
تکرار می کنم این نقدی است برای کاری که خوب است و قرار است بهتر باشد، به اندازه کافی خوب که آدم دوست داشته باشد حتما چند کلمه ای درباره اش بنویسد.
عالی!
چون صفحه مربوط به این اجرا را پیدا نکرده بودم چند خط زیر را در صفحه مردی برای تمام فصول نوشتم که تقدیری از آقای گرین وود کرده باشم. حالا با اجازه دوستان دوباره اینجا می نویسم، بخصوص برای اینکه این صفحه از غربت در بیاید!
امیدوارم امکان چنین اجراهایی از حرفه ای های آنسوی آب بیشتر فراهم شود. مردی میانسال با اجرای هفده شخصیت از شکسپیر، از مردهای قهرمان تراژدی مثل هملت و کینگ لیر و مکبث گرفته تا زنهای کمدی های رمانتیک تا صدای ناشناخته یکی از سانت ها (غزل ها) ی شکسپیر در وصف طنز آلود معشوق. و این مرد دوست داشتنی کمی چاق کانادایی که یک ساعت، این همه صدا و این همه لحن و این همه حس و حرکت را با کمک چندتا شی کوچک روی صحنه بازی کرد. یک بار هم تپق نزد و آنقدر یک نفس، صدایش را بالا و پایین و میانه متناسب با حس نقش تنظیم کرد که چندجا به جای او نفسم ناخودآگاه گرفت! آنقدر هر شخصیت به حس نمایشنامه های اصلی می خورد که از ته دل آرزو کردم او را همراه با گروه در یک اجرای کامل از شاه لیر یا مکبث یا حتی شخصیتهای جوانتر رومئو و هملت ببینم. کار تئاتری های عزیز ایران در این شرایط سخت و درخشان بودن بسیاری از اجراهای هموطنان عزیز را همیشه دوست داشته ام و دارم، اما امیدوارم بچه های تئاتر آنقدر هشیار باشند که خودشان را همیشه با چنین اجراهایی مقایسه کنند که مثل یک هوای تازه در عصر سردپاییزی تهران آمد و توقع من تماشاگر را هم از خودم بالاتر برد!
در ضمن اگر کسی از دوستان به آقای گرین وود دسترسی دارد لطفا ارادت ما را به ایشان ابلاغ کند.
You did such a great job! Thank you
نمایشهای "مردی برای تمام فصول" و اجرای شکسپیری رابرت گرین وود را به فاصله دو روز دیدم و چون در پست قبلی درباره بازیهای نمایش اول نوشتم و ظاهرا صفحه ای برای اجرای گرین وود وجود ندارد، ادامه بحث درباره دومی را به ناچار اینجا می نویسم. امیدوارم امکان چنین اجراهایی از حرفه ای های آنسوی آب بیشتر فراهم شود. مردی میانسال با اجرای هفده شخصیت از شکسپیر، از مردهای قهرمان تراژدی مثل هملت و کینگ لیر و مکبث گرفته تا زنهای کمدی های رمانتیک تا صدای ناشناخته یکی از سانت ها (غزل ها) ی شکسپیر در وصف طنز آلود معشوق. و این مرد دوست داشتنی کمی چاق کانادایی که یک ساعت، این همه صدا و این همه لحن و این همه حس و حرکت را با کمک چندتا شی کوچک روی صحنه بازی کرد. یک بار هم تپق نزد و آنقدر یک نفس، صدایش را بالا و پایین و میانه متناسب با حس نقش تنظیم کرد که چندجا به جای او نفسم ناخودآگاه گرفت! آنقدر هر شخصیت به حس نمایشنامه های اصلی می خورد که از ته دل آرزو کردم او را همراه با گروه در یک اجرای کامل از شاه لیر یا مکبث یا حتی شخصیتهای جوانتر رومئو و هملت ببینم. کار تئاتری های عزیز ایران در این شرایط سخت، و درخشان بودن بسیاری از اجراهای هموطنان عزیز را همیشه دوست داشته ام و دارم، اما امیدوارم بچه های تئاتر آنقدر هشیار باشند که خودشان را همیشه با چنین اجراهایی که یک سر و گردن بالاتر از دیده های ماست مقایسه کنند که مثل یک هوای تازه در عصر سردپاییزی تهران آمد و توقع من تماشاگر را هم از خودم بالاتر برد!
شاهین نصیری و رضا.ک این را خواندند
ممنونم آقای نصیری عزیز. من صفحه را پیدا نکرده بودم. این نکته هارا آنجا هم می نویسم که نظر بقیه دوستان را هم بشنوم.
۲۹ آذر ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سر ریچارد "شده" های این زندگی آنقدر زیادند و سرتامس مور های منزوی شده این روزگار آنقدر آشنایند که فریادهای آدمی از اعماق قرن شانزدهم میلادی هم به گوش ما اینقدر خوش بنشیند...
اجرای چهارشنبه 26 آذر مردی برای تمام فصول. صحنه و صحنه گردانی، انتخاب سطح های مختلف و ظرافت تغییرها با پرده هایی که در موقع لزوم صحنه پشت سری را می پوشاندند و در اوقات دیگر با تابش نور شفاف می شدند، دکور خوب و القای تغییر مکان با استفاده از تغییر سطح ایده های هوشمند اجرا بودند، به اضافه جلوه های پایان بندی برای شکوهمند نشان دادن مرگ.
درباره بازیها هم دوستان کم و بیش نظر داده اند و شاید مهم ترین نکته درباره اجرا همین باشد و نقدی که به آقای فران آرا وارد است. کیانیان و ساعتچی مجال و توان بیشتری داشتند و هاشمی و صفری هم پس از آنان. بازیگران زن هم بی ادعای زیادی خوب ایفای نقش کردند. نقش آقای فرمان آرا هم مسلما فقط شیرینی حضورش ( و نه، بازی اش) را قرار بود داشته باشد که داشت. مسلما در تئاتر هم قرار نیست سطح بازیها یکسان درآید یا نقشها مساوی هم باشند. اما به هرحال ذات نمایش متفاوت از سینماست که درآن کلوس آپ و نور و موسیقی و... به کمک نقش می آیند و در صحنه های مختلف کسی برجسته می شود و شخصیتی دیگر کمرنگ. چون در تئاتر چنین امکانی وجود ندارد، بهتر است ایرادهای اجرای هربازیگر را به شکل تئاتری پوشاند و جبران کرد. به عبارت دیگر بازی بسیار قوی یک بازیگر را بازی ضعیف بازیگر روبه رویش تحت تاثیر قرار می دهد و کارگردان نمایش دیگر نه می تواند "کات" بدهد و نه می تواند دست به دامن مونتاژ بشود. اگر بیشتر به این دقت می شد کار از سطح کاری خوب، و در لحظاتی بسیار خوب، می توانست به سطح عالی ارتقا ... دیدن ادامه ›› بیابد.
ولی از حق نگذریم حرفه ای گری در همه مراحل از تبلیغ و انتخاب محل اجرا گرفته تا دقت در پشت صحنه و طراحی و لباس و گریم و تولید، نشان دهنده احترام به تماشاگر است و قابل تحسین. و یادی هم لازم است از متن ترجمه فرزانه طاهری.
مصطفی بیگ محمدی و شبنم این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بر پهنه دریا چند نقطه قوت مهم دارد که آدم بعد از تماشایش بگوید چقدر خوب است که...: چقدر خوب است که متن زیاد حرف نزند؛ چقدر خوب است که اجرا هم اصلا کش نیاید؛ چقدر خوب است که قواعد "تئاتر" حاکم باشد، چه در حرکت بدن، چه در انتخاب طراحی صحنه و نور و بقیه عوامل ( یعنی چقدر خوب است که تکه پراکنی درباره مسائل روز، یا انحراف از ادب، و غیره، تماشاگر را نخنداند، متن و اجرا این کار را بکنند)؛ چقدر خوب است بازیگران برای دیده شدن دست به هر اغراق بیموردی نزنند؛ چقدر خوب است ترجمه روان باشد.
اما در ضمن یکی دوتا نکته هم هست که شاید در نظر گرفتنشان به بهبود کار کمک کند. اول از همه اینکه با این نقش مهمی که افکت ها و موسیقی در اجرا دارد، چرا هیچ خبری از اطلاعات مربوط به آن در بروشور نیست؟ انتخاب شده؟ ساخته شده؟ توسط کی؟ دوم اینکه متن البته خیلی خوب بود و همانطوری که دوستان نوشته اند مفاهیمی جهان شمول و متعهدانه را نشان می داد. اما درست به همین دلیل "خیلی" بارز و "خیلی" تکان دهنده نبود. یعنی توان این گروه برای فرا رفتن از قالبهای ساده بیشتر از اینهاست و اگر انتخاب چنین کاری پله ای از نردبان رشد است، جای امید برای ماست، اما اگر پیروزفر راضی شود و بخواهد همین جا بماند حیف است.
دن کامیلو را در شب آخر اجرا دیدم. به نظرم بهتر است دو وجه کار را جدا از هم نگاه کرد، یکی متن و دیگری اجرا. چون کار اصلی گوارسکی را نخوانده ام نمی توانم قضاوت کنم آقای نریمانی چقدر تغییرش داده اما برجسته ترین ویژگی اش داشتن یک قصه شسته رفته و تر و تمیز بود، یک نمایشنامه چفت و بست دار، با یک داستان سر راست و شخصیتهای بجا. هرجند شخصیت هردو زن نمایشنامه هم می شد از این پررنگ تر باشند و اگر بخواهم خودمانی تر حرفی بزنم باید بگویم "حیف" شده بودند. عناصر ساده اما معنی داری مثل ماجرای دوچرخه ها، ناقوس و... و بخصوص نوع حضورخود مسیح، "تئاتری" استفاده شده بود که به دل می نشست. آکسسوار صحنه و گریم و دکور ساده و کارآ بود ولی شخصا ترجیح می دادم آن دوچرخه ها آن پشت اینقدر دائم اعلام حضور نمی کردند! در اجرا، مثل متن، کار باز هم مجال زیادی به عبدالرزاقی و سپاه منصور نمی داد و کاش اینطور نبود تا بتوان اجرای آنها را هم بهتر نقد کرد. کار بازیگران مرد رویهمرفته خوب بود (بخصوص احمدی) و تماشاگران را درگیر نگه می داشت. برای خلق طنز به هر حال تمهیدات "تماشاگر ایرانی پسند" استفاده شده بود! که به خودی خود اشکالی هم ندارد، هرچند متاسفانه بعضی وقتها روغن داغش زیاد می شد و کمی سطح کار را به فارس نزدیک می کرد.
در مجموع نمایش خوبی بود، بخصوص اینکه می دانیم در کشور ما با این همه سلیقه های مختلف و عجیب کار کمدی چقدر سخت است و در عین حال چقدر تبدیل شدن تئاتر به راه رفتن و شعار دادن یا جیغ زدن راحت است. می شد از این کار در مجموع لذت برد.
حاشیه اول: این را برای یک تئاتری کمدی نویس می گویم که امیدوارم حس شوخ طبعی اش خوب باشد! البته قابل قبول است که حضور و تشکر آقای نریمانی روی صحنه و بداهه حرف زدن سخت باشد، اما برای دفعه بعد خوب است کمی تمرین کنید، آدم تماشاگر را سر پا نگه می دارد که اسم دو تا دستیارش را از روی کاغذ پیدا کند و از رو بخواند؟ آقای نریمانی عزیز، هول نشو!
حاشیه دوم: قبل از رفتن نقدهای دوستان را نخواندم که پیش داوری نداشته باشم. و چقدر هم خوب کاری کردم. همه ... دیدن ادامه ›› ما البته کاملا حق داریم که نظر خود را داشته باشیم اما نظر (چه مثبت و چه منفی) خوب است بیشتر روی کار متمرکز باشد و کمتر روی اشخاص و کلی گویی. ما حتی حق داریم یک جمله بنویسیم و داد بکشیم یا کف بزنیم. خیلی هم خوب است. اما اگر قرار است در یک پست از این حد جلوتر برویم و نقد و نظر بنویسیم، خوب نقد و نظر بنویسیم، نه اینکه غرغر یا به به را ده خط کش بدهیم. کاش به هم کمک کنیم تا نمایشی را چه وقتی دیده ایم و چه وقتی ندیده ایم از طریق مجموع نوشته های هم بهتر بشناسیم.
اجرای بیست و شش اردیبهشت را دیدم. نوشتن درباره اش کمی سخت است چرا که فاصله نمره بین بخشهای قوی تر و ضعیف تر کمی زیاد است! اما نکات مثبت: نوآوری های اجرا خوب بود، مثل اسلوموشن ها و حرف زدن شخصیتها موقع تغییر صحنه و پخش از بلندگوهای مختلف، استفاده از کلمه بیست و پنج ( که البته تا آخر کمی کلیشه ای شد). بازی ها بخصوص بازی علی سرابی و آیدا کیخایی خوبند و تماشاگر را درگیر می کنند. موضوع هم جالب است و تفکر برانگیز حتی اگر کمی یکطرفانه به نفع آقایان باشد! نکته ضعفها: بعد از این همه وقت که از شروع اجرا میگذرد، تاخیر بیشتر از نیم ساعت آن هم وقتی به ده و نیم یازده شب می کشد ابدا ابدا قابل قبول نیست. تئاتر عرصه احترام متقابل عوامل و تماشاگر است. دیگر اینکه نمایش می توانست کوتاه تر باشد تا هم تاثیر گزارتر باشد هم تماشاگر را از نظر فیزیکی و فکری خسته نکند. فکر می کنم کند بودن و "راه رفتن روی اعصاب تماشاگر" با توجه به موضوع در بعضی صحنه ها عمدی باشد اما چرا لازم است همه وقایع پیش آمده یکی یکی و آن هم طولانی نشان داده شوند؟ آیا در همه لحظات واقعا همه چیز باید به زبان بیاید، آن هم اینقدر کند؟ وقتی شخصیتها خیلی اوقات در سطح رفتارهای ظاهری نشان داده می شوند (که در این کار اشتباه هم نیست) نیازی به این همه زمان برای حرف زدن نیست. در کل معلوم بود که گروه فکر و انرژی خوبی صرف کرده و من هم مثل اکثر حاضران وقت خوبی گذراندم اما اجازه می خواهم به عنوان یکی از تماشاگران از یک گروه حرفه ای انتظار بیشتری داشته باشم.
میل دارم باز بگویم. خشکسالی و دروغ کار خوبی است، نه عالی. برای همین به نظرم نه تعریف زیاد و نه کوبیدن کار شایسته اش نیست. تنها انتظار آقای یعقوبی از خودش و گروهش باید بیشتر از اینها باشد چون تواناییش را دارند.
۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید