متوجه تلاش بسیار خوب بازیگران و حرکات فیزیکی بسیار دشوار و روح محترم نمایشنامه هستم. ولی من نمایش را دوست نداشتم. فریاد زدن، خود را به زمین کوفتن، با صدای پای مهیب به جلو و عقب عقب دویدن چند بار کار میکند؟ آیا غیر از این است که اگر میخواهیم از یک عمل اغراق شده( مثلا فریاد ها همراه با بدون افکت صوتی - و یا کوفتن بدن بازیگر به زمین ) استفاده کنیم باید این کار را با وسواس و کمیت پایین انجام دهیم؟ سه بار جیغ اثر خودش را دارد - ولی 300 جیغ عین سکوت است. خالی و بی اثر .
بقول دوستمان: زندگی دشوار و شاید غیر ممکن کارگران حاشیه نشین را بسیار خوب نشان دادید و لازمه آن هم فضای سرد و تند و عصبی کار بود. لطفا برای اجرای بعدی یک دنیای آرامتر را هم در دستور کار بگذارید. ما این روزها لازمش داریم!
بسیار زیبا و دوس داشتنی بود این نمایش. اگرچه محور اصلی موضوع نمایش بر تلخی و تیرگی میچرخید، ولی لحظات نادری در اون بود که نجاتمون میداد، و همه چیز به اندازه بود...
انقد پرمحتوا بود که برخی تپقها و کاستیهاش براحتی قابل اغماض بود. خوشحالم برای خودم که بعد مدتها یه نمایش خوب دیدم، و خوشحالم برای این گروه نمایشی که اینقد موفق بودن و تبریک میگم بشون.
۱۲ آبان دو اجرا در انتظامی دیدم بالافاصله راجع به دیگری نظر خود رو نوشتم , نظرم رو راجع به سرگیجه به تعویق انداختم , چرا که متوجه شدم بسیار پر مخاطب است , صبر کردم که به انتهای اجراها برسد که تاثیر منفی نگذارم , متاسفم که باید بگم به هیچ عنوان از اجرا لذت نبردم و در طول اجرا فقط در انتظار یک صحنه یا لحظه ای بودم که این سئوالم پاسخ داده شود که چرا این همه مخاطب سالن را پر کرده , کار پر بود از ضعف های فاحش که صحبت راجع بهشون به درازا خواهد کشید و سئوالاتی که هر لحظه زیادترو زیادتر میشدنند ,و فقط برای من نبودند بلکه همراهانم هم.گنگ و. ناراضی از سالن خارج شدند . واقعا چرا کار یک سویه رو دو سویه به روی صحنه بردید , این راجع به اجرای قبلی هم صدق میکرد, آن همه زمین خوردن برای چه بود , آن همه پا کوباندن چه بود ؟ چرا صحنه مه اینقدر طولانی شد و آن تصویر زیبا را از بین برد , در صحنه مه کاراکتری که کلاه به سر داشت علت حضورش چه بود ؟ چرا هیچ رمزگشایی ای صورت نگرفت ؟ آیا به راستی خوانش شما از متن اگلوف چی بود , فرود آمدن های بازیگران چرا اینقدر مکرر بود , آن هم در سالنی به این اندازه و اینقدر نزدیک به تماشاگر , علت بازی ایمان صیاد برهانی با این ژست و فیزیک چع بود (من تا وسط های کار فکر میکردم نقش عقب افتاده را بازی میکند ) , چرا اینقدر صحنه پیدا کردن جعبه سیاه کش دارو طولانی بود , و به جاش اینقدر به سرعت از صحنه عاشق شدن عبور کردید , شخصیت پردازیها چرا اینقدر ضعیف بود ؟ چرا صدای بازیگر زن اینقدر پایین بود , چرا تا حالا برف رو ندیده بودن ؟ (البته ابن سئوال مربوط به ضعف پردازش داستان بود )و سئوالهای بیشمار دیگر و از همه مهمتر که سردرد گرفتم و اذیت شدم اما نه یک شقاوت و درد روحانی بلکه یک آزار بینهایت بی کاربرد .