وانیک رو دوست داشتم برای تمام فشارهایی که از دو جناح دوست و غریبه در دنیای امروز به افراد وارد می شه... و انزوای نسبی و دعوت به سکوتی درونی برای توضیح اضافی ندادن...
وانیک برای من آشنا بود چون آدمهایی دوست داشتنی رو در زمان حال می شناسم که فکر دارند... ارزش ها را دارند... اما تا حدود زیادی تنها هستند... سکوت دارند و گاها سکوتشان را مساوی با افسرگی درونی این افراد می گیرند که در واقع اینطور نیست...
و در آخر از بازی ها و اجرای خوب شان ممنونم
والبته از تاتر باران که طی دو هفته گذشته دو تاتر خوب دیدم و لذت بردم
محمد رحمانیان ( کارگردان، نمایشنامه نویس و مدرس تاتر) بعد از تماشای وانیک :
سابقه ی طولانی سهراب سلیمی از کارگردانی بازیگری تدریس توقع بزرگی را در آدم ایجاد میکند حضور آدم های حرفه ای که در کارهای سهراب هست جلوی صحنه و پشت صحنه یک انرژی مضاعف قبل اجرای کار میدهد که در واقع با یک کار حرفه ای مواجه هستی...که این در وانیک اتفاق افتاده متن درخشان هاول ترجمه بسیار خوب علی امینی نجفی موسیقی خوب کامران امید و مجموعه بازیگرانش... در واقع یکی از دیگری بهتر بودن... جز اتفاق های خوبی که در تاتر ایران می افتد و به ندرت نمایشهایی از این دست میبینیم... سهراب سلیمی در ذات خودش آدم اصیلی است...کارهایی که کار میکند بازی که ارائه میدهد با آدم هایی که کار کرده از قدیمی ترین که رکن الدین خسروی و دیگر کسانی که با ایشان کار کرده اند...و گروهی که بعد از انقلاب به وجود آورد یک عالمه ستاره که آن زمان ستاره نبودند و با اجرایی مثل ننه خزیره ستاره شدند و این مجموعه آدم ها و کارها این سالهای طولانی تدریس چه در تهران و چه در جاهای دیگر..استفاده از عناصر کم تعداد و استفاده از بازیگرانی که در شرایط مختلف بتوانند اجراهای مختلف داشته باشند استفاده از دکور محدود استفاده از حرکتهای محدود و همه این محدودیت ها که انها را تبدیل به حسن کند و در خدمت تاتر قرارا بدهد ... همه اینها اتفاق خوبیست که در نمایش وانیک دیدیم...
محمد رحمانیان مهر ماه 1394
« به یاد ِ رفتگان و از یاد رفتگان »
بزرگان و پیشکسوتان در عرصۀ تئاتری که ما را اینجا گرد هم آورده است، عمری ست بر روی صحنه استخوان ترکانده اند تا اکنون پس از تمام مشقاتشان آنچه به دشواری تحصیل نموده اند را به نسلهای بعد روا دارند، باشد که چراغ صحنه همچنان بدرخشد.
هنوز هفت روز نگذشته از سحرگاهی که یکی دیگر از اساتیدمان ما را ترک گفت و به جمع یارانش پیوست. در گرامیداشت بانو روستا سخن ها راندیم و در غم هجرش مرثیه ها سرودیم.
نمی دانم اگر همای سعادت هنوز سایه افکن سالن های نمایشی بود با چه میزان استقبال مواجه می شد اما امشب نمایشی را می بینم که مرشدی زبردست با مهارت تمام آنرا همچون نگینی خوش تراش، پرداخت نموده است ولی افسوس که طی یک ماه روزانه 5 نفر تیوالی هم در کلاس درسش حاضر نشده اند!
نمایشی که آنرا می توان جزء بهترین های حال حاضر دانست و صرفنظر از بحث سلیقه، کمتر ایراد فنی در آن می توان یافت آیا باید از سوی داغداران هنر اینگونه مغفول بماند؟
استاد پای تخته و صندلی ها خالی.
روحش شاد هما روستا.