در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
مخاطبان گرامی، پیرو اعلام عزای عمومی، به آگاهی می‌رسد اجرای همه نمایشها و برنامه‌های هنری به مدت یک هفته از دوشنبه ۳۱ اردیبهشت تا پایان یکشنبه ۶ خرداد لغو شد. خریداران محترم این سانسها لطفا منتظر اطلاع‌رسانی بخش پشتیبانی تیوال از طریق پیامک باشند.
تیوال حامد افتخاری | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 12:08:06
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
دیدار تو در جهان جهانی دگرست *** رخسار تو ماه آسمانی دگرست
گر جان بشود رواست اندر غم تو *** ما را غم تو به نقد جانی دگرست

انوری
دلمان بهانه نمایشی به قلم استاد رادی را می گیرد.
بی زحمت تو با تو وصالی است مرا *** فارغ ز تو با تو حسب حالی است مرا
در پیش خیال تو خیال است تنم *** پیوند خیال با خیالی است مرا

خاقانی
ای آنکه طلب کار خدایی به خود آ *** از خود بطلب کز تو خدا نیست جدا
اول به خود آ چون به خود آیی به خدا *** اقرار بیاری به خدایی خدا

شاه نعمت‌الله ولی
عالی... بسیار عالی
۳۰ مهر ۱۳۹۴
با شما هم نظرم خانم آرزو
۳۰ مهر ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
ابروی کجت که دل برو مشتاقست *** محراب شهان و قبله ی آفاقست
طاقست ولی به دلنشینی جفتست *** جفتست ولی ز بیقرینی طاقست

قاآنی
بخشی از داستانی که باد برد*

کمی لنز ذهن را دست کاری کردم، زاویه دید از ارتفاع آدمی تا پرواز ابر فاصله گرفت، گویی در آسمان تکیه بر باد زمین را می نگریستم. خود را در آن پایین، میان اینهمه انسان و درخت، پرنده و جهنده گم کردم. گویی من معنایی ندارد. باید گفت در آن منبع زیستن موجوداتی زندگی می کنند، موجوداتی که پس از فرار از انقراض، تصمیم به برنامه ریزی برای آینده دارند، به راستی اگر هم تاکنون منقرض شده بودند سطح زمین را طبیعت فرا می گرفت و آب از آب تکان نمی خورد.
بوی لیمو آنقدر ترش بود که چشمانم را گشودم و گاری لیمو از روبروی ام گذشت. این پیاده رو اگر منی که بوی لیمو را اکنون با لذتی بکر حس کردم نداشت، پس سهمی هم نبود که کسی با بوییدنش مرا یاد کند.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
فراز نشینان سیاه جامه یکی از دیگری مغرورتر و مدهوش شده در کاغذ تاریخ، بر بند غرور چنگ زده بی دل، چنان در صحنه فریاد می کشند آآآآآآآه در دل رسوای قصه می شود اشکی کهن کز چشم هر بیننده افتد.

خسته نباشید جانانه - سپاس فراوان
به یک کرشمه که در کار آسمان کردی *** هنوز می‌پرد از شوق، چشم کوکب ها


از: صائب تبریزی نازنین
ولدون (مارلون براندو) : هر لذتی که به قیمت نابود کردن رفتار درست به دست بیاد اشتباهه و نباید بهش اجازه ی وجود داده بشه !
خلاصه بگم , اینجوری بهتره , در واقع برای یک جسم مربعی شکل به طور مثال بهتره که توی یک جای دایره ای شکل به زحمت گیر کنه به جای اینکه یه جای مربعی شکل ولی غیر معقول برای خودش پیدا کنه به صرف اینکه با هم تناسب دارن.

Reflections in a Golden Eye - 1967
Director: John Huston
به دو دو زدن چشم باید گفت زمین لرزه ای در تن

Beth Hart & Joe Bonamassa - I'll Take Care Of You

http://s6.picofile.com/file/8215791542/_05_Beth_Hart_Joe_Bonamassa_I_ll_Take_Care_Of_You.mp3.html

رطوبت تن درختانی که بهار و تابستان را به هوای پاییز برگ بر خود پوشانیده اند در هوا طنین انداز ست، بر روی صندلی چوبی می نشینم و پنجره را تا نمایش رنگین غروب باز می گذارم.
هر سال به پاییز گفته ام بسامه موچو

Cesaria Evora - Besame Mucho

http://s1.picofile.com/file/7658789993/01_Besame_Mucho.mp3.html
صادق هدایت اگر از خانواده ی پولدار هم نبود در مسافرخانه ی حقیقت نو، در باب همایون، خودکشی می کرد.
برای خودکشی در پاریس باید پولدار بود.
سرودهای مخالف ارکسترهای بزرگ ندارند - استاد مسعود کیمیایی
در تلاش اند دیگری خوشنود گردد، دیگری در خاطرات مغموم شد و دریا زده شد.

سپاس فراوان بسی لذت بردم
روغن مار بر هزار و یک درد بی درمان علاج است، لیک اکنون جوانی با تاب و تب می خواهد طنابی را بجوید که در دستان مادری ست سالمند که با سعه صدر بر امور گذشته و حال می نگرد، طناب در راه بریده خواهد شد از سر کشش عجولانه جوان و می ماند باقی در دستان مادر سالخورده.
این سنت زندگانی ست که در کهنسالی شکیبایی شود آرامش روح و بتازد در دل دنیا به دور از زخم تعجیلی که آتش می زند بر گنبد چوبی احساس
ای دیده نظر کن اگرت بیناییست *** در کار جهان که سر به سر سوداییست
در گوشهٔ خلوت و قناعت بنشین *** تنها خو کن که عافیت تنهاییست

ابوسعید ابوالخیر
تنها خو کن که عافیت تنهاییست...
۰۷ مهر ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
روبک نازنین، به خود پیچید و نفرین کرد عالم را که شاید نشود آوای ناهمگون و موزون حرارت بار اجسام به سرما برده ی نزدیک گردن را

خسته نباشید، سپاس فراوان برای خلق این اثر
کت زرد لعنتی

دیگر خسته شده ام، از اداهایت... و آن کت زرد لعنتی اینها را در بیابان سن مورینو بر سر یک آدم خیالی به اسم مستر مود فریاد زدم. تمام عمر این مرد با صورت سبزه و واکس خورده، با آن کت زرد رنگ لعنتی روبرویم پشت به مسیر همگام با من می آمد و با دهان خشکش روبروی من لبخند می زد و صبور منتظر تصمیمات من بود، موافقتش با چنباتمه زدن در کنار کار همراه بود و اگر جریان خلاف میلش پیش می رفت با عبور مکرر از خاطر بنفشم تمرکز را فراری می داد، اما چندیست که فقط حرف مفت می زند، یاوه... یاوه... یاوه... به طوری که فقط می خواهم در به درش کنم...
قلم را به زمین انداخت و کاغذ مکتوب شده را مچاله کرد و به باد سرازیر در بیابان سپرد، ساعت ها پیاده روی برای فراری دادن مستر مود تا بیابان آمده بود، مستر مود قصد رفتن از ذهنش را نداشت.
هفت تیر گلدن ایگل را از جیب پشتی شلوار پانصد و یکی که به پا داشت برون کشید، هر دو یادگار پدربزرگش بودند، از جیب پیراهنش یک سیگار دست پیچ بیرون کشید و با تک چوب کبریت پشت گوشش سیگار را روشن کرد و پکی عمیق زد، اسلحه را نگاه کرد و یک فشنگ در رولوِر دید، چخماق را کشید و اسلحه آماده شد، سرش را بالا آورد، مستر مود را دید که دست چپ را به نشانه ی مخالفت بالا آورده. اسلحه را روی چشم چپش که از عرق خیس بود گذاشت، لبخندی با آزادترین حسِ چروک شده بر صورت به مستر مود زد و ماشه را کشید.
صدایی مهیب آمد و نور از صفحه رفت، پرده ای سنگین و مشکی آرام بر صحنه نشست.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
من عاشق شاخه ی کوچک یاسی هستم که برای داشتنش، از شاخه ی بزرگترش نخواهم شکست.

سرودهای مخالف ارکسترهای بزرگ ندارند - استاد مسعود کیمیایی
دنیایی لاوصف دوست داشتنی و محزون، همراه با احساس هم دردی عجیب با اسبی که هیچگاه نمی توان به یقین گفت او چه می خواهد، اما گویی در دل چیزهایی هست که می توان به غرور و نجابت و گاه عصیان او گره زد.
این فیلم رو من خیلی خیلی زیاد دوست دارم!
عاااااااااااااااااالیه و بی نقص و تأثیرگذار.
۱۹ بهمن ۱۳۹۳
@جناب افتخاری: فوق العاده خوب نوشتید و توصیف کردید، لذت بردم.
@جناب نیم نیک: فردا دوشنبه 20 بهمن این فیلم راس ساعت 4 در خانه هنرمندان نمایش خواهد داشت.
۱۹ بهمن ۱۳۹۳
ممنون جناب بیگ محمدی
۲۱ بهمن ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یحییِ داستان در نگاهِ مادر هفت سال دارد و به گفته ی پدر هشت سال، در دنیای کودکانه اش کنجکاوی تفریح است و عصبانیت نارضایتی ست و خرابکاری اتفاق، یحیی سکوت نکرد و خرابکاری شد، اما اقتضای سن اش بود و همه اتفاق. اما برداشت من چیز دیگری شد، یحیی هایی که در نزدیکی ما زندگی می کنند سنشان را خودشان به زبان می آورند، در دنیای سخیفشان کنجکاوی با غَرَض است و عصبانیت بوی کینه می دهد و در خرابکاری منفعت می جویند، یحیی های اطراف ما سکوت نمی کنند و خرابکاری می شود، اقتضای سنشان است ؟
این فیلم بسیار دوست داشتنی ست.
برداشتت عالی بود...
یحیی های اطرافمون که شاید خودم هم باشم ... سن و سال کم ندارند و بالغ هستند..
۱۶ بهمن ۱۳۹۳
حامد عزیز درود بر شما.
از قوۀ ادراکتان لذت بردم.
سپاسگزارم.
۱۴ شهریور ۱۳۹۴
ممنون خانم نجاتی
سپاسگذارم جناب کیان
۲۲ شهریور ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید