در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
مخاطبان گرامی، پیرو اعلام عزای عمومی، به آگاهی می‌رسد اجرای همه نمایشها و برنامه‌های هنری به مدت یک هفته از دوشنبه ۳۱ اردیبهشت تا پایان یکشنبه ۶ خرداد لغو شد. خریداران محترم این سانسها لطفا منتظر اطلاع‌رسانی بخش پشتیبانی تیوال از طریق پیامک باشند.
تیوال جواد | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 15:17:14
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
پروژه ازدواج یا راه حل ساده برای یک مشکل پیچیده
فیلم پروژه ازدواج به طور عمده بر روی مساله ازدواج و روابط عاطفی مرتبط با آن در یک مرکز نگهداری بیماران روانی(سرای احسان) تمرکز کرده و مشکلات و موانع موجود در این حوزه را مورد توجه قرار می دهد. سیر تاملات فیلم در دو فاز قابل دسته بندی است: نمایش وضعیت موجود مددجویان مرکز با تاکید بر عواطف معطوف بر جنس مخالف؛ ارائه راه حل برای پاسخگویی به نیازهای ارتباطی-عاطفی- جنسی.
در نمایش وضعیت موجود مددجویان، نمایش تصویری عواطف، احساسات، نیازها، مشکلات مددجویان، محدودیت ها در بیان احساس، محدودیت ها در ارتباط فیزیکی با جنس مخالف، ناتوانی در بیان احساسات و عواطف و... در فیلم نمایش داده می شود و تا حد مناسبی احساس همدردی و همدلی بیننده را بر می انگیزاند. اگر چه این احساس می تواند یک حس دلسوزی کوتاه مدت باشد که در نهایت لزوما به یک حس عمیق همدردی که محرک یک حرکت عملگرایانه در بیننده باشد ختم نشود. اگر چه کارگردان در بیان شرایط دشوار فعلی مددجویان به منظور برقراری روابط عاطفی منجر به ازدواج تا حدودی موفق عمل می کند، اما در زمینه تحلیل شرایط و در نهایت ارائه راه حل کاملا به بیراهه می رود. در طول فیلم(به ویژه اوایل فیلم) بخوبی مشخص می شود که روانشناسان، روانپزشکان، مددکاران و کاردرمانگر مرکز به طور موکد با ازدواج سحر و سیف اله مخالف هستند و دلایل روشن و منطقی برای این امر بیان می کنند. کارگردان بدون تمرکز بر روی دلایل موجود و تحلیل آنها، با ایجاد شرایط احساسی و سانتی مانتال سعی در جذب حس مخاطب در جهت مقدس جلوه دادن ازدواج مددجویان دارد و به طور کاملا شفاف جهت گیری خود را نسبت به مساله ازدواج مددجویان بیان می کند. طوریکه خود را درجبهه طرفداران این نوع ازدواج قرار داده و با بکارگیری تمهیدات سینمایی جبهه دشمن متشکل از روانشناسان و روانپزشکان را تشکیل داده و محکوم می کند. به طور مثال دقت کنید به تدوین با ریتم تند مربوط به مباحثه ی اعضای واحدهای تخصصی مرکز در زمینه ی پیدا کردن اسامی افراد کاندیدا برای ازدواج ... دیدن ادامه ›› که کاملا جانبدارانه محکومیت جبهه مخالف را اعلام و رویکرد علمی آنان را تخطئه می کند.
اما حقیقت مساله ازدواج افراد دارای اختلالات شدید روانی مساله ای نیست که صرفا با تحریک احساسات و یکجانبه نگری قابل قضاوت باشد. اولا عوامل متعدی در زمینه ی سبب شناسی اختلالات شدید روانی مطرح شده است. عوامل زیست-شیمیایی، ساختار و عملکرد مغز، عوامل ژنتیک، آسیبهای دوران کودکی، عوامل روانشناختی، عوامل خانوادگی، عوامل اجتماعی، سیاست گذاری های دولتی (تبعیض، فقر، اعتیاد، فرهنگ سازی، مشکلات بهداشت و درمان، عدم کنترل کیفی و کمّی زاد و ولد) و ... می توانند یک فرد را تا مرز فروپاشی روانی و دچار شدن به مشکلات شدید ذهنی و روانی نظیر اسکیزوفرنیا و دو قطبی شدن هدایت کنند. بنابراین پیشاپیش عوامل و افراد زیادی در شکل گیری و ایجاد چنین افرادی در جامعه دخیل و مقصر هستند که به هیچ وجه پاسخگوی نقش خود نیستند. حال اگر از کاتالیزورهای ایجاد بیماری روانی در افراد عبور کنیم، با یک دیدِ وجودگرایانه به این نقطه می رسیم که افرادی با مشکلات شدید روانی در یک اردوگاه انضباطی (نه مرکز بهبود و درمان) وجود دارند که دارای احساسات، عواطف انسانی و جنسی هستند. باید با این عواطف و نیازها چه کرد؟ در این مرحله نیز باید حوزه تحلیل را هوشمندانه تر بنگریم: جامعه ای که ساختار قانونگذاری و حتی عرفی آن اجازه ی ارتباط با جنس مخالف را نمی دهد. ابتدا ببینیم جامعه، عرف، سیاستگذار و قانونگذار چه دیدگاهی نسبت به این نیازها دارند:
1- تقریباً هرگونه ارتباط با جنس مخالف ممنوع و ناشایست و در موارد بسیاری مستوجب عقوبت است.
2- ازدواج یک دختر (حتی اگر مانند مرجان 42 ساله باشد) نیاز به اذن ولی دارد. یعنی یک دختر ولو 42 ساله فهم لازم برای تصمیم گیری در مورد سرنوشت خودش را ندارد و پدر یا ولی هر چند اگر به هیچ عنوان صالح نباشد به مانند یک مالک در این زمینه صاحب حق تصمیم گیری است.
3- تقریبا هیچ راه حلی بجز ازدواج (مثلا راه حل صیغه ی موقت) برای این مددجویان پذیرفتنی نیست.
پس نادیده گرفتن موانع اصلی ازدواج این گونه افراد در ساختار موجود اجتماعی و گسیل سیل تقصیرات به سوی روانشناس، روانپزشک، کاردرمانگر و مددکار دیدگاه منصفانه ای به نظر نمی رسد. از سوی دیگر فرض کنید بطور مطلق احساسات صرف را محور قرار دهیم و قضاوت نهایی ما این باشد که به هر نحوی شده دو بیمار روانی حق دارند با هم ازدواج کنند و تشکیل خانواده دهند. در مرحله ی بعد چه اتفاقی رخ خواهد داد؟ معضلات جدی همچون عدم وجود آمادگی های شخصیتی و مسئولیت پذیری به منظور درگیر شدن در یک زندگی مشترک، امکان عود علائم بلافاصله بعد از قطع دارو، مشکلات جدی اقتصادی، شغلی و درآمدی و فروکش کردن احساسات و نیازهای اولیه بلافاصله بعد از ازدواج چهره از نقاب بیرون خواهند کشید و بهشت موقت ساخته شده را به یک جهنم مطلق تبدیل خواهند کرد. اتفاق نامیمون تر زمانی رخ خواهد داد که احتمالا زوج تصمیم به تولید مثل می کنند. در حالیکه خانواده های سالم و مدعی نیز خود با مشکلات بسیار جدی در زمینه های پرورش و رشد کودک و آموزش رفتاری به او مواجه هستند، در نظر بگیرید تولید مثل در چنین شرایط خانوادگی چه خیانت بزرگی به خود کودک و چه آسیب جدی به اجتماع وارد خواهد کرد. بنابراین دلسوزیِ سطحیِ مبتذل بدون در نظر گرفتن عوامل تاثیرگذار و بدون یک تحلیل ساده سردستی از شرایط آینده به هیچ وجه از ارزش اخلاقی و انسانی برخوردار نبوده و صرفا یک شعار با ظاهر اخلاقی و جوهر ضد اخلاقی خواهد بود. بنابراین یک فرد اخلاقی صاحب اندیشه ترجیح می دهد به جای تجویز یک راه حل کوتاه مدت با عواقب خطرناک به دنبال راه حل درست و واقعی این مساله باشد. در این شرایط خانواده ها، جامعه و دولت متهم هستند که چرا اولا شرایط به وجود آمدن این افراد را ایجاد می کنند؟ ثانیا چرا مسئولیت پذیری لازم در قبال درمان و بهبود این افراد را به عهده نمی گیرند و صرفا به تجویز نسخه های سطحی، گمراه کننده و ساده انگارانه اکتفا می کنند.
اگر اشک های سحر به خاطر اینکه نمی تواند به معشوقش برسد ما را غمگین می کند به اشک هایی فکر کنیم که سحر چند ماه بعد از ازدواج بخاطر کتک خوردن از همسرش خواهد ریخت. به اشک های کودکی فکر کنیم که در یک شرایط فوق العاده بحرانی رشد کرده و در زندگی که یکبار فرصت تجربه کردن آن را دارد با انواع مختلفی از بحران های روانی دست و پنجه نرم خواهد کرد. به استیصال سیف اله در تامین نیازهای جنسی، عاطفی و اقتصادی و ... فکر کنیم. اگر از اینکه سحر لباس های خود را بجای کمد در زیر تشک خود قرار می دهد یا از شکسته بودن دندانهای او شرمسار شدیم به هزینه ساختمانی که می توانست بودجه اش برای خرید کمد و تخت و ترمیم دندان های سحر خرج شود بیاندیشیم و شرمسار شویم. اگر به تنهایی ها و احساسات پیش از ازدواج افراد فاقد صلاحیت ازدواج فکر می کنیم به پشیمان شدن ها و احساسات غمناک احتمالی بعد از ازدواج آنها فکر کنیم. اگر به رفع نیازهای جنسی فکر می کنیم و بدترین راه حل را پیشنهاد میدهیم به راه حل های جایگزین مناسب و کم تهاجمی (مانند پیشنهاد دکتر کریمی در فیلم) فکر کنیم. به نقش جامعه، دولت و قانونگذار، خانواده، افراد و خودمان در ایجاد بسترها و زمینه های آسیب مستقیم و غیر مستقیم به این افراد بیچاره و مستاصل فکر کنیم.
در سیر نمادین رشد عشق و علاقه بین دو زوج مختلف در فیلم شاهد ساخت و تکمیل یک مسجد بودیم که همچون نمادی سترگ در زمینه تسهیل ایجاد پیوند زناشویی بین مرد و زن نشان داده شد. اگرچه این نمادگرایی در پایان با شکست پروژه ازدواج همراه بود و تمهید ساده کارگردان در استفاده از نمادهای مذهبی به منظور تهییج احساسات بیننده با شکست مواجه شد، اما ایکاش همزمان با مراحل تبدیل یک مخروبه به یک مسجد، این امکان وجود داشت تا خیل مشکلاتی که گریبانگیر مددجویان مرکز هست نیز در این سیر، بطور واقعی حل شده و شاهد شکوفا شدن موج زندگی و شادی در قلب این مددجویان مستحق بودیم تا چنین نمادسازی هایی از یک مساله تصویری صرف به یک جریان مستند زندگی ساز و تاثیرگذار تبدیل میشد. این مهم نه با ازدواج دو مددجو بلکه با بهبود، درمان و امکان بازگشت مددجو به آغوش خانواده و جامعه امکانپذیر می نماید.
امیرمسعود فدائی، سارا_ز و امیر مسعود این را خواندند
مهرداد قانع این را دوست دارد
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
درباره فیلمهایی چون ماجرای نیم روز و رسالتِ اندکِ ما:
درسته که تکنیک در سینما اهمیت داره ولی قطعا محتوا هم بسیار مهمه. مثلا یک فیلم کاملا قوی از نظر تکنیکی رو در نظر بگیرید که پیامش تایید قتل، یا دروغ یا محتواش تایید بی عدالتی اجتماعی یا نژادپرستی باشه. در واقع برای خوب بودن یک فیلم، فرم و محتوا هر دو شرط لازم هستند ولی هیچکدوم به تنهایی شرط کافی نیستند. مضاف بر اینکه فیلمی که هر دو شرط رو هم داشته باشه بازهم کافی نیست. ممکنه فیلمی باشه که از مسیر درستی ساخته نشده باشه یا از رانت دولتی برای تبلیغ استفاده کنه. مثلا از بودجه مردم ساخته شده باشه یا حمایت دولتی یا نهاد وابسته غیرخصوصی رو داشته باشه که نمونه هاش در کشور ما کم نیستند.
با این اوصاف و با وجود اینکه همه ما دیدگاه فیلم در مورد مجاهدین رو قبول داریم اما فیلم ماجرای نیمروز (که کارگردان سابقه قبلی در دریافت سفارش برای فیلمسازی و حمایت دولتی داره) با حمایتهای بی دریغ نهادهایی که بودجه اشون رو از جیب مردم خرج می کنند و با حمایتهای مستقیم فعلی (و در آینده) صدا و سیما در تبلیغ فیلم برای دریافت جایزه (و حمایت برای فروش در آینده)، بیشترین کاندیداتوری رو داشته و بیشترین سیمرغ رو برده و دوستان کماکان اعتراض دارند و میفرمایند فیلم به حق خود نرسیده و بیشترین توهینها رو به داوران می کنند. بهتره کمی بیشتر تعمق کنیم تا با عدم حمایت از سینمای نفتی و فیلمهای با بودجه یا موضوع سفارشی، هم مسئولان و هم فیلمسازان رو به سمت ساخت فیلم مستقل و داشتن دیدگاه مستقل و شرافتمندانه در سینما سوق بدیم. همون کاری که ده ها سال پیش در سینمای خیلی کشورهای دیگه رخ داده. فیلمسازان رو مواجب بگیر دولت بار نیاریم. کمی هم به فیلمهایی فکر کنیم که هر ساله ساخته میشن و موضوعشون سفارش شده یا به خوشایند دولت نیست و بودجه هاشون خصوصی هست و فیلمسازانشون نیاز به حمایت دارند.
فرمایش شما در باره فیلمهای سفارشی و ماهیت داستان و ... متین
ولی نمیشه چشم پوشی جشنواره روی بازی هادی حجازی فر ( با همه علاقم به محمد زاده) و یا گریم این فیلم رو فراموش کرد
چه بسا ممکنه که سیمرغ بهترین فیلم هم بر اثر فشارهای دو سه روز به سمت این فیلم تغییر مسیر داده باشه
۲۳ بهمن ۱۳۹۵
نگران نباشید..سینما مخاطبین واقعی خود را دارد..و زمان گویای همه چیز هست..این فیلم و امثال این فیلم ها تاریخ انقضای کمی دارند..چند سال دیگه و حتی چند ماه دیگه نامی از این فیلم برده نخواهد شد..هنر واقعی زمان و مکان ندارد و در هر شرایطی قابل ستایش خواهد بود.اینکه گاو هنوز بعد از 50 سال هنوز گاوِ..اینکه ماهی و گربه اندازه ی فیلم های تجاری فروش میکنه..اینکه این همه جوایز در سال تعلق به فیلم هایی میگیره که خارج از جشنواره ی فجر اند..اینکه مکری ها، امیر یوسفی ها..فرمان ارا ها..نادری ها..پناهی ها..برزگر ها..راه خود را با تمام سختی ها اراده میدن..اینکه دنیا ما رو با عباس کیارستمی میشناسه نه این نام های گذرا..نشون میده که هنر سینمای واقعیِ ایران راه خودشو بلدِ و ادامه میده..
۲۳ بهمن ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
واقعا باید تاسف خورد به حال ما که سالن اصلی تئاتر شهر عایق صوتی درست و حسابی نداره و سر و صدای بیرون و صدای اذان خیلی راحت شنیده میشه. ادعاهای جهانی داریم با عملکردهای محله ای. کسی هم که پاسخگو نیست و دغدغه مسائل هنری رو ندارن چون آقایان دنبال ساخت و اصلاح ساختارهای سخت افزاری و نرم افزاری هنر نیستن یا اصلا بعضیهاشون شناخت درستی از هنر و اهمیت و تاثیرش در جامعه ندارن یا تخصص ندارن متاسفانه برخی هم جز دسته دیگری هستن...
چند سوال ساده از آقای افخمی در مورد اظهارات اخیرشان در برنامه هفت در مورد فیلم فروشنده

1- چرا برای فیلمی که نقد میکنی یک منتقد مخالف و یک موافق نمیاری؟ اگر هم آدم بی انصاف باشه میتونه دو مخالف و یک موافق بیاره. اما آوردن دو مخالف اسمش چیه؟ بماند.
2- چرا اینقدر با لرزش صدا و با تعصب بر علیه فیلم حرف زدی؟ در حالیکه مدعی هستی فیلم رو نقد میکنی و تفکر رو نقد نمیکنی. خودت و آقای فراستی خوب میدونید که اتفاقا در این مورد و موارد مشابه شما تفکر رو نقد میکنید نه فیلم رو. چون فیلم فرهادی در بدبینانه ترین نگاه، از نظر تکنیکی از اکثر فیلمهای امروز سینمای کشور بهتر هست.
3- چرا اینقدر با جشنواره مخالفین؟ برخلاف چیزی که ادعا میکنید و خودتون هم میدونید که بخاطر مسائل سیاسی مطرحشون میکنید اکثر جشنواره ها داورهاشون آدمهای فنی سینما هستن و تقریبا تمام کارگردانهای بزرگ عالم سینما که تمام تئوری پردازها و کتابهای بیس سینما قبولشون دارن تو این جشنواره ها شرکت می کنن و جایزه میگیرن حتی کارگردانهای مستقل سینما مثل جیم جارموش یا اسکورسیزی و خیلی های دیگه هم در این جشنواره ها شرکت میکنن. هیچ جای دنیا در مورد جشنواره های سینمایی این حرفا رو نمیزنن چون واقعا صحت نداره. ولی تو ایران برای عوام فریبی و منفعتی که برای یه عده داره این حرفای عجیب رو میزنن.
4- میگی "سینمای ... دیدن ادامه ›› اجتماعی یا فیلمهای سیاه نما". یعنی هر فیلم اجتماعی سیاه نما هست؟ دوستاتون فیلم اجتماعی زیاد ساختن حواست باشه.
5- چرا باید داستان فیلمی رو که تازه رو پرده رفته لو داد این هم نقد فنی هست یا غرض و ...؟
6- گفتی "منتقدین برنامه نظرشون رو گفتن من هم نظرمو گفتم". چرا باید دائم به جای نظرات کارشناسی نظرات شخصی رو بشنویم؟ شاید شما با یک شخص یا تفکر مشکل داشتی نظر شخصی تو مخالفش بود چراباید تلویزیون ملی دائم نظر شخصی شما رو پخش کنه ولی مثلا نظر شخصی اصغر فرهادی رو راجع به برنامه شما پخش نکنه؟
7- دوستانتون با تبلیغات ماهواره و تلویزیون و بلیطهای نیم بها و بلیطهای مدارس و مجامع و سازمان ها و کودکستانها و اغذیه فروشیها چقدر می فروشن؟ این فیلم فروشنده ولو بدترین فیلم، بدون هیچ تبلیغات در این مدت کم چقدر فروخته؟ تا حالا میگفتین فیلمهای روشنفکری نمیفروشه میگفتین فیلمهایی که از دل سینمای مردمی میاد میفروشه و ذائقه مخاطب رو میشناسه و فیلمهایی که برای جشنواره ها ساخته میشن نمیفروشن. حالا چطور شد؟ لابد مردم واپسگرا شدن؟
8- اگه تو روزنامه یا فضای مجازی بر علیه شما یا نظراتت حرف زدن تو روزنامه یا فضای مجازی جواب بده نه در تلویزیون ملی. یا اینکه اجازه بده نظرات مخالفین و دلیلهاشون هم مثل شما از تلویزیون پخش بشه (که عمده اعتراض ها به شما این بود که چرا فیلم رو به جای نقد، تخریب میکنی)
9- کدوم تفکر تو این سالها تو سینمای کشور از وحشت و تهدید و گروه های فشار استفاده کرده و خواسته هاش رو پیش برده؟ این قشر روشنفکر جامعه ما چه ابزاری چه رسانه ای دستش هست که بتونه شما رو تهدید کنه؟ کجا حرفش خریدار داشته؟ کجا بهش احترام گذاشتید؟
10- چه لزومی داره شما فروشنده رو با سایر فیلمهای فرهادی مقایسه کنی؟ شما فیلم رو ببین و نظرت رو بگو. چه کار به عقب گرد یا جلو گردش داری؟ کافیه فیلم رو با فیلم های روی پرده امسال یا این سالهای سینمای ایران مقایسه کنی. من نگویم چه کن ار اهل دلی خود تو بگوی.
11- همون کارشناسانی که شما میگید به این فیلم نمره پایین دادن همونایی هستن که تو جشنواره ها داورن، شرکت میکنن، نقد مینویسن. بالاخره قبولشون دارین یا نه ؟
12- کسانی که با سیستم نمره دهی متاکریتیک آشنایی دارن میدونن که اتفاقا نمره هفتاد و پنج نمره نسبتا بالایی تو این سایت هست. باز بستگی داره فیلم رو با پالپ فیکشن مقایسه کنی یا با فیلم های دورهمی دوستان. ضمنا کار سختی نیست که نمره IMDB فیلم رو هم ببینی که نظر مردم هست.
13- "فشارهای زیادی هست که فیلم فروشنده به عنوان نماینده ایران در اسکار معرفی بشه"؟ جل الخالق! از طرف کی؟ کسانی که فشار میارن چه ابزاری دارن که حرفشون رو به کرسی بنشونن؟ "تهدید میکنن که فیلم رو ببرین اسکار"؟ "فشار، ترس، تهدید و فحاشی"؟ عجب!
14- "فیلم فروشنده فرهادی فیلم خیلی بدیه" دقیقا یعنی چی؟ والله این نقدای شما رو باید ترجمه کرد بین المللی کرد
15- "آکادمی اسکار تو سالهای اخیر تا حدود زیادی اعتبارش رو از دست داده"؟ بر اساس چه سند و منطقی این حرف رو میزنی؟
16- فرمودی "جشنواره کن به فیلمهای همجنسگرا آوانس میده". میتونی بگی چند درصد جوایز کل تاریخ کن به اینجور فیلم ها رسیده؟ عبارت های کلیدی جشنواره کن و اون عبارت رو سرچ کن. ببین آیا اگر همچین چیزی بوده تا حالا به ذهن هیچکس تو دنیا نرسیده که راجع بهش صحبت کنن؟ شما این حرف رو زدی "که در جهت جایزه گرفتن فیلم فروشنده در کن امسال فضاسازی کنم"؟ بعد کدوم داور کن به این فضاسازی ها توجه کرده؟
17- "همه فیلمهای اون لیست هشت تایی از فروشنده استحقاق بیشتری دارن برای معرفی به اسکار"؟ مطمئن؟
18- خودت با نشون دادن نمره و رتبه فیلمهای فرهادی در یکی از معتبرترین سایتهای سینمایی نشون دادی که فرهادی در چه جایگاه هنری هست وآیا میشه ایشون رو با هرکسی مقایسه کرد یا با هر روشی تخریب کرد؟ پاسخ خیر هست.
دوست تیوالی عزیز
اگر چه من این برنامه را ندیدم ، ولی اگر این آقایون نقاد این گونه اصغر فرهادی و جشنواره کن و اسکار رو زیر سوال بردن ،باید بگم که مردم با حضورشون در سینماها و بالابردن کل فروش فیلم فروشنده، و نیز دفاعیه های مردم در شبکه های مجازی از فرهادی خود گواه این اصل است که آنها ، که امثال این نقادها به نرخ روز خور از چه جناحی هستند و اهداف آنها چیست!!!
و زیبایی کار اینجاست که هر قدر که جشنواره فجر ، فرهادی رو نادیده بگیره ، درواقع عزم این مرد رو قوی تر میکنه برای ساختن فیلم بهتر در رده های بین المللی.
خوشبختانه آنقدر در دنیا این چهره محبوب شناخته شده است که با حرف دو مرد به ظاهر نقاد!!!!! از توانمندی این مرد ذره ای کم نشود.
۲۹ شهریور ۱۳۹۵
بله همینطوره. اگرچه شاید ارزش دیدن نداشته باشه ولی میتونید صحبتهای آقای افخمی رو اینجا ببینید
http://www.aparat.com/v/u16Sc

و نقد آقای قطبی زاده و فراستی بر فیلم
http://www.aparat.com/v/ETuMg
۲۹ شهریور ۱۳۹۵
فقط یادآوری کنم که درصد 75% سایت metacricit حاصل نتیجه تنها ده نقد از این فیلم هست که 8 تا مثبت و 2 تا mix و 0 منفی هست، یعنی اصلا نقد منفی از این فیلم توی سایت مورد اشاره وجود نداره، و هم چنین همه منتقد ها هنوز نظرشون رو در این سایت ثبت نکردن و استناد به سایت بابت این فیلم به گفته خود سایت تا هشتاد روز آینده درست نیست. مثلا برای فیلم جدایی 41 نقد وجود داره... آقای افخمی هم به جای رفتار بچه های دو سه ساله بهتر از قبل ی مطالعه ای داشته باشن روی سایت ها اینقدر راحت مردم رو احمق فرض نکنن...

پ . ن: این فیلم بد است، شبیه نقد هایی تیوالیه نه برنامه ای که از تلویزیون ملی یک کشور پحش بشه...

خوبه آخرش قهر نکرده پاشو بکوبه زمین!
۲۹ شهریور ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
* خطر لو رفتن داستان *
اگر کوبریک در فیلم درخشش، هراسناکی، پلیدی و خشونتی که میتونه در یک انسان پدیدار بشه رو به بهترین و تکان دهنده ترین نحو نشون میده، اونجا بیننده دیدگاه کوبریک رو تایید میکنه: بله واقعا درون انسان چقدر میتونه وحشتناک باشه. در واقع کوبریک طوری زشتی رو نشون میده و میگه وجود داره که شما از زشتی نفرت پیدا می کنید و میگید آره راست میگه چقدر زشته که انسان اینطور باشه یا اینطور هست. اما زمانه ما، قرنی که تشخیص زشتی و زیبایی در بستر اجتماع و فردیت مشکل شده و نیروهای خیر و شر در هم آمیخته شده، دعوت به خیر مهمتر از نشون دادن وضعیت شر موجوده. یک مشکل اساسی فیلم های قرن بیست و یکم نه در ایران بلکه در جهان نشون دادن خشونت و پلیدی انسان بصورتی بی پرواست، نه اونطور که بیننده از این خشونت نفرت پیدا کنه بلکه طوری نشون داده میشه که اولا به سرگرمی تبدیل میشه ثانیا روح بیننده رو تکون نمیده که آهای ببین چقدر این آدم این جور جامعه بده. نمونه دیگه فیلم گنج‌های سیرامادره، جان هیوستون هست که با حفظ ساختار قصه گو، سرگرم کننده و با کارگردانی و بازیهای عالی و فارغ از شعارهای سطحی نشون میده که آهای ببین حرص و طمع چقدر چهره ات رو کریه میکنه. جالب اینه که این فیلم ها اصلا در دام ابتذال شعارهای سطحی اخلاقی نمی افتند و پیام رو در قالب یک ساختار روایی به بهترین نحو منتقل میکنن. درواقع پیام و فیلم از هم جدا نیستند و یکی هستند. بنابراین، حتی این فیلم ها، میتونن در بهبود سلامت فکری و اخلاقی یک جامعه بطور ناخودآگاه موثر باشند. اما در فیلم فروشنده اگرچه شکنندگی روح انسان و قابلیت نزول پذیری انسان در شخصیت عماد به خوبی نشون داده میشه، اگرچه وجدان بیدار رعنا همچنان وجود داره اما سیلی عماد بر صورت مرد یک معنای مهم داره و اون اینکه تو نمیتونی از این آزمایش سربلند بیرون بیای. در واقع این پیام جبرگرایانه فرهادیه: اگرچه ممکنه در شرایطی از پسِ انسان بودن بربیای ولی جایی هست که دیگه نمیتونی انسان باشی و باید تسلیم زشت بودن باشی. در واقع یک نا امیدی و جبرگرایی در اون سیلی هست که میتونه یک بار معنایی منفی رو منتقل ... دیدن ادامه ›› کنه.
اما این که پیرمردی در این سن چرا به دنبال تنوع هست. باید بپذیریم که علاوه بر مشکلات اخلاقی خودِ فرد، نقش جامعه و بسته بودن مسائل و روابط جنسی و ایجاد عقده های جنسی از دوره کودکی تا بلوغ و نوجوانی و جوانی خودش میتونه در شکل گیری چنین شخصیت هایی (که کم هم نیستند) در جوامع این چنین موثر باشه. به هر حال میشه دید که آمار تجاوز و خیانت پنهان در جامعه چگونه هست. و این که هیچ دادگاه و محکمه ای نقشی برای اجتماع و نحوه تربیت خانوادگی و اجتماعی افراد و کمبودها و عقده های فرد قائل نیست و فقط خود فرد خاطی رو مقصر میدونه. و وقتی هم این مسائل مطرح میشه، افراد رو با برچسب روشنفکری وادار به عقب نشینی میکنند و قالب ساده و معمول خودشون (زندان، اعدام...) رو پیشنهاد میدن که البته احتمالا برای خود فرد این تنبیهات لازمه ولی تاثیری بر اصلاح جامعه نداره. چون بسادگی و با رجوع به جامعه یا آمار میشه دید که افزایش تعداد اعدام یا زندانیان، تاثیری بر تعداد و کیفیت وقوع جرایم نداره که دیدگاه کاملتر در این زمینه در فیلم قصه ای کوتاه درباره کشتن وجود داره.
با همه اینها برای من فیلم فرهادی آشتی با سینما بود که بعد از چندین سال برای دیدن یک فیلم ایرانی به سینما رفتم و به نظرم فیلم های فرهادی ارزشمند هستند چون هم از نظر تکنینکی و هم از نظر فکری در سطح بالایی قرار دارند.
کم گوی و گزیده گوی...
۱۲ شهریور ۱۳۹۵
اسپویل در ادامه کامنت :هر کس میتونه سلیقه مخصوص به خودش رو داشته باشه اما واقعیت اینه که هر سال دست کم پنج-شش فیلم خیلی خوب (و نه لزوما عالی) ساخته میشه...ضمنا شما نقش قربانی و ظالم رو کلا اشتباه گرفتین...پیرمرد بدلیل داشتن بیماری قلبی یا بالا بودن سن تبدیل به فرشته پاک نهاد یا قهرمان مورد ظلم واقع شده نمیشه....موی سفید هیچگونه برتری و معافیت از قانونی بهش اعطا نمیکنه...برخورد عماد بسیار منطقی و کنترل شده بود و .....خطر اسپویل......در برابر کسی که تجاوز وحشیانه کرده و بعد مشتی پول رو بعنوان حق الزحمه جا گذاشته و در رفته، یک سیلی(و نه حتی مشت) نشانگر بخش های سیاه شخصیتش و یا از هم گسیختگی اخلاقیش نمیتونه باشه....بلکه در برابر کسی که چنان جنایت وحشیانه ای مرتکب شده که بجز وحشت و درد و....زمان تجاوز باعث افسردگی ترس از تنهایی وحست از اجتماع و...و...و.... شده و بعلاوه زندگی یه خانواده رو مختل کرده و.....و...... جرمی که در جامعه ما جزاش اعدام هست و در غرب تا بیست سال زندان، قطعا خلاصه شدن این مجازات به یه سیلی متوسط(با شدت و حدت کنترل نشده ای نبود و گر نه پیرمرد رو نقش زمین میکرد) با هیچ استانداردی زیاده روی نیست و طبعا در هیچ کجای علم پزشکی نیومده که سیلی به سکته قلبی منجر میشه....و دلیل اون سکته میتونه شرمساری مردک نزد زنی اون چنان عاشق و وفادار باشه یا هر چیز دیگه ای که مطلقا تقصیر خودش هست و قربانیان تجاوز لازم نیست نگران حالات روحی ... دیدن ادامه ›› متجاوزین باشن و لابد در ادامه چنین تفکراتی بدین جا میرسیم که قربانی اگر زیاد ابراز ناراحتی کنه باعث وجدان درد متجاوز میشه که غیراخلاقی هست و نوعی از خشونت پنهان رو در خودش داره.....خشونت پنهان هم از اون موارد هست که در جامعه ما درست تعریف نشده و مسابقه ای بین کسانی که میخوان .... باشن درگرفته تا روز بروز ابعاد اون رو کسترش بدن و جهت .....در بین مخاطبین خاص و عامشون عملا کارکرد واقعیش رو ازش بگیرن ....همون بلایی که سر حقوق زنان اوردند که اولین نتیجش این میشه که خارج از فضای مجازی هیچکدام از کمپین ها و بحث ها و.....تاثیر مهمی نداشته باشه
۱۲ شهریور ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
بس بگردید و بگردد روزگار
دل به دنیا درنبندد هوشیار
ای که دستت می‌رسد کاری بکن
پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار
اینکه در شهنامه‌ها آورده‌اند
رستم و رویینه‌تن اسفندیار
تا بدانند این خداوندان ملک
کز بسی خلقست دنیا یادگار
اینهمه رفتند و مای شوخ چشم
هیچ نگرفتیم از ایشان اعتبار
آنچه دیدی بر قرار خود نماند
وینچه بینی هم نماند ... دیدن ادامه ›› بر قرار
دیر و زود این شکل و شخص نازنین
خاک خواهد بودن و خاکش غبار
گل بخواهد چید بی‌شک باغبان
ور نچیند خود فرو ریزد ز بار
اینهمه هیچست چون می‌بگذرد:
تخت و بخت و امر و نهی و گیر و دار
نام نیکو گر بماند ز آدمی
به کزو ماند سرای زرنگار
بعد از یک عالمه دل خستگی انتخابتون خیلی
دلنشین به دل نشست ...

ممنونم ...


۰۸ اسفند ۱۳۹۴
درود بر شما
۰۸ اسفند ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
پولونیوس (خطاب به مادرِ هملت): بانویِ من! چون ایجاز، روحِ دانایی است و اِطناب، جوارح و پیرایه ی آن، من سخن به ایجاز می گویم: پسرِ شریفِ شما، دیوانه است!
یک شروع خیره کننده و طوفانی با یک موسیقی بی نظیر و یک میزانسن تاثیرگذار سطحِ توقعِ هر بیینده ای رو بالا میبره. در ادامه اما، در هم آمیختن درام و طنز به شیوه ای تقریبا ناهمگون (درامی تراژیک با زبانِ مستحکم آلمانی در مقابلِ طنزی گاه و بیگاه که درجاهایی با تناسب و در مواردی بی تناسب، بر تراژدی سوار میشه و تاثیرگذاری تراژدی رو کاهش میده) بخشی از امیدهای بیننده رو به تیرگی تبدیل میکنه. البته نباید از صدای زیبای عموی هملت و بازیِ با تسلطِ هملت گذشت و باید افسوس خورد که کاش زبان آلمانی میدانستیم.
بیانی نو و دیدگاهی نو (چه در ساختار و چه محتوا) نسبت به آثار کلاسیک مساله تازه ای در هنر نیست. این مساله در نقاشی دهها بلکه صدها سال هست که رواج داره و در سینما از نیمه دوم قرن بیستم و در موسیقی هم در قرن بیستم توسعه پیدا کرده. این مساله میتونه امری پسندیده باشه به شرطی که بتونه بیننده و هنردوست رو گامی به جلو هدایت کنه. حتی اگر اون گام یک لذتِ صرف باشه. تولستوی در کتاب هنر چیست شرایطی رو ذکر میکنه که لازمه یک اثر هنری هست (نقل به مضمون): اول هنرمند حرف مهمی برای گفتن داشته باشه. مثلا حرفی که به ذهن شکسپیر نرسیده یا اینکه رسیده و توانایی بیانش رو نداشته یا ابزار و شرایطش نبوده. دوم هنرمند صادق، نیکخواه و اصیل باشه. یعنی هنرمند هدفش بیانِ خودش نباشه بلکه بیانِ یک زیبایی و لذت (یا در بیانِ کلیشه ای یک حقیقت) برای بیینده باشه. سوم تکنیک و قواعد هنری. تکنیک هم به معنایِ ابزار سخت افزاری هست که قطعا نسبت به گذشتگان بیشتر در اختیار امروزی ها هست و هم به معنای رعایتِ قواعد تکنیکی یک اثر هنری که قاعدتا میتونه در تاثیرگذاری بر مخاطب نقش داشته باشه. مثلا طراحی صحنه یا کارگردانی. از نظرِ نگارنده، به نظر میرسه نوآوری که در نگاه اوسترمایر وجود داشته نتونسته به اندازه کافی برای بیننده توجیه پذیر باشه طوریکه بتونه از منظری بهتر به این تراژدی نگاه کنه. با اینحال این نگرش هم بیانی هست که در جای خودش میتونه جای تامل داشته ... دیدن ادامه ›› باشه.
یکی از نکاتِ کلیدی این نمایش یافتنِ پاسخِ این پرسش هست که آیا در قتلِ پدرِ اوفیلیا هملت مقصر هست؟ اگر این قتل را به گردنِ جنونِ هملت بیندازیم آنگاه جنونِ هملت خود معلولِ چیست؟ جنونی تقریبا ناخواسته که چند عامل در اون نقش داشته اند: اول شانس، تصادف، تقدیر یا سرنوشت، که مرگِ پدر، وجودِ یک عموی بدجنس و مادری بی وفا و معشوقی بدونِ عزتِ نفس رو به سرنوشتِ هملت تحمیل کردند. خودِ این تقدیر میتونه یک بخشی از پازلی باشه که خدا یا جهان هستی یا طبیعت برای هملت تدارک دیده. در واقع شمشیربازیِ انتهایِ نمایش یک مصافِ بیرحمانه بینِ هملت و سرنوشت هست که یک طرفِ اون هملت با یک چنگالِ پلاستیکی و در طرف دیگر تقدیرِ بی رحم با یک شمشیرِ برّنده دولبه قرار داره. این همون مصافیه که در اون، نوعِ بشر باید در یک تلاشِ نابرابر در مقابلِ سرنوشتش قرار بگیره و همون بینُ الرّخانی هست که نظامی بهش اشاره میکنه:
بر این رُقعه که شطرنجِ زیانست
کمینه بازیش بین‌الرخانست
دریغ آن شد که در نقشِ خطرناک
مقابل می‌شود رخ با رخِ خاک
دوم، انسانهای شرور، ناآگاه، ضعیف یا منفعت طلب که تقریبا همه ی اطرافیان هملت در این دسته جا می گیرند از عموی بی رحم و منفعت طلب تا معشوقی گریزان یا مادری بی وفا. سوم، خود هملت که نتونست در مقابل این ناملایمات و بی رحمی ها مقاومت کنه و تسلیم شد. این خود ناشی از ضعفِ ساختمانِ روانی آدمیه که شاید اغلبِ انسان ها در این شرایط نتونن به چنین مبارزه نابرابری ادامه بدن. چهارم: یک ساختارِ اجتماعی-سیاسی فاسد که در بسیاری از مشکلات بشری همچون خرچنگی گردنِ فرد رو مجروح میکنه. در اینجاست که هملت از دانمارک به زشتی و نفرت یاد میکنه.
در چنین شرایطِ تراژیک و بارِ اینچنین جنونی که بر هملت تحمیل شده، چه پناهگاهی برای انسانِ تنها افتاده در پهنه ی هستی وجود داره جز گشودنِ آغوش بر معشوقِ همیشه حاضر؛ مرگ. اما چرا هملت در این زمینه تردید داره؟ شکسپیر به خوبی پاسخ میده (از ترجمه آهنگین و فوق العاده استاد مینوی):
بِبودن یا نبودن، بحث از این است
آیا عقل را شایسته تر آنکه :
مدام از منجنیق و تیر دورانِ جفاپیشه ستم بردن؟
و یا بر رویِ یک دریا مصائب، تیغ آهیختن
و از راه خلاف ایام آنها را سرآوردن؟
بِمردن، خواب رفتن، بس
و بتوانیم اگر گفتن
که با یک خفتنِ تنها
همه آلامِ قلبی و هزاران لطمه و زجرِ طبیعی را که جسم ما دچارش هست
پایان می‌توان دادن
چنین انجام را باید به اخلاص آرزوکردن
بِمردن، خواب رفتن
خواب‌رفتن، یَحتَمِل هم خواب‌دیدن
ها، همین اشکالِ کار ماست
زیرا اینکه در آن خوابِ مرگ و
بعد از آن کز چَنبرِ این گیر و دارِ بی‌بقا فارغ شویم
آنگَه چه رؤیاها پدید آید؟
همین باید تأمّل را برانگیزد
همین پروا، بلایا را طویل العمر می‌سازد
و گرنه کیست کو تن در دهد
در طَعن و طنزِ دهر و آزارِ ستمگر
وَهنِ اهلِ کِبر و رنجِ خِفّت از معشوق و
سرگرداندنِ قانون
تَجَرّیهای دیوانی و
خواریها که دائم مستعدّانِ صبور از هر فرو مایه همی‌ بینند
اینها جمله در حالی که هر آنی
به نوکِ دشنه‌ای عریان، حسابِ خویش را صافی توان کردن
کدامین کس بخواهد اینهمه بارِ گران بردن؟
عرق‌ریزان و نالان، زیرِ ثقلِ عمر سرکردن
جز آنکه خوف از چیزی پس از مرگ
آن زمینِ کشف‌ناکرده که هرگز هیچ سالک از کرانش برنمی‌گردد
همانا عزم را حیران و خاطر را مردّد کرده
ما را برمی انگیزد که در هر آفت و شرّی که می‌بینیم تاب آورده
بیهوده به دامان بَلیّاتی، جز از اینها، که واقف نیستیم از حال آنها
خویشتن را در نیندازیم
...
از نظر من هم صحنه ی آغازین فوق العاده و بسیار امیدوار کننده بود اما در ادامه هیچ وقت نمایش نتونست به این اوج ابتدایی برگرده.
۱۰ بهمن ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
توماس اوستر‌مایر: تغییرات نمایش هملت در اجرای تهران بیشتر از تغییرات در اجرای رام الله بود!
بخوانید:
http://www.iscanews.ir/news/586249

نقد نمایش در روزنامه گاردین مربوط به اجرای لندن:
http://www.theguardian.com/stage/2011/dec/02/theatre-shakespeare

ویدیو بخشی از اجراهای دیگر:
https://www.youtube.com/watch?v=XSoya_bsWw0
https://www.youtube.com/watch?v=kda3dpDhIW4

چند نقد فارسی ... دیدن ادامه ›› از این نمایش:
http://www.isna.ir/fa/news/94110905463/%D9%88%D9%82%D8%AA%DB%8C-%D9%87%D9%85%D9%84%D8%AA-%D8%A8%D8%A7-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%87%D8%A7-%D8%B3%D9%84%D9%81%DB%8C-%D9%85%DB%8C-%DA%AF%DB%8C%D8%B1%D8%AF

http://honaronline.ir/Pages/News-67277.aspx
با اینهمه تغییراتی که میگه برای اجرا در ایران، در کرش اعمال کرده، تحسین برانگیز بود واقعاً!
۱۰ بهمن ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
از فیلم پاپیون-1973

[رویای پاپیون در سلول انفرادی]
قاضی: مورد اتهامو که میدونی؟
پاپیون: من بی گناهم. اون واسطه رو من نکشتم. نتونستی مدرک گیر بیاری، برام پاپوش درست کردی.
قاضی: این کاملا درسته. ولی اتهام تو ارتباطی به کشتن اون واسطه نداره.
پاپیون: پس چیه؟ اتهام چیه؟
قاضی: اتهام تو، بزرگترین جرمیه که انسانی ممکنه مرتکب اون بشه، تو زندگیتو تباه کردی، بنابراین باید مجازات بشی.
پاپیون: گناهکارم!
قاضی: مجازات چنین جرمی مرگه.
پاپیون: گناهکارم! گناهکارم! گناهکارم!


این سکانس خارق العاده رو ببینید:
http://www.aparat.com/v/BPIqp

بخشی از نوشته های یک مددجویِ سرای احسان کهریزک (موسسه خیریه حمایت از آسیب دیدگان اجتماعی و مرکز نگهداری از بیماران روانی مزمن):
من یک زنِ 46 ساله هستم اما آزردگی های روحیم باعث شده که انگار صد ساله که دارم تو این دنیا زندگی میکنم مثل یه زمستون طولانی و پر از برف، سنگین، ساکت، سرد، خالی، بی انتها و طولانی. در دوران کودکی دچار کابوسهای وحشتناک می شدم. گاهی اوقات یا بیشتر اوقات می خواستم از خواب بیدار شم اما نمیتونستم. و این حالت عذاب آور میشد. حتی کسی رو نداشتم که این حالتهای بد روحی رو بهش بگم. و باز دوباره در تنهایی خودم میشکستم و به عینه میدیدم که همه اینها از غیبت پدرم اتفاق می افتاد و باز آرزوی بودن پدر و سوالی در ذهنم که مرگ چیه که منو از پدر و به دنبال اون از زندگی عادی جدا کرد. در دوران مدرسه از اینکه همکلاسی هایم پدر و مادر داشتند و من نداشتم رنج می بردم. این حالت تا زمان دانشگاه با من بود و آزارم میداد. من به کلفتی و یتیمی به در خونه های مردم بزرگ شدم با دلتنگی، ناامیدی، حقارت، بی سرپرستی و نداشتن چیزهایی که خودم در نبودشون دخیل نبودم. همیشه طرد میشدم و مورد سرزنش قرار می گرفتم. زندگی برام علی السویه است. باشه باشه نباشه نباشه. همیشه از خودم می پرسم آیا لازمه این یه تیکه گوشت رو این ور و اون ور ببرم. وقتی پرسنل رو میبینم که بدون قرص زندگی میکنند تعجب می کنم. همینطور وقتی میرم تفریح درمانی و میبینم مردم بدون قرص راه میرن، حرف میزنن و زندگی می کنند شاخ در میارم.
و نوشته ای برای پدرم: پدر قشنگم، امروز دوباره بیشتر از روزهای قبل به تو محتاجم. صورت خندان تو را می بینم. مهربانیهایت را یاد می کنم و از نبودنت دچار اندوهی عمیق می شوم. با اینکه سالها رفته ای اما انگار دیروز رفته ای.

گروه های تئاتری که تمایل دارند بخشی از عواید مادی و معنوی کارهاشون ... دیدن ادامه ›› رو با بچه های سرای احسان به اشتراک بذارن یا برنامه ای خیریه برای این مددجویان اجرا کنند با شماره تلفن 13-56523712 ، 56522395 روابط عمومی سرا تماس حاصل فرمایند. آدرس وبسایت مرکز:
http://www.asibdidegan.com/
نمایشگاه عکس گروهی با عنوان «دنیایی نزدیک‌تر» در حمایت از بیماران روانی مزمنِ موسسه خیریه حمایت از آسیب دیدگان اجتماعی - سرای احسان کهریزک. به همت جمعی از دانشجویان دانشگاه علمی کاربردی و دانشگاه آزاد اسلامی تهران
در این نمایشگاه ۷۸ اثر با تکنیک ماکروگرافی در معرض دید عموم قرار می‌گیرد.

زمان: یکشنبه27 دی لغایت 4 بهمن ماه 94 از ساعت 10 الی 16
مکان: مجموعه فرهنگی هنری برج آزادی

همیاری جان لطفا یک برگه براش درست کنید
ذوق زده این را دوست دارد
باید پوستر برنامه رو براشون ایمیل کنید
۲۹ دی ۱۳۹۴
ممنون از راهنماییتون. تیوال اینقدر سرش شلوغه که به این چیزا جواب نمیده. پوسترش:
http://www.honaronline.ir/Image/News/2016/1/66596_635886283281490430_l.jpg
۲۹ دی ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
غزلی از زنده یاد سید حسن حسینی؛

هَلا روز و شب فانیِ چشمِ تو
دلم شد چراغانیِ چشمِ تو

به مهمان شرابِ عطش می‌دهد
شگفت است مهمانیِ چشمِ تو

بنا را بر اصلِ خماری نهاد
ز روزِ ازل بانیِ چشمِ تو

پر از مثنوی ‌هایِ رندانه است
شبِ شعرِ عرفانیِ چشمِ تو

تویی قطبِ روحانیِ جان ... دیدن ادامه ›› من
منم سالکِ فانیِ چشمِ تو

دلم نیمه شب ها قدم می‌زند
در آفاقِ بارانیِ چشمِ تو

شفا می‌دهد آشکارا به دل
اشاراتِ پنهانیِ چشمِ تو

هلا توشه‌ ی راهِ دریا دلان
مفاهیمِ توفانیِ چشمِ تو

مرا جذبِ آیینِ آیینه کرد
کراماتِ نورانیِ چشمِ تو

از این پس مریدِ نگاهِ توام
به آیاتِ قرآنیِ چشمِ تو


بشنوید:
چشمانِ سیاه (Dark Eyes) از جیووانی مارادی (Giovanni Marradi)
http://www.4shared.com/mp3/KN0nvWGRce/03_Dark_Eyes.html
عالی
خدا مرحوم حسینی را بیامرزد
۲۱ دی ۱۳۹۴
روحش شاد...


و درودها بر شما...


۲۲ دی ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
آهنگ تاثیرگذار (Sin Excusas Ni Rodeos (Without excuses and straight in the eyes از خولیو ایگلسیاس (Julio Iglesias) خواننده اسپانیایی (که جز پنجاه هنرمند موسیقی best seller تاریخ موسیقی هست) از آلبوم La Carretera-1995 به همراه لیریک اسپانیایی و ترجمه انگلیسی.

دانلود:
http://bumuam.almubox.in/FullAlbumKhareji/Julio%20Iglesias/La%20carretera%20-%201995/07-Sin%20excusas%20ni%20rodeos.mp3

دانلود برخی آلبوم های ایگلسیاس:
http://www.mymihanmusic11.org/1393/07/%D9%81%D9%88%D9%84-%D8%A2%D9%84%D8%A8%D9%88%D9%85-julio-iglesias.html/

لیریک ... دیدن ادامه ›› اسپانیایی و انگلیسی:

Sin Excusas Ni Rodeos
Without excuses and straight in the eyes

***

Hoy que me dices adiós
sin excusas ni rodeos
quiero contarte mi error
de la angustia que da el miedo.

Today, when you say to me “Goodbye”,
without excuses and straight in the eyes,
I want to tell you about my mistake,
which gave me the anxiety that scares me.

***

Ayer me dabas de todo
de gratis y sin reservas
y cómo cambian las cosas
cuando te pasan la cuenta.

Yesterday you used to give me everything,
for free and without conditions,
and how the live changes
when you receive the bill.

***

Ayer me dabas tu vida
y yo jugaba con ella
que necio es haber perdido
tu amor en una ruleta.

Yesterday you used to give me your live
and I was playing with it.
In a foolish way I have lost
your love in a roulette.

***

Ya ves yo sólo disimulaba
porque tú de verdad me importabas,
pensar que me ofrecías el cielo
saber que hoy ya no puedo tenerlo.
Sé que merezco tu adiós,
sin excusas ni rodeos

You see, I was just pretending,
because you were really important to me.
Thinking that you have shown me the heaven
and knowing that I can not longer have it today,
I understand that I deserve your "Goodbye",
without excuses and straight in the eyes.

***

Cuando llamaba a tu casa
me contestabas corriendo
hoy ni siquiera un mensaje
espérame que ya vuelvo.

When I used to call you at home
you were answering me on the run.
Today not even a message
waits for me when I come back.

***

Y para colmo el portátil
ese maldito instrumento
no sabes como me duele,
lo has conectado al silencio.

And on top of that the laptop,
that damn tool,
you don't know how it hurts me,
you have connected it to the silence.

***

Ya ves yo sólo disimulaba
porque tú de verdad me importabas,
pensar que me ofrecías el cielo
saber que hoy ya no puedo tenerlo.
Hoy me merezco tu adiós,
sin excusas ni rodeos.

You see, I was just pretending
because you were really important to me.
Thinking that you have shown me the heaven
and knowing that I can not longer have it now,
today I deserve your "Goodbye",
without excuses and straight in the eyes.
مجتبی مهدی زاده این را خواند
Marillion، وحید هوبخت، Benighted و ذوق زده این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
از فیلم سارا اثر مهرجویی

حسام (امین تارخ): باور کن هیچ مردی حاضر نیست که شرف و آبروی خودشو فدای زن و زندگی و عشق کنه.
سارا (نیکی کریمی): ولی این کاریه که همه زنا دائما دارن می کنن.
چون عمر به سر رسد چه شیرین و چه تلخ
پیمانه چو پر شود چه بغداد و چه بلخ
مِی نوش که بعد از من و تو ماه بسی
از سَلخ به غُرّه آید از غره به سلخ

*سلخ شب آخر هر ماه قمری است که در آن حلال ماه دیده می شود. غره شب اول ماه قمری است.
از فیلم "توت فرنگی های وحشی" ، "اینگمار برگمن"

[رویای پروفسور بورگ]
مرد: از این گذشته شما گناه کارید
پروفسور: گفتید گناه کارم؟
مرد: باید یادداشت کنم که شما اتهام خودتون رو نمی دونید
پروفسور: شما دارید جدی صحبت می کنید؟
مرد: متاسفانه بله پروفسور
پروفسور: من قلب ضعیفی دارم. من یک پیرمرد هستم مهندس المان. باید از من مراقبت بشه...این لازمه
مرد: در مورد ... دیدن ادامه ›› قلبتون چیزی ننوشتند
پروفسور: چه چیزی توی پرونده من مینویسی؟
مرد: نظرم رو می نویسم
پروفسور: نظر شما چیه؟
مرد: که شما نالایق هستی
پروفسور: نالایقم؟
مرد: به علاوه پروفسور بورگ...شما متهم به چند جرم کوچک ولی غیرقابل بخشش هستید: بی اعتنایی...بی رحمی...خودخواهی
پروفسور: نه
مرد: این شکایت از طرف همسرتون هست. شما با او روبرو خواهید شد
پروفسور: ولی همسرم سالهاست که مرده... اون کجاست؟
مرد: دیگه نیست، خودتون می دونید...حس می کنید چقدر اینجا ساکت شده؟
پروفسور: مجازات من چیه؟
مرد: مجازات؟...نمی دونم...همون مجازات همیشگی
پروفسور: همیشگی؟
مرد: بله...تحمل تنهایی
پروفسور: تحمل تنهایی؟
مرد: بله...درسته...تحمل تنهایی
پروفسور: هیچ گذشتی هم در کار نیست؟
مرد: از من نپرس، من نمی دونم
وحید هوبخت و علی جعفریان این را خواندند
ذوق زده و مجتبی مهدی زاده این را دوست دارند
صحیح. به نظرم روایتِ تنهایی و سرگشتگی انسانه. تنهایی و سرگشتگی که بارها و بارها نشون داده میشه در شخصیت پروفسور و پسر و مادر و عروسش. حتی سرگشتگی بین دو جوانِ مذهبی و دانشمند و دختری که نمیتونه یکیشون رو انتخاب کنه. ساعتی که عقربه نداره و نشان از یک بی معناییه و هزاران نشانه دیگه. سپاس
۰۱ آذر ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
صورتگرِ نقّاشِ چین
رو صورتِ یارم ببین
یا صورتی بَرکِش چنین
یا تَرک کن صورتگری


بشنوید: قصه ی گیسو (تکنوازی سه تار-رامین کاکاوند)
http://s1.picofile.com/file/6674564384/03_Taknavazi_Tar.mp3.html
سلامی چو بوی خوش آشنایی
بدان مردم دیده ی روشنایی
نمی‌بینم از همدمان هیچ بر جای
دلم خون شد از غصه ساقی کجایی
ز کوی مغان رخ مگردان که آن جا
فروشند مفتاح مشکل گشایی
عروس جهان گر چه در حد حسن است
ز حد می‌برد شیوه بی‌وفایی
دل خسته من گرش همتی هست
نخواهد ز سنگین دلان مومیایی
می صوفی افکن کجا می‌فروشند
که در تابم از دست زهد ریایی
رفیقان چنان عهد صحبت شکستند
که گویی نبوده‌ست خود آشنایی
بیاموزمت کیمیای سعادت
ز همصحبت بد جدایی جدایی
پیرو بحثی که جناب کلانی و سایر دوستان در مورد حافظ و سعدی داشتند. بنده هم نظراتم رو میارم البته این مطلب نقد نیست و اظهار نظر هست:

در مورد این دو شاعر بزرگ، در محتوا هم غزل هاشون تفاوت داره غزل سعدی بیشتر عاشقانه و جان نثارانه است ولی غزل حافظ موضوعات بیشتری رو پوشش میده از عشق، فلسفه هستی، چگونه زیستن، مسائل دینی، سیاسی و اجتماعی... حافظ جهان بینی ما رو به چالش میکشه:

پیر ما گفت خطا در قلم صنع نرفت/ آفرین بر نظر پاک خطا پوشش باد

جهان و کار جهان جمله هیچ بر هیچ است/ هزار بار من این نکته ... دیدن ادامه ›› کرده‌ام تحقیق

یا غزلی که از اشعار فلسفی ادبیات ماست:
جام می و خون دل هر یک به کسی دادند/ در دایره قسمت اوضاع چنین باشد...

یا توصیه هایی که داره:
به مأمنی رو و فرصت شمر غنیمت وقت/ که در کمینگه عمرند قاطعان طریق

یا انسانیت و عرفانی که در وجودش هست و بروزش میده:
مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن/ که در طریقت ما غیر از این گناهی نیست

یا نقد دینی، اجتماعی گاه در لفافه و گاه شجاعانه و بی پرده:
زاهد و عجب و نماز و من و مستی و نیاز/ تا تو را خود ز میان با که عنایت باشد/ زاهد ار راه به رندی نبرد معذور است/ عشق کاریست که موقوف هدایت باشد

در واقع دیوان حافظ یک دوره کامل درس زندگی هست. به قول آقای قمشه ای اگر بگن یک دیوان رو همراهتون برای سفر ببرید، آدم دیوان حافظ روانتخاب میکنه. البته سعدی هم خصوصا در قصایدی که برخی هاش واقعا شاهکار هست توصیه و موعظه هایی رو ارائه میده همینطور در گلستان و بوستان:
ایهاالناس جهان جای تن آسانی نیست/ مرد دانا به جهان داشتن ارزانی نیست/ ببری مال مسلمان و چو مالت ببرند/ بانگ و فریاد برآری که مسلمانی نیست

این هم درسته که خیلی ها که دنبال فال حافظ هستند درک درستی از اشعار حافظ و معنای اون ها ندارن. منتها حافظ همه خطی مشی هاش رو در غزل هاش آورده. حافظ رند، فیلسوف و عارف و سعدی یک انسان واقعی و هوشمند و یک عاشق پایدار هست. البته که سعدی هم آدم عارفی بوده که نمونه های دیدگاه مترقی اش در بوستان و گلستان زیاد هست.

در مورد زبانشون هم هرکدوم زیبایی خاص خودش رو داره. یک سادگی همراه با هوشمندی در سعدی هست و یک گیرایی و زیبایی لفظ ومعنا در کلام حافظ. ولی من خودم شخصا از غزلیات حافظ بیشتر لذت می برم.در پایان بخشی از سخنرانی آقای قمشه ای در مورد حافظ رو میارم:

قبل از بسم الله سلام بکنیم به حافظ که نه تنها شناسنامه و هویت فرهنگی و ملی ماست. شناسنامه انسانیت و عهد الهیت ماست. حافظ، حافظ قرآن فقط نبوده. حافظ خیلی چیزها هست... آن لطایف کز لب لعل تو من گفتم که گفت/ آن تطاول کز سر زلف تو من دیدم که دید؟ حافظ، حافظِ دستاوردهای میراث ادبی ما هم هست. یعنی هر چه که همه شاعران پیشین گفتند به صورت مینیاتور و در کمترین حجم و زیباترین صورت در حافظ متجلی شده. به زبان شراب و خمخانه و میخانه اگر صحبت کنیم. حافظ همه شراب ها رو خورده و اون لطیفه مستی بخش همه این شراب ها رو از نو پدید آورده بطور یکه مستی همه شراب های پیشین در شراب او هست... واگر لطایف سخن سعدی رو بخاید که گفت: سالها از پی مقصود به جان گردیدیم / یار در خانه و ما گرد جهان گردیدیم/ خود سراپرده قدرش ز مکان بیرون بود/ آنکه ما در طلبش کون و مکان گردیدیم/ باز میبینیم همین معنا چقدر شفاف تر و لطیف تر و یه قدری عمیق تر شده: سالها دل طلب جام جم از ما میکرد/ آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد/ گوهری کز صدف کون و مکان بیرون بود/ طلب از گمشدگان لب دریا میکرد. حافظ حافظ عهد عشقه. حافظ یوسف گمگشته ماست...
شوریده و مجتبی مهدی زاده این را خواندند
roya imani و مسعود این را دوست دارند
درود بر جناب تورانداز عزیز...متاسفانه ما عادت کردیم که گوی رو به خارج میدان هدایت کنیم و یا اینکه مدام سخنمون رو به گفته های دیگران تضمین کنیم..البته که قبول دارم که آراء و اندیشه های صاحبنطران را باید گوش داد و استفاده کرد ..جهان روزبروز به سمت روشنگری پیش می رود و این بدیهی ست که بسیاری از اندیشه های سنتی و متعصب در جلو نقد قد علم می کنند و این از خلقیات ما ایرانیان است ولی بنده تمامی بحثها برآنم سخنم را به گفته فلان شارح و فلان دکتر تضمین نکنم و بیشتر به بحث بپردازم آن هم در زمینه هایی که مطالعه فراوان داشته ام و آگاهی کافی...بنده خود عاشق سعدی و حافظ هستم و با این مطلب که بزرگترین شاعر ما فلان و بهمان است در اساس مخالفم...اینکه شما می فرمایید حافظ فیلسوف بوده کاملا نادرسته واژه فیلسوف بار معنوی داره و گمان می کنم شما هم از ان آگاهید شعر می تواند بار فلسفی داشته باشد ولی شاعر فیلسوف نیست و ابزار فلاسفۀ بزرگ در هیچ برهۀ تاریخی شعر نبوده است...حافظ عارف هم نیست چون عارف هم بار معنوی خاص دارد و مسلما حافظ با عارفانی چون بوالحسن خرقانی و بایزید و حتی عطار و مولانا متفاوت است...حافظ در درجه نخست شاعر است و هنرمند و متعهد به هنر و بدنبال آفرینش زیبایی و ایجاد التذاذ...حال در شعرش گرایش به عرفان و حکمت نیز چنانچه در سیر تکاملی غزل از قرن چهارم تا هفتم بوده، وجود دارد..
۱۰ آبان ۱۳۹۴
سرِ ارادت ما و آستانِ حضرتِ دوست...
۱۰ آبان ۱۳۹۴
بامداد جان خیلی زود مطالبت رو پاک میکنی، حداقل یک هفته اجازه بده بمونن. اینجوری من اکثرشون رو از دست میدم.
۱۰ آبان ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید