- علاقهمند به کتاب خوب.موسیقی خوب.فیلم خوب.غذای خوب.هوای خوب!
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواریاست برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفتوگو درباره زمینههای علاقهمندی مشترک، خبررسانی برنامههای جالب به همدیگر و پیشنهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
ترکیببندیهای جذاب ! با این که فیلم روایت جالبی نداره اما کارگردان تونسته با خلق قابهای زیبا مخاطب رو تا انتهای فیلم نگه داره. تبریک به کارگردان جوان این اثر.
سلام بامداد عزیز. این که شما شعرهای من رو می خونید، اونم پنجاه بار! من رو خیلی خوشحال می کنه و البته در من این حس مسئولیت رو به وجود میاره که شاعر بهتری باشم. خیلی ازتون ممنونم. خیلی خیلی خیلی!
و البته درباره ی این شعر. حق با شماست. خودم هم موقع گفتن این شعر هزاربار خوندمش اما اون چیزی که می خواستم نشد. اما بازم با این حال متوجه کاستی اون نشدم. شاید بعضی از شعرها هیچوقت قصد خوب شدن ندارن!
بازم ازتون ممنونم، خیلی :))
سلام. انتقاد خیلی درستی کردید. این پایان بندی به اندازه ی کافی شوکه کننده نیست و زیادی بی پرده و شفافه! الان با چیزی که گفتید فکر می کنم این شعر ارزش دوباره نویسی داشته باشه.
ممنون به خاطر کمک هاتون استاد :))
حس تنهایی عمیقی را در این شعر میشود احساس کرد تنهایی که با بی اعتمادی به آنچه این زمانه عشق مینامند وقتی خواندم بی اختیار دلم گرفت برای خودمان که شاید هرگز دوست داشتن و دوست داشته شدن را تجربه نکنیم . دست مریزاد
سپاس بیکران آقای کلانی :))
سپاس بسیار از شما مرجانه ی عزیز :))
بسیار ممنونم از شما آرش جان :))
ممنون از نگاهتون EsiMania عزیز :))
و سپاس از شما بامداد مهربان که هر حرفی از شما برای من یک درسه و من رو در سرودن هایکو بیشتر تشویق می کنه. :))
گاهی
که سرفه می کنی
گاهی
که دستت را توی موهایت می کنی
گاهی
که لیوانت را پر از آب می کنی
گاهی
که برگه های سر خورده از دستت را جمع می کنی
گاهی
که پشت میز می نشینی و فکر می کنی
گاهی
که نگاهم می کنی
گاهی
که نگاهم نمی کنی
می دانی
که من
تمام گاه های تو را
شعر می کنم؟!
ممنون بامداد عزیز.به تازگی سرودن هایکو رو شروع کردم و خیلی از درست بودن کارهام مطمئن نیستم.همین تعریف شما به من انگیزه و اعتماد به نفس بیشتری در این زمینه داد.حتما به توصیه ی شما گوش می کنم و بیشتر می نویسم :))
...
سبزی چشم تو
دریای خیال
پلک بگشا که به چشمان تو دریابم باز
مزرع سبز تمنایم را
ای تو چشمانت سبز
در من این سبزی هذیان از توست
زندگی از تو و
مرگم از توست
سیل سیال نگاه سبزت
همه بنیان وجودم را ویرانه کنان می کاود
من به چشمان خیال انگیزت معتادم
و در این راه تباه
عاقبت هستی خود را دادم
...
حتما پرنده ای بوده ام روزی
که این چنین
در باد بی اختیارم
در باران مست
زیر آفتاب آرام
و در بهت این هوای سربی غمگین
هم چنان دیوانه
پرنده ای بوده ام حتما!