در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال پریسا مجد | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 13:43:13
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
ترکیب‌بندی‌های جذاب ! با این که فیلم روایت جالبی نداره اما کارگردان تونسته با خلق قاب‌های زیبا مخاطب رو تا انتهای فیلم نگه داره. تبریک به کارگردان جوان این اثر.
برهم می‌زند
آرامش برگه‌های روی میز را
نسیم خرداد!



درهم می ریزد
هوای توفانی خرداد مرا
می ترواد از سبوی خاطراتم
می خرامد در سطور شعرم
در بالهای شکسته ام
در پرهای خونینم
در دستهای خالی ام

...
خرداد در ما جاری ست
همواره...
مرجانه

۰۲ خرداد ۱۳۹۵
مثل همیشه زیبا بهارین عزیزم :))
ممنون از شما جناب سعادت :))
۲۲ خرداد ۱۳۹۵
سلام
خوب و زیبا
--
برهم می زند
دانه های دُرُشت عرق های ِ گرم تابستانیم
در زمهریر عاطفه ،
هنجارهای ِ خود پرستی ِ روزگار

سید 950417
۱۷ تیر ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
.عکس.

می افتند
سیب هایی که روی لبانمان سرخ می شوند
همان طورکه دست هایمان
از شانه های یکدیگر.
دوباره
یک دروغ دسته جمعی دیگر!
۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۵
سلام بامداد عزیز. این که شما شعرهای من رو می خونید، اونم پنجاه بار! من رو خیلی خوشحال می کنه و البته در من این حس مسئولیت رو به وجود میاره که شاعر بهتری باشم. خیلی ازتون ممنونم. خیلی خیلی خیلی!
و البته درباره ی این شعر. حق با شماست. خودم هم موقع گفتن این شعر هزاربار خوندمش اما اون چیزی که می خواستم نشد. اما بازم با این حال متوجه کاستی اون نشدم. شاید بعضی از شعرها هیچوقت قصد خوب شدن ندارن!
بازم ازتون ممنونم، خیلی :))
۲۵ اردیبهشت ۱۳۹۵
حس تنهایی عمیقی را در این شعر میشود احساس کرد تنهایی که با بی اعتمادی به آنچه این زمانه عشق مینامند وقتی خواندم بی اختیار دلم گرفت برای خودمان که شاید هرگز دوست داشتن و دوست داشته شدن را تجربه نکنیم . دست مریزاد
۱۸ خرداد ۱۳۹۵
بسیار زیبا بهارین جان من. ممنون از بودن دوبارت :))

دقیقا من هم موقع سرودن همین حس رو داشتم. ممنونم تیلای عزیز :))
۲۲ خرداد ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
پنجره‌های بی‌پرده
روزهای روشن‌تر.
اسفند!
بسیار زیبا .
توصیف قشنگی ست .
۲۲ اسفند ۱۳۹۴
ساقیا سایه ی ابر است و بهار و لب جوی
من نگویم چه کن ار اهل دلی خود تو بگوی

:*
۰۵ فروردین ۱۳۹۵
چقدر خوشحالم که برگشتی دوست بهاری من.
لطفا بیشتر باش :))
سال نوت مبارک :))
۰۵ فروردین ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
کدام فراموشی؟
من
هنوز هم پس از تو
رو به سایه ات نماز می خوانم!

18/اسفند
خوش به حال آدم‌های سیگاری.
من
پس از تو
هیچ ندارم برای آتش زدن!
آفرین. خواندنی بود.
۱۶ اسفند ۱۳۹۴
سپاس از شما آقای امجدی :))
۲۱ اسفند ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
اتفاقی سبز
در میان آشفتگی.
جوانه ای روی شاخه!
زیباست
۰۶ اسفند ۱۳۹۴
تصویر سازی عالی
ممنون از خلق تصویر
۲۴ اسفند ۱۳۹۴
سپاس از شما جناب معتمد عزیز :))
۲۶ اسفند ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
مثل پیچکی
به دور نبودنت.
ریشه ام در تو
ساقه ام
در باد!
عالی...
۲۹ بهمن ۱۳۹۴
سپاس گزارم دوستان :)
۳۰ بهمن ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
درس های ناخوانده
به هم می ریزند
آرامش میز چوبی ام را!
عالی بود
تصویر کلافگی در درس خواندن را نشانم دادی
ممنون
۲۴ اسفند ۱۳۹۴
ممنون از شما جناب معتمد :))
۲۶ اسفند ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
گاهی
که سرفه می کنی
گاهی
که دستت را توی موهایت می کنی
گاهی
که لیوانت را پر از آب می کنی
گاهی
که برگه های سر خورده از دستت را جمع می کنی
گاهی
که پشت میز می نشینی و فکر می کنی
گاهی
که نگاهم می کنی
گاهی
که نگاهم نمی کنی
می دانی
که من
تمام گاه های تو را
شعر می کنم؟!

16/آذر
زیبا و لطیف .
شعری که جنس دارد .
۱۷ آذر ۱۳۹۴
ممنون از نگاهتون جناب جاهد :))
۱۷ آذر ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
درخت
زیر برف
در سکوت
گوشه ی خیابان شلوغ!




اولین صبح برفی تهران توی اتوبوس :))
سپاس بامداد عزیز :))
۱۷ آذر ۱۳۹۴
هزاران سپاس از شما جناب بامداد :))
۱۸ آذر ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
من اگر ما نشوم،تنهایم
تو اگر ما نشوی
خویشتنی!


قسمتی از قصیده ی آبی خاکستری سیاه/حمید مصدق
بزرگترین تراژدی تاریخ:
گیاه آپارتمانی
پشت شیشه ی باران خورده!


27آبان94
چه تصویر سازی بی نظیر و ساده ای
۰۱ آذر ۱۳۹۴
سپاس جناب ضیایی پور :)
۰۲ آذر ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
...
سبزی چشم تو
دریای خیال
پلک بگشا که به چشمان تو دریابم باز
مزرع سبز تمنایم را
ای تو چشمانت سبز
در من این سبزی هذیان از توست
زندگی از تو و
مرگم از توست
سیل سیال نگاه سبزت
همه بنیان وجودم را ویرانه کنان می کاود
من به چشمان خیال انگیزت معتادم
و در این راه تباه
عاقبت هستی خود را دادم
...


قصیده ی آبی خاکستری سیاه/حمید مصدق
آفتاب
سرک می کشد توی دفترم.
شعر می شود!
جهانم
محدود شده است به یک میز
و یک گیاه آپارتمانی.
شعرهایم
دل خوش کنند به چه چیز
برای آمدن؟!
زیباست بانو...


۱۹ مهر ۱۳۹۴
سپاس رویای عزیز :))
۱۹ مهر ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
درخت
دیگر برایم ریشه نیست
و چند شاخه ی عمود به آسمان.
درخت
رنگی از چشم های توست
که در جهانم
سبز شده است!
احسنت به شما بسیار خوب و قابل تامل بود براوو خانم شکوهی
۱۷ شهریور ۱۳۹۴
واقعا ممنون آقای رئیسی :))
۱۷ شهریور ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
ریشه دوانده ای در من.
هر روز
سبزتر می شوند
چشمانت!
پریسا باورت میشه دل‌تنگی من رو!
نمیدونی الان چقد خوشحالم وقتی دیدمت اینجا

***
۰۶ شهریور ۱۳۹۴
زیبا بود احسن کوتاهی دلنشین
۰۶ شهریور ۱۳۹۴
ممنون آقای رئیسی
۰۷ شهریور ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
حتما پرنده ای بوده ام روزی
که این چنین
در باد بی اختیارم
در باران مست
زیر آفتاب آرام
و در بهت این هوای سربی غمگین
هم چنان دیوانه
پرنده ای بوده ام حتما!
در بهت تو
چون شکوفه ای در بهت باد
چون مهتابی در بهت آب
چون سیبی در بهت خویش
چون رویایی در بهت خواب
فرو می ریزم
من
هر روز
در بهت تو!
بسیار بسیار زیبا
۲۲ اسفند ۱۳۹۲
سلام بهارین جان.هوای متغیر منه دیگه.گاهی منزوی میشم اونم بی هیچ دلیلی!
۰۸ خرداد ۱۳۹۳
سلام جان دل ، منزوی نشو ! با اینکه میدونم گه گاهی لازمه ولی نشو!

هستی همیشه تو یاد من ،اگه هم نباشی :*
۱۰ خرداد ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید