پیرو بحثی که جناب کلانی و سایر دوستان در مورد حافظ و سعدی داشتند. بنده هم نظراتم رو میارم البته این مطلب نقد نیست و اظهار نظر هست:
در مورد این دو شاعر بزرگ، در محتوا هم غزل هاشون تفاوت داره غزل سعدی بیشتر عاشقانه و جان نثارانه است ولی غزل حافظ موضوعات بیشتری رو پوشش میده از عشق، فلسفه هستی، چگونه زیستن، مسائل دینی، سیاسی و اجتماعی... حافظ جهان بینی ما رو به چالش میکشه:
پیر ما گفت خطا در قلم صنع نرفت/ آفرین بر نظر پاک خطا پوشش باد
جهان و کار جهان جمله هیچ بر هیچ است/ هزار بار من این نکته
... دیدن ادامه ››
کردهام تحقیق
یا غزلی که از اشعار فلسفی ادبیات ماست:
جام می و خون دل هر یک به کسی دادند/ در دایره قسمت اوضاع چنین باشد...
یا توصیه هایی که داره:
به مأمنی رو و فرصت شمر غنیمت وقت/ که در کمینگه عمرند قاطعان طریق
یا انسانیت و عرفانی که در وجودش هست و بروزش میده:
مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن/ که در طریقت ما غیر از این گناهی نیست
یا نقد دینی، اجتماعی گاه در لفافه و گاه شجاعانه و بی پرده:
زاهد و عجب و نماز و من و مستی و نیاز/ تا تو را خود ز میان با که عنایت باشد/ زاهد ار راه به رندی نبرد معذور است/ عشق کاریست که موقوف هدایت باشد
در واقع دیوان حافظ یک دوره کامل درس زندگی هست. به قول آقای قمشه ای اگر بگن یک دیوان رو همراهتون برای سفر ببرید، آدم دیوان حافظ روانتخاب میکنه. البته سعدی هم خصوصا در قصایدی که برخی هاش واقعا شاهکار هست توصیه و موعظه هایی رو ارائه میده همینطور در گلستان و بوستان:
ایهاالناس جهان جای تن آسانی نیست/ مرد دانا به جهان داشتن ارزانی نیست/ ببری مال مسلمان و چو مالت ببرند/ بانگ و فریاد برآری که مسلمانی نیست
این هم درسته که خیلی ها که دنبال فال حافظ هستند درک درستی از اشعار حافظ و معنای اون ها ندارن. منتها حافظ همه خطی مشی هاش رو در غزل هاش آورده. حافظ رند، فیلسوف و عارف و سعدی یک انسان واقعی و هوشمند و یک عاشق پایدار هست. البته که سعدی هم آدم عارفی بوده که نمونه های دیدگاه مترقی اش در بوستان و گلستان زیاد هست.
در مورد زبانشون هم هرکدوم زیبایی خاص خودش رو داره. یک سادگی همراه با هوشمندی در سعدی هست و یک گیرایی و زیبایی لفظ ومعنا در کلام حافظ. ولی من خودم شخصا از غزلیات حافظ بیشتر لذت می برم.در پایان بخشی از سخنرانی آقای قمشه ای در مورد حافظ رو میارم:
قبل از بسم الله سلام بکنیم به حافظ که نه تنها شناسنامه و هویت فرهنگی و ملی ماست. شناسنامه انسانیت و عهد الهیت ماست. حافظ، حافظ قرآن فقط نبوده. حافظ خیلی چیزها هست... آن لطایف کز لب لعل تو من گفتم که گفت/ آن تطاول کز سر زلف تو من دیدم که دید؟ حافظ، حافظِ دستاوردهای میراث ادبی ما هم هست. یعنی هر چه که همه شاعران پیشین گفتند به صورت مینیاتور و در کمترین حجم و زیباترین صورت در حافظ متجلی شده. به زبان شراب و خمخانه و میخانه اگر صحبت کنیم. حافظ همه شراب ها رو خورده و اون لطیفه مستی بخش همه این شراب ها رو از نو پدید آورده بطور یکه مستی همه شراب های پیشین در شراب او هست... واگر لطایف سخن سعدی رو بخاید که گفت: سالها از پی مقصود به جان گردیدیم / یار در خانه و ما گرد جهان گردیدیم/ خود سراپرده قدرش ز مکان بیرون بود/ آنکه ما در طلبش کون و مکان گردیدیم/ باز میبینیم همین معنا چقدر شفاف تر و لطیف تر و یه قدری عمیق تر شده: سالها دل طلب جام جم از ما میکرد/ آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد/ گوهری کز صدف کون و مکان بیرون بود/ طلب از گمشدگان لب دریا میکرد. حافظ حافظ عهد عشقه. حافظ یوسف گمگشته ماست...