از فیلم "توت فرنگی های وحشی" ، "اینگمار برگمن"
[رویای پروفسور بورگ]
مرد: از این گذشته شما گناه کارید
پروفسور: گفتید گناه کارم؟
مرد: باید یادداشت کنم که شما اتهام خودتون رو نمی دونید
پروفسور: شما دارید جدی صحبت می کنید؟
مرد: متاسفانه بله پروفسور
پروفسور: من قلب ضعیفی دارم. من یک پیرمرد هستم مهندس المان. باید از من مراقبت بشه...این لازمه
مرد: در مورد
... دیدن ادامه ››
قلبتون چیزی ننوشتند
پروفسور: چه چیزی توی پرونده من مینویسی؟
مرد: نظرم رو می نویسم
پروفسور: نظر شما چیه؟
مرد: که شما نالایق هستی
پروفسور: نالایقم؟
مرد: به علاوه پروفسور بورگ...شما متهم به چند جرم کوچک ولی غیرقابل بخشش هستید: بی اعتنایی...بی رحمی...خودخواهی
پروفسور: نه
مرد: این شکایت از طرف همسرتون هست. شما با او روبرو خواهید شد
پروفسور: ولی همسرم سالهاست که مرده... اون کجاست؟
مرد: دیگه نیست، خودتون می دونید...حس می کنید چقدر اینجا ساکت شده؟
پروفسور: مجازات من چیه؟
مرد: مجازات؟...نمی دونم...همون مجازات همیشگی
پروفسور: همیشگی؟
مرد: بله...تحمل تنهایی
پروفسور: تحمل تنهایی؟
مرد: بله...درسته...تحمل تنهایی
پروفسور: هیچ گذشتی هم در کار نیست؟
مرد: از من نپرس، من نمی دونم