در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال نسترن ربانی | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 16:51:01
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
واقعا هنر عروسک گردانی در اوج خودش بود. حرکت هایی جزئی اسب ها، موهای مولانا که در باد تکان می خورد. رقص سماع. پرنده ها و نسبت به آن همه عروسک گردان و اون همه کاری که پشت این کار هست و به نسبت بقیه تئاترها، قیمت بلیط خیلی کم بود!
تمام کار به شعر بود و من روی شعرها تسلط کافی نداشتم و فکر کنم به همین دلیل بعضی جاها را کامل نفهمیدم و خیلی با این تئاتر درگیر نشدم. به نظرم خیلی خوب است اگر فایل شعرها به هر طریقی در اختیار بینندگان قرار بگیرد تا بتوانند استفاده کنند. بیشترین جایی که فهمیدم، قصه موسی و شبان بود که در کتاب ادبیات دبیرستان بود.
در مورد محل نشستن، من ردیف اول وسط بودم، ردیف اول به عروسک هایی که دورتر می ایستند، دید خیلی خوبی ندارد و فقط از کمر به بالای عروسک ها قابل دیدن است. به نظرم ردیف سوم و بالاتر این مشکل را نداشته باشند. اما خوب چون فیلم برداری آزاد بود، جای من طوری بود که فیلم برداری دیگران تمرکزم را به هم نمی ریخت.
نوع حرکت عروسک شمس هم خیلی باحال بود. 😁
ولی واقعا اگر این نمایش به صورت کتاب صوتی با همین صداهای قشنگ و احساسات بازیگرانش در بیاد، من یکی که دوست دارم بخرم و دوباره صوتی گوشش کنم. به نظرم دیالوگ ها خیلی عمیق بود. صوتی باشه می تونیم چند بار گوش کنیم و به دیالوگ ها فکر کنیم.
می دونی مالی بینا شده بود، اما وفق دادن خودش با دنیای بینایی براش سخت بود. بینایی یک توانایی هست که باعث می شد بتونه کارهای بیشتری بکنه ولی ذهنش ... دیدن ادامه ›› توانایی وفق با این توانایی را نداشت. یعنی توان ذهنش برای این موقعیت کم بود. اگر توان ذهنش این توانایی را قبول می کرد و باهاش همسو می شد، زندگیش بهتر می شد. ما هم همینیم. خیلی اوقات مشکل ناتوانایی ما نیست، ذهنمون خودش را با اون توانایی و چالش هایی که اون توانایی داره نمی تونه وفق بده!
طراحی صحنه مینیمال این نمایش را خیلی دوست داشتم. بر خلاف نظرات دیگران بازی آقای علی سرابی و صابر ابر و نوع اجراشون به نظر من خیلی خوب بود و فرق بازی این بازیگران حرفه ای و بعضی تئاتر ها که بازیگران حرفه ای نیستند برای من مشهود بود.
تعریف این نمایشنامه را خیلی شنیده بودم و گفتم چه بهتر که حالا که با بازیگران حرفه ای اجرا می شود برم ببینمش. متن نمایش نکاتی داشت که می شه کلی روشون فکر کرد و کلی نکته روانشناسی توش بود.
امممماااااااا من ردیف هفتم وسط سالن اصلی نشسته بودم و تمام دیالوگ ها را نمی فهمیدم! خیلی سعی می کردم بشنوم و می شنیدم، اما مغزم نمی فهمید. اگر بخواهم شبیه عبارت کوربینایی که در خود نمایش بود بگم، می شه یک جاهایی کرشنوایی داشتم. معمولا این اتفاق در تئاتر ها خیلی کم برام اتفاق می افته، آره من ذهنم مشغول بود ولی تو چندتا تئاتر دیگه هم ذهنم شلوغ بوده اما تئاتر تمام توجهم را می آورده به زمان حال و تمام دیالوگ ها را ذهنم می فهمیده. حالا مطمئن نیستم ذهن من شلوغ تر بوده، دیالوگ ها سنگین تر بودند یا این نمایش یک طوری طراحی شده بود که راحت شنیده ها فهم نمی شد! اما چون به نظرم میاد که به نوع اجرا ربط داشته به این اجرا امتیاز چهار می دهم و اگر اجرا طوری بود که تمام حواسم جمع می شد و تمام دیالوگ ها را می فهمیدم بهش پنج می دادم و چون به نظرم این نمایشنامه خیلی نکته داشت، تصمیم گرفتم برم و متن نمایشنامه را بخرم و آنجا یک قسمت هایی از متن که نمی شنیدم را بفهمم.
_ چکیده زندگیت را بهم بگو.
_ وقتی خواستی بری عشق و حال. اول دنگ ها رو حساب کن. چون اگه حساب نکنی، آخرش نه پولت می مونه نه عشق و حال.
_ همین؟! چیز بیشتری نفهمیدی؟
_ نه. تو اگر می خوای می تونی کلی کتاب از جمله های قشنگ بزرگان بخونی. راستی پادکست هم گوش بده.
من این نمایش را از روی کامنت ها برای دیدن انتخاب کردم. کامنت هایی که نوشته بودند که با این نمایش هم گریه کردم، هم خندیدم. دوست داشتم نمایشی ببینم که روحم را لمس کند. اما برای من اصلا اینطوری نبود! با اینکه خیلی اتفاق افتاده نمایشی اشکم را دربیاره، اصلا احساساتی نشدم! خیلی هم نخندیدم! نمایش کلا یک سبک دیگه بود که نقطه قوتش متنش بود. متن خوبی داشت. متنی که همش داشت می گفت، نمی دانم. نترس از اینکه بگی معنی زندگی را نمی دانم! انسان ها خیلی چیزها را نمی دانند و شاید کلا الکی زندگی کنند و دلخوشی های الکی در زندگی و برای معنی زندگی داشته باشند و یا بسازند! متن جالب بود و من را به این می برد که من زندگی را چطور می بینم. به نظر یک جور دیگه روحم را لمس کرد! بازی ها به نظر من کاملا حرفه ای نبود. متوسط بود. کلی ترانه معروف هم در متن گنجانده شده بود که به نظر من یک جاهایی زیادی بود.
کارگردان کار خیلی خوش اخلاق جلوی در ورودی سالن نمایش ایستاده بود و به تماشاچیان که وارد می شدند خوش آمد گفت و در آخر نمایش هم ایستاده بود که به نظر من این نشانه اهمیتی بود که برای کارش قائل است و خیلی کارش قشنگ بود.
سلام، من چطوری می تونم نوشته های کسانی را که قبلا دنبال کرده ام بخوانم؟ از کجا بهش دسترسی دارم. دنبالشون کردم ولی الآن نمی دونم از کجا نظراتشان را بخوانم.
درود بر شما
-این قابلیت هنوز اجرایی نشده است. در حال حاضر از لینک زیر میتوانید پیامهای افرادی که دنبال نموده‌اید را مشاهده نمایید:
https://www.tiwall.com/follows
گروه همیاری
درود بر شما -این قابلیت هنوز اجرایی نشده است. در حال حاضر از لینک زیر میتوانید پیامهای افرادی که دنبال نموده‌اید را مشاهده نمایید: https://www.tiwall.com/follows
خیلی، ممنونم از پاسخگویی. 🌷
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
من که داشتم بلیط این نمایش را می خریدم، 5 روز اول کامل پر بود، بعد الآن برای 4 روز از اون 5 روز هنوز بلیط هست! عجیب نیست؟!!
بالکنهای بالاتر رو انگار در بعضی روزها باز میکنند. مثلا جمعه ۱۸ ام بالکن دوم برای فروش الان بازه ولی تا چند روز پیش غیرقابل رزرو بود‌.
میترا شریفی
بالکنهای بالاتر رو انگار در بعضی روزها باز میکنند. مثلا جمعه ۱۸ ام بالکن دوم برای فروش الان بازه ولی تا چند روز پیش غیرقابل رزرو بود‌.
نه خود سالن اصلی البته ردیف های آخر باز شده بود!
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
گذشتگان در ادبیات، همه از عشق گفتند. انگار چیزی به جز عشق نبوده که به نظرشون آنقدر مهم باشه که در موردش بنویسند.
راستش من در کل دوست داشتم که این اجرا را دیدم و حس خوبی داشتم. اما دلیل انتخابم برای دیدن این اجرا، نمایشی به نام مجنون آن لیلی بود که آقای تفتی، آنجا نقش مجنون را بازی می کردند و مثل همین نمایش ادبیات کهن بود. اون نظامی، این سعدی. با خودم گفتم همون طور که اون نمایش باعث شد کلی با ابیات نظامی آشناتر بشم و بیشتر حال کنم، احتمالا اینم همین کار را با سعدی می کنه. اما اصلا در حد اون نمایش نبود و این کارکرد را نداشت و یک جورهایی قابل قیاس نبودند. صدای خواننده، مورد علاقه من نبود. این اجرا فقط دو نوازنده و دو ساز داشت و به همین دلیل با اینکه به نظرم نوازندگان خوب بودند، موسیقی کامل نبود. ربط مطالب روانشناسی به شعرهای سعدی، به نظرم کم بود و یا حداقل به خوبی برای بیننده باز نشد و قابل درک نبود. ولی اجرای آقای تفتی خیلی خوب بود و من فضاش را دوست داشتم. یک جورهایی بعد دیدن این اجرا، ترغیب شدم که برم و یک چیزهایی از زندگی خودم را بنویسم و مشکلات ذهنیم را حل و فصل کنم. در کل فکر می کنم ارزش دیدن داشت ولی قیمتش نسبت به کار ارائه شده، زیاد است.
سلام. همین نتیجه گیری پایانی شما یک دنیا ارزش دارد! موفق باشید.
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
من قبل این نمایش دو تئاتر، از آقای شهروز دل افکار دیده بودم و خیلی خوشم اومده بود، برای همین این تئاتر را با دوستانم خریداری کردم. به نظرم بسیاری از بازیگران اولین اجراشون بود و حرفه ای نبودند و یک جورهایی این نمایش هم به نظر قسمتی از کلاس بازیگریشون بود.این نابازیگر بودن بیشتر در تن صدا خودش را نشان می داد. به نظرم اصلا روی صدای بازیگران خوب کار نشده بود و داد می زدند! من قبلا هم یک همچین تئاتری رفته بودم که اکثرا اولین کارشون بود و مثل همین تئاتر یکی از سالن های کوچک تئاتر شهر بود و روی صداها خیلی بهتر کار شده بود و همچنین بازی ها هم کمی بهتر بود و بهش امتیاز پنج داده بودم اما به خاطر همین نکته به این نمایش امتیاز چهار می دهم. امتیاز چهار چون نکات مثبتی هم داشت. موسیقیش را دوست داشتم. بعضی شوخی هاش واقعا ازم خنده گرفت. اگر خود داستان رومیو ژولیت را از قبل خوانده باشید بهتر است، چون تغییر جالب و خلاقانه ای در داستان داده شده که جالبه! کلا فضاش شاد بود و نمایش خسته کننده نبود و آدم متوجه گذر زمان نمی شد.
درود بر شما. کلمه "نابازیگر" البته معنی مشخصی داره و متفاوته با چیزی که شما منظورتون بوده.
خیلی خرسندیم که تشریف آوردین و به دیدن اجرا نشستید
سپاس از لطف قدومتون
امیرعباس حیدری
خیلی خرسندیم که تشریف آوردین و به دیدن اجرا نشستید سپاس از لطف قدومتون
ممنون
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
نمی دونم چرا به این نمایش فقط دو نفر امتیاز دادند!؟ بعد من می گذارم در می خواهم ببینم، چندین بار دیدم از برگه خواسته هام اومده بیرون و نیست؟ یک جورهایی عجیبه!
سلامی چو بوی خوش آشنایی...🌹
همه هنر بود و عشق و ذوق و هنر! پیامها را گرفتم! یعنی امیدوارم کامل گرفته باشم. هنرمند محبوبم جناب آقای تفتی و همراهان هنرمندش شبی از خاطره ساختند برایم🙏🏻 و خانم منصوری که همیشه با افتخار به عنوان معلمش یادش می کنم و در قلبم جای دارد😍حتما گره ها را خواهم گشود جناب تفتی. سپاس بخاطر بیداری و آرامش🌹🌹🌹
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
قانون که انسانیت سرش نمی شه، این ما انسان هاییم که می فهمیم، وقتی یک بی گناهی را می گرفتند خوب ما کمکش می کردیم دیگه!

پی‌نوشت : مطمئن نیستم عین متن همین بود ولی مظمونش همین بود.
یکی از کاربردهای مهم تئاتر اینه که مطالبی که نمی دونی یا خواندن و فهمش برات سخته را آسان تر کنه. این تئاتر این رسالت را به طور کامل به انجام می رساند! استوار ساقی قسمتی از تاریخ بود که من نمی شناختم، صدیقه دولت آبادی هم همین طور! و قسمت استوار ساقی را من خیلی خیلی دوست داشتم. بازیگرش هم خیلی خوب بازی کرده بود و از این بابت ناراحتم که چرا این نوع نمایش ها با اینکه پر مغزند اون طور که باید مورد استقبال قرار نمی گیره و سالن پر نیست! یک نکته دیگری در مورد شخص خودم هست، من کمی کمرم درد می کرد و زمان نمایش طولانی کمی اذیتم کرد، اما همراهم مشکلی با زمان نمایش طولانی نداشت.
ممنون که با شرایطی که داشتید به تماشای نمایش ما نشستید .
رضایت شما برای ما بسیار ارزشمند است . با همراهی ‌و حمایت شما مهربانان در آینده میزبان مخاطبان بیشتری خواهیم بود .
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
من از کارهای خلاقانه خوشم میاد. باعث می شه خودم هم بیشتر و آزادانه تر فکر خودم را باز بگذارم و خلاقانه تر به زندگی نگاه کنم. در کل خوشحالم که وقت گذاشتم و این نمایش را دیدم اما به نظرم در حد امتیاز 5 نبود، چون بعضی نمایش ها واقعا به نظرم فوق العاده هستند. هستند نمایش های که به نظرم امتیازشون واقعی نبوده و نیست و احتمالا مال دوست و آشناست ولی این نمایش امتیازش به نظرم واقعی است. همون حدود چهار باید باشه. در هر سه فصل زخم کاری نوشته شده که از یک نمایش از شکسپیر اقتباس شده، این نمایش کلا من را یاد زخم کاری می انداخت. بکشینش! قسمت آخرش و اشاره به پایان خوشش هم خیلی دوست داشتم.
لطفا ساعت زودتر هم اجرا بگذارید، من آنقدر دیر سختمه که بیام.
به نظرم این تئاتر، مثل چند تئاتر دیگر که الآن سر کار هستند نه امتیازش درسته نه نظراتش. و هر چه بیشتر بگذره، امتیازش کمتر می شه و نظرات واقعی تر چون احتمالا روز اول اجرا را به آشنایان خودشون فروخته بودند! چون روز اول اجرا که معمولا هیچ کس خبر نداره، سالن تقریبا پر بود و امکان خرید سخت اما روزهای بعد خیلی راحت تر می شد خرید و اون کامنت هایی که فقط تعریف نوشته اند که مثلا بهترین اجرایی بود که در عمرم دیدم، اگر بروید روی اسمشون می بینید فقط برای این تئاتر کامنت گذاشتند!
من به تئاتر هایی که برگرفته از ادبیات کهن ایران زمین هستند، علاقه دارم و تا به حال دو مورد دیگر رفته بودم و باعث شده بودند آن متن ادبی را خیلی بهتر بفهمم و حتی بروم و متن را پیدا کنم و بخوانم. منطق الطیر عطار هم ساده شده اش را قبلا خوانده بودم، داستان پرندگان و داستان های درونش را تا یک حدی می فهمیدم ولی هفت وادی عشق را خوب نمی فهمیدم. خیلی برام جذاب بود که بیام ببینم و به فهم بهتر این قسمت سخت منطق الطیر در ذهنم کمک شود. از این بابت تئاتر خوبی نبود! به همراهم گفتم، گفت شاید هفت وادی عشق کلا هیچ کس کامل نمی فهمه و شاید هم به همین دلیل با رقص بیان شد که هنوز هم رازآلود باشد!
نورپردازی کار به نظرم خیلی حرفه ای بود، رقص ها و بیان قابل قبول بود اما فوق العاده نبود! البته که کارهای دیگری که من دیده بودم، کنسرت نمایش بودند، خواننده های خیلی خوب داشتند و بلیطشون هم دوبرابر بود!
به هر حال خوشحالم که به دیدن نمایش یک تیم جوان رفتم و ازشون حمایت کردم که ممکنه در آینده کارهای خیلی بهتری ارائه دهند و آن تیم جوان موضوع نمایششان را از ادبیات کهن انتخاب کرده بودند.
هفته پیش یک تئاتر رفتم که سه بازیگر داشت و دو تا از آنها نقش کلی آدم متفاوت را بازی می کردند، اما این تئاتر برعکس بود، شش نفر جای یک نقش بازی می کردند و خیلی برای من این تکنیک جدید و خلاقانه بود و هماهنگ کردن اینهمه بازیگر، اون هم در این سالن کوچک، خیلی کار سختیست. احسنت و صد آفرین به کارگردان کار.
دانشگاه خواجه نصیر که من سالها پیش در آن درس خواندم، با تخفیف ما را به تیاتر های معمولا خوب می برد، برای روز دوشنبه فراخوان این تئاتر را داد. من رفتم همه کامنت های زیرش را خواندم و دیدم خیلی دوست دارم بیام، اما همراهم نمی توانست بیاید، در نتیجه بلیط روز سه شنبه را خریدیم. بعدا نوشته شد که این روز، روز پایانی است. اون روز هم من خیلی کارهای مهم داشتم و وقت کم. آمدم به نمایش، و واقعا ارزشش را داشت.
اون بیست دقیقه اول هم که بعضی در کامنت ها نوشته بودند که اضافه است اصلا به نظر من اضافه نبود. نشون می داد که کارگردان با یک گروه آماتور چه مشکلاتی ممکنه براش پیش بیاد و از چی به چی رسید!
این که یک قسمت هایی همزمان به زبان انگلیسی هم بود، من خیلی دوست داشتم! چون متن شکسپیر انگلیسیش سخت و قدیمیه.
یکی هم در کامنت ها راهنمایی کرده بود که بهتره قبلا نمایشنامه هملت را خوانده باشید، دستش درد نکنه، منم رفتم در ویکی پدیا خلاصش را خواندم و باعث شد که خیلی بیشتر از نمایش بتونم استفاده کنم.
خاخام : می دونی ما چندتا یهودی در دنیا هستیم؟ سیصد هزار تا! می دونی چند تا مسلمون در دنیا زندگی می کنند؟ یک میلیارد! می دونی چند تا مسیحی زندگی می کنند؟ دو میلیارد. کمی که نمی تونیم رقابت کنیم، پس باید کیفی رقابت کنیم.
اون خودش می خواد که نبینه!