این تئاتر را انتخاب کردم برم چون در مورد داستانی از شاهنامه بود و شاهنامه را خیلی دوست دارم. داستان هایی که با اینکه بیش از هزار سال قدمت دارند ولی درس های زیادی برای انسان امروزی دارند. از کامنت ها اینطور برداشت کردم که این داستان با مسائل روانشناسی هم قاطی شده است. چه بهتر! چند تا نمایش قبل از این از آقای شهروز دل افکار دیده بودم و می دونستم که ایشون بازیگر خیلی توانمندی هستند. آقای هادی عطایی هم از نمایش فین جین می شناختم. یک کتاب صوتی به نام اسکندر با صدای خانم رامونا شاه هم گوش داده بودم و به نظرم ترکیب بازیگران خوبی بود. قیمت نمایش هم مناسب بود، تخفیف وفاداری خوبی هم داشت. کامنت ها و امتیاز هم خوب بودند. اما آنچه کمی من را مردد می کرد این بود که چرا تعداد بلیط های فروخته شده و تعداد نظرات و امتیاز انقدر کم است! البته قبل از این هم بود تئاتری که سالن خیلی پر نبود و من رفتم و خیلی راضی برگشتم.
در آخر من خوشحالم که وقت گذاشتم و این تئاتر را دیدم. راضی برگشتم.:)
یکی از کامنت ها خیلی خوب بیان کرده بودند که بهتر است قبل دیدن این تئاتر خود داستان هفت خان رستم توسط تماشاچی خوانده شود و من هم روی این داستان شاهنامه تسلط نداشتم. در اینترنت سرچ کردم و ویدیوی بسیار جذاب و خوب بیست دقیق ای که هفت خان را جذاب توضیح می داد به لینک زیر قبل نمایش دیدم. عکسش هم گذاشتم تا راحت تر پیداش
... دیدن ادامه ››
کنید.
https://www.aparat.com/v/zdvq8o0
چون این نمایش خود داستان هفت خان نبود و نویسنده تغییرات جالب و با مفهومی در آن ایجاد کرده بود که خود داستان هفت خان به فهم بهتر کمک می کرد.
شاهنامه یک داستان نمادین است، هفت خان داستانیست از شاهنامه بسیار نمادین، چون در واقعیت که نه اژدها داریم، نه دیو. این نمایش، نماد ها را کمی جا به جا کرده بود و آن را در درون کارکترها نشان داده بود. مثلا اژدهای درون ایده بسسییییار جذابی بود. دیگه بیشتر از این توضیح نمی دم که اسپویل نشه. خیلی تغییرات خلاقانه و مفهومی در کارکترها داده شده بود.
من تازگی ها، رمانی خوانده بودم به نام بندها، شخصیت های این داستان در موقعیت های بدی قرار می گرفتند و انتخابشون راه قهرمانی نبود. راه قربانی بودن بود. برای همین سختی های زندگی باعث رشدشون نشد، بزرگشون نکرد. نور از محل زخم هاشون بهشون نتابید. که اگر می خواستند که اینطوری باشه، باید راه سخت تری را می رفتند، راه قهرمانی و مثل این تئاتر راه قهرمانی راه راحتی نیست، شبیه هفت خان رستم است و چه جالب تونستم اینها را در ذهنم به هم ربط دهم! برام جالب بود. رستم شدن، قهرمان شدن، کار راحتی نیست، اما اگر در این راه باشی بعدش به خودت افتخار می کنی و فکر نمی کنی که زندگیت برباد رفته!
طراحی لباس جادوگر و کیکاووس خیلی جذاب و متفاوت بودند. اما گریم و لباس رستم به نظر من جذاب و نمایانگر این شخصیت نبود. کیکاووس با اینکه لباسش خیلی جذاب بود، اما آن قسمت قرمز رنگ، به نظر جنسش خیلی بد بود و یا اتو نشده بود و لباس را از زیبایی انداخته بود و تو ذوق می زد. بعضی جاها نمایش کمی از ریتم می افتاد و به نظرم حرکات طراحی شده یک نقص کوچکی داشت و کاملا چفت هم نبود.
در کل امیدوارم که مخاطبان بیشتری برای نمایش های به این خوبی و با مفهومی باشد و ناراحتم برای مهجور ماندن این نمایش و استقبال کم تماشاگر. امیدوارم ذائقه جامعه تئاتری ما، به سمت این نوع تئاترهای بامعنی و ادبیات غنی گذشته مان برود. به نظر از خیلی تئاتر ها که تماشاگر زیادی دارند، بهتر بود.