امروز به تماشای خونه در خانه هنر دیوار نشستم و نظرم را اینجا ذکر میکنم.
قبل از اعلام نظرم در مورد نمایش شایسته میدانم نظرم در مورد مدیریت ماقبل آماتور نظم این اجرا بیان کنم. در حین این اجرا چیزی بین 10 تا 20 بار در سالن باز شد و روشنایی روز وارد سالن شد که این موضوع در اجرایی که در وضع معمولی خودش درام و کششی ندارد چیزی شبیه به فاجعه بود.
به نظرم اگر قرار است مهمانان این دست از اجراها اهمیتی به اجرای دوستانشان بدهند حداقل میتوانند زودتر به سالن برسند آن هم در یک روز تعطیل پایتخت که احتمالا مدیریت کردن این موضوع نباید کار سختی باشد.
این سو مدیریت قطعا ترکیبی از سو مدیریت سالن و گروه اجرایی است و البته در نهایت دود آن در چشم همان دو گروه میرود. به نظرم کارگردان و گروه اجراییای که عقیده دارد به آنان بیمهری یا بیاحترامی شده است بهتر است حداقل خودش جلوی بیاحترامی به بستر هنریای که نمایندگی میکند را ندهد. به نظرم اگر خودتان به هنر خودتان احترام نمیگذارید و ارائه اثر هنریتان بیشتر شبیه چیزی مثل یک دورهمی دوستانه است که صرفا اسم دوستانتان را در لیست مخاطبانش تیک بزنید و بعد لطف آنها را جبران کنید، یا به کار هنری نپردازید یا خیلی صریح بخواهم بگویم اگر کسی به شما بیاحترامی و بیمهری کرد غر نزنید.
این توصیه اخلاقی برای آینده
... دیدن ادامه ››
هنری شما.
اما در مورد نمایش به نظرم ضعیفترین نمایش زمستان 1403 برای من بود. به نظرم اینکه اشتباهات فاحش در کارگردانی یا نویسندگی را پشت اینکه "ممنونم که بیتجربگیهای مارا تماشا کردید" پنهان کنیم اصلا رویکرد درستی نیست و به گروه اجرایی جوان این نمایش توصیه میکنم از این رویکرد فرار رو به جلو فاصله بگیرید. البته بد هم نیست، حداقل میدانیم این اطمینان در ذهن خود سازندگان اثر نیز وجود داشته است که اثری پر از مشکل را ساختهاند.
همانطور که به داوود مهرداد دوست عزیزم و از بازیگران این کار نظرم را حضورا عرض کردم، به نظرم در کارگردان این اثر من استعداد خوبی در اجرای پرفورمنسها میبینم و به نظرم به استفاده از مفاهیم فرمالیستی در کارهایش علاقه دارد اما آن چه امروز دیدم یک استفاده بیرویه از فرم به عنوان پوشش یا مرحمی بر ضعف سایر بازیها بود و حتی در جاهایی این استفاده از فرم خیلی بیربط، بی دلیل و زیاد بود.
متن ابدا هیچ حرف حتی ذرهای جدید برای گفتن نداشت بلکه انگار پاره پارهای بود از تمام متنهایی که قبلا در مورد نقش طمع، ترس، پول و گول خوردن خوانده بودیم. نمایشنامهای که اجرایش را دیدم به نظرم بسیار بیانسجام بود و این رفت و برگشت بیش از حد به صحنه یکی از دلایلی بود که اینطور فکر میکنم و اصولا باعث نمیشد حتی اندک درامی هم در ذهن من شکل بگیرد و به همین دلیل به آنچه دیدم عنوان درام را نمیدهم.
به نظرم در بخش انتخاب بازیگران اصلا خوب عمل نشده بود، پدیده بازیگر-کارگردان این کار نمونه بارز آن بود که چرا بازیگر-کارگردان امری به نظر من تقبیح شده است و باید تا حد امکان از آن جلوگیری کرد چرا که باعث میشود همین موضوع ساده که بیان و نحوه بازی بازیگر انتخاب شده برای نقش شهریار تقریبا هیچ سنخیتی با خود شخصیت ندارد از دست او در برود و بیشتر شبیه یک شخصیت کاریکاتوری گردد. در مورد بازی سایر بازیگران نیز این پدیده که کارگردان به نوعی اجازه نداده است بازیگران نقش را مال خود کنند و حرف حرف خودش بوده است به وضوح دیده میشد. (این را بگذارید به حساب اندک تجربه من از حضور در تمرینات تئاتر و دیدن نتایج رویکردهای مختلف تمرینی.)
راستی یک درس اخلاقی که در چنین مکالماتی معمولا تکرارش میکنم. این که جوان هستید و تئاتر کار میکند و یا تئاتر میسازید بسیار مایه مباهات ما مخاطبان تئاتر است. با کمال میل حاضریم با عینک فقط مخاطب در تمرینات شما حاضر شویم و با شما تعامل کنیم اما وقتی به عنوان یک اجرای تجاری که برایش بلیط میفروشید در اجرایتان حاضر میشویم با فاکتورهای مشخصی کار را خواهیم سنجید و برای من شخصا جوان بودن گروه، بیبضاعت بودن گروه و "بیمهریها" به آن گروه برای آنها ایجاد حقی نمیکند چرا که حداقل به یاد دارم از گروههایی بسیار بیبضاعتتر و جوانتر کارهای بسیار خوبی دیدهام.