در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال نمایش مرگ مرموز خانم پاترز
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 12:38:07
امکان خرید پایان یافته
۲۳ بهمن تا ۱۸ اسفند ۱۴۰۲
۱۸:۴۵  |  ۱ ساعت و ۱۰ دقیقه
بها: ۱۳۰,۰۰۰ تومان
+ ۹% مالیات ارزش‌افزوده
ماجرای نویسنده‌ای که به شهری عجیب مسافرت میکند، در این شهر سه شنبه‌ها زلزله و جمعه ها سیل می‌آید.مادربزرگ من در شهری زندگی میکرد که دست کردن توی جیب چپ ممنوع بود. همه میتونستن جیب چپ داشته باشن ولی دست توش نمی‌تونستن بکنن.

- طرح اصلی پوستر از هنرمندی به نام آنا میکولیچ است.
- مخاطب گرامی لطفا ۱۵ دقیقه قبل از شروع اجرا در محل حضور داشته باشید، پس از بسته شدن درب، ورود امکان پذیر نمی باشد.


- از همراه داشتن فرزندان زیر ۱۰ سال خودداری نمایید.

مکان

خیابان انقلاب، خیابان خارک، بن بست اول، پلاک ۵
تلفن:  ۶۶۷۲۴۸۱۵

نقشه بزرگتر و مسیریابی
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
نمایش عجیب و دلنشین و دوست داشتنیی بود. خوب شد که از دستش ندادم. فکر کنم آخرین کاری بود که در سال 1402 دیدم.

اسم شخصیت ها درست یادم نمیاد ولی ازون عشق های عجیب هم داشت. ازونا که دو نفر همیشه باهم هستن، حوصله هم رو ندارن، از هم فراری هستن ولی تحمل دوری هم رو هم ندارن. چیزی که من به وفور در اطرافیانم می بینم!
برای فهم بهتر این نوع رابطه بهترین منبع فیلم چه کسی از ویرجینیا وولف می ترسد است به کسانی که ندیدند بشدت پیشنهاد میشه مخصوصا نسخه دوبله قدیمیش
۱۵ فروردین
بهار مشفق
درود خانم سوزان رفتم و واقعا دوست داشتم نمایش رو. ممنون میشم تلگرام منو اگه دارید یه پیام بهم بدید لطفا.
تلگرامتون رو ندارم اما اگر برای مبلغ بلیط منظورتون هست، شما مهمان جناب آقای دیناری بودید 🙏🏻
۱۵ فروردین
سوزان
تلگرامتون رو ندارم اما اگر برای مبلغ بلیط منظورتون هست، شما مهمان جناب آقای دیناری بودید 🙏🏻
ممنون از شما و آقای دیناری (البته نمیشناسمشون)
۱۵ فروردین
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
چقدر پدر بزرگ اسکات رو دوست داشتم چه حرفهای خوبی زده بود و مهمتر اینکه هیچ وقت ازدواج نکرده بود ...

وقتی جملات توذهن حک میشه و بعد بهشون فکر میکنی یعنی متن خوب بوده.بازی هارو هم دوست داشتم.
طراحی صحنه متوسط بود و طراحی نور و موسیقی هم چیز خاصی نداشت.

در کل ممنون و براتون آررزوی موفقیت های فراوان دارم
ممنون که اومدید و انرژی مثبت دادین بهمون
۲۰ اسفند ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
کارگردان گفت که این داستان رو از قانونی که نباید دستشون رو توی جیب چپ کنن، نوشتم و من کل اجرا داشتم فکر میکردم این چه ربطی داشت؟ کسی میدونه؟!
طنز های داستان رو خیلی دوست داشتم،دورتر از سطح عادی و معمولی بود و مجذوب بازی آماندا شدم همونی که همش گریه میکرد، زوج اسکات و متو هم خیلی خوب بود ولی داستان گیجم کرد، نبود دکور تو ذوقم زد اما دیالوگ هاش کمی فراتر از داستان بود و آدم رو به این فکر مینداخت که الان داره به چی اشاره میکنه؟
یه آقای قد بلندی هم جلوم نشسته بود که نمایش رو برام به دو قسمت چپ و راست تقسیم کرد.
خسته نباشید
شاید به رفتن از شهر فیلز ربط داشت. اون دو نفر دوچرخه‌سوار بعد قضیه جیب چپ برای همیشه ناپدید شدن. هر کسی هم تو داستان از شهر خواست بره، به طرز مشکوکی ناپدید شد.
از دور به نظر میاد که هر وقت بخوای میتونی بری (همونطور که هر وقت بخوای میتونی دستتو بکنی تو جیب چپت)، ولی فقط کافیه امتحان کنی تا ببینی بدیهی‌ترین کاری که حقته هم ازت گرفته شده.
۱۹ اسفند ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید