در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال فاطمه محامی | دیوار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 18:55:20
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
سوم شهریور پارسال بود که اسماعیل گرجی با آلنده نازنین روی صندلی های تئاتر شهر میخکوبم کرده بود.یکسالی که گذشت بطرز عجیبی دستم از تئاتر کوتاه ... دیدن ادامه ›› بود. "دوباره بازی" سومین تئاترم بعد از این وقفه یکساله بود و امشب بعنوان سومین ملاقاتی وارد سالن شدم.درماندگی در ملموس ترین شکل به رخم کشیده شد.و البته خفقان.و ترس.و استیصال. در میان صحنه نشستی اما کاری جز خیره ماندن به صفحه اسامی ازت ساخته نیست. که شاید صبح که برسه اسم بعدی که خونین میشه اسم تو باشه‌.خیالت که راحت شد خیلی سریع خط خورده ها رو فراموش میکنی.اونجایی دردت میاد که میفهمی مهم نیست چقدر تو بازی مونده باشی در آخر همه شهروندان یک سرنوشت رو شریک میشن.

و درود به تمرکز و اعصاب آقای گرجی که وسط صحنه دویدن ها و سر و صداهای پسر بچه ای که بدون همراه در ردیف های کناری نشسته بود ذره ای از تمرکزشون کم نکرد؛ هر چند که اعصاب و روان مارو مشت و مالِ خوبی داد.

+چه بوی تعفنی پیچیده بود پشت درهای سالن.
+در قسمتی که صدای اذان پخش شد ،چقدر جای خالی فریادهای بردیا رحمتی در انتهای نمایش مائوزر حس میشد :)
چرا هر شب دارن یه ورژن جدید برامون رو می کنن؟!
کم مونده با نوزاد بیان تو سالن با گوشی هم لایو بدن!
۱۳ شهریور ۱۴۰۲
چه خوب نوشتید
من دیدن مائوزر رو مدیون شما هستم
۱۴ شهریور ۱۴۰۲
سپهر
چه خوب نوشتید من دیدن مائوزر رو مدیون شما هستم
نظر لطف شماست جناب سپهر
چقدر خوشحالم کرد نوشته تون متشکرم
۱۵ شهریور ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
استاد کیهان کلهر:
مصرانه بر انجام فعالیت های فرهنگی تاکید می کنم از همکارانم میخواهم که هیچ فعالیتی اعم از نمایش، کنسرت و ..علی الخصوص در ایران لغو نکنید..حتی اگر رایگان، حتی اگر آنلاین، به هر طریق که می شود فعال بمانید!
ما بر خلاف شما متمدنیم...
۰۳ مهر ۱۴۰۱
چند شبی هست که حدود ساعت 6 و 7 عصر از سمت چهارراه ولیعصر میرم تا انقلاب و برمیگردم پل حافظ و از نوفل و شاتو بر میگردم دو مرتبه تا ولیعصر و برمیگردم خونه ...
توی مسیر اینقدر که مردم رهگذر میبینی به تعدادش گارد ویژه که کنار پیاده رو ها با موتور و سلاح بهت زل میزنند که چرا تو خیابون هستی و انگار حکومت نظامیه و هر چند دقیقه هم بصورت گله ای موتور سوار های بسیجی و نظامی از چهارراه ولیعصر توی خط ویژه میرن سمت میدون انقلاب و معلوم نیست چه بلایی سر اگزوز هاشون آوردند که اینجوری صدا میده و توجه هرکسی رو جلب میکنه و حسابی فضای رعب و وحشتی ایجاد میکنه که کلا آدم عادی پشیمون بشه چرا اصلا توی این فضای نظامی و جنگی اومده بیرون (البته بوی گاز اشک آور به کنار که باعث چندین عطسه و و سوزش بینی و ریختن اشک میشه... )
چیزی که واسم جالب بود اینکه نیروهای ضد شورش کل ورودی های تئاتر شهر ور بستن نه پارک دانشجو! بلکه تئاتر شهر حتی یک شب راهمو کج کردم ... دیدن ادامه ›› برم سمت ساختمون تئاتر شهر که جلوم رو گرفتن که نمیشه بری و منم گفتم خونه م پشت تئاتر شهره که یکیشون گفت نه این مسیر بری کتک میخوری و ما شرمنده شما میشیم باید از خیابون بری! بگذریم از شوخی ها سخیف این اراذل و اوباش تو لباس گارد ولی مطمئناً خیلی میتونه تاثیر داشته یه اجرا حتی یه اجرای توی فضا باز تئاتر شهر برای از بین بردن این همه رعب و وحشتی که حاکم تو این شبا ولی خب نداریم همچین کسی انگار فقط طرف 7 ماه با یه صندلی میلیاردی فروخت الان کجایی؟!
۰۳ مهر ۱۴۰۱
< نظر مورد پاسخ، در دسترس نیست >
اون کاسه لیس ها که تکلیفشون مشخصه و نه ازشون کسی انتظار داره نه ادعایی دارند...
۰۴ مهر ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
همینجوری یه دفعه ای خواستم بگم که دلم خیلی زیاد هواتون رو کرده!

که سه باره بشینم روبروتون!
قهقه بزنم از ته دل برای وقتی که معشوقِ پسر براش قلب قرمز میفرسته....
که بغض کنم برای وقتی که پسر کت رو تن پسرش میکنه...
و زار بزنم برای وقتی که نوه روی نیمکت میشینه و تمام سالن رو صدای شجریان پر میکنه!

بعدش؟!
هیچی
سبکِ سبک شم!


یه خبرای خوبی در راهه😍😍👌🏻
۱۳ شهریور ۱۴۰۱
مهرنوش
خوش خبر باشین 💝
🙏🏻♥️
۱۴ شهریور ۱۴۰۱
❤️❤️❤️
۲۶ آبان ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
ردیف اول باکس های کنار دید خوبی داره؟
سمت راست که دیدش بده. باز سمت چپ بهتره. ولی عقب تر و وسط بهتره
۰۹ شهریور ۱۴۰۱
سپهر
ترجبحا باکس B بگیرید
حیف که ردیف های خوبش پر شدن! متشکرم
۰۹ شهریور ۱۴۰۱
فاطمه محامی
حیف که ردیف های خوبش پر شدن! متشکرم
ردیف های پشتی باکس b هم از گوشه ها بهتره
۰۹ شهریور ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یکم دیر تموم نمیشه؟ :/
حس میکنم حتی برای خود تهرانی ها هم دیر باشه چه برسه به امثال من که در بهترین حالت ۱۲ شب باید برم سر جاده وایسم! :|
امیدوارم بتونید چند روزی سانس ویژه بزارید و داغش به دلم نمونه !!
فاطمه عزیز بله درسته ساعتش دیر هست ، امیدوارم سانس ویژه در نظر بگیرن تا شما هم از لذت تماشای این کار بهره مند باشید 😊
۰۷ شهریور ۱۴۰۱
فاطمه محامی
ممنونم از لطفتون پرستو جان🌹🙏🏻 انشالله که بتونن..
من دقیقا به همین دلیل اخیرا سه نمایش رو نتونستم ببینم. با چند تا از دوستان تاتربین همین صحبت بود که نمیدونم واقعا چرا امسال این قدر ساعت اجراها دیر شده. امثال من و شما که وسیله نداریم خیلی سخته اون موقع شب و بخصوص راه دور 😢😢
۰۷ شهریور ۱۴۰۱
فریبا
من دقیقا به همین دلیل اخیرا سه نمایش رو نتونستم ببینم. با چند تا از دوستان تاتربین همین صحبت بود که نمیدونم واقعا چرا امسال این قدر ساعت اجراها دیر شده. امثال من و شما که وسیله نداریم خیلی سخته ...
همینطوره فریبا عزیز..هم بحث امنیت و خطرات رفت و آمدش هست هم هزینه بیشتری که برای جبران این مسئله باید بدیم! من سر شکوفه ها هم نتونستم به مترو برسم مجبور شدم مبلغی نزدیک به خود بلیط رو بدم تا فقط برسم به اتوبوس های گذری..که به اونم نرسیدم با سواری برگشتم😑
۰۸ شهریور ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
آقا گرجی نازنین
حَظی که امشب از حضور شما بر صحنه نمایش بردم وصف ناشدنی بود..
از خاطر من پاک نخواهید شد..





کیفور تر از اینم که بتونم بیشتر بنویسم..
یه ذره خلوت کنم با خودم، شاید برگشتم و بیشتر نوشتم!
چقدر کیف کردم با همین ابراز احساساتتون،نوش جانتون باشه لذتی که بردین💙😍
۰۴ شهریور ۱۴۰۱
فاطمه محامی
از امروز تازه باید شروع کنم به خوندن حس وحال شماها..یه چند ماهی عقبم! :)
خوبی قضیه اینکه این گروه اجرای جدید در ایرانشهر دارن😍😍
۰۴ شهریور ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
طلسم مرداد ماهِ خالی از تئاترِ من، سه روز پیش با شکوفه های گیلاس شکسته شد !
شروع پر نور نمایش و روبرو شدن با دیالوگ هایی مثل "زمان بر هردوی ... دیدن ادامه ›› ما یکسان نمیگذرد؟" همانا و به چالش کشیده شدن ذهن من و میخکوب شدن جسمم روی چهاردهمین صندلی از پنجمین ردیف تئاتر شهر همانا ...
زمان نمایش برای من طولانی گذشت اما کسالت بار نه..
سکوتی که در حین نمایش بر سالن مسلط بود تماشایی و دلچسب بود..
با این وجود حس و حالم چه در حین تماشا و چه چندین روز بعد از این تجربه هنوز درگیر تلاطم و تغییره..
گاهی یادآوری بعضی قسمت ها وجودم رو پر میکنه از لذت و گاهی فکر کردن به تمام سوالات بی جوابی که در ذهنم کاشته شد فقط سردرگمی وگیجی برام بجا میزاره! همینقدر رو مطمئنم که حداقل  اگر مفهومی خارج از برداشت های شخصی من در نمایش وجود داشت به روح و جان من نفوذ نکرد!
از لحظه ورود سامورایی من معلق و شناور در اتمسفر سنگین و آرام نمایش جلو اومدم تا حدوداً یک سوم پایانی که یکباره احساس کردم در دنیایی خیلی دورتر از بقیه رها شدم..سوالی که از پس سوالی دیگه در ذهن من جوانه زده بود و نه تنها برای همراه موندن با سیر اتفاقات به من کمک نمی کرد بلکه مثل افکار سامورایی، از یک طرف پای من رو به سمت موندن و پیدا کردن جواب برای سوال قبلی می کشید و از طرفی دیگه دستم رو به سمت همراه موندن با نمایش و به جلو پیش رفتن ..
و فکر میکنم این اصلی ترین مشکل من با نمایش بود.. احساس میکنم علی رغم تمرکز و غرق بودن در اجرا، از یک جایی به بعد دَرِش گم شدم!
عناوینی که مطرح میشد در نگاه اول هوس انگیز بود اما هر چه جلوتر رفتم فقط به تنوع این عناوین اضافه شد و مفهومی پیوسته در ذهن من شکل نگرفت!
سامورایی زمانی که به پل میرسه خودش رو سایه یک سایه معرفی میکنه..در اخر نمایش اما طی یه گفتگوی شتاب زده با سایه خودش متقاعد میشه که شخص، خود اوست و سایه اش فقط سایه او.. واین سوال که خود سامورایی که بود و چطور مطمئن شد که سایه همان اتمان نیست هنوز برای من پابرجاست!
مگر نه اینکه سایه از هر جهت از او جلوتر بود حتی در ابراز عشق به زن؟ حتی در طلبیدن او به جنگ؟ از کجا مطمئنیم که سامورایی سایه ای نبود در جهانی دیگر؟یا بُعدی دیگر؟که در اصل کلام خودش بود که برعکس نوشته میشد و کلام سایه جهت نوشتنش درست بود؟و کدام یک صاحب زمان اصلی و جهان واقعی بودن؟یا اصلا زمان و جهان واقعی وجود داشت یا همه چیز سایه ای بود از سایه دیگر؟
و مگه محتمل نیست که جهان های مختلف اکنون های متفاوتی داشته باشند؟ زن وسامورایی هر دو یک زمان رو و یک جهان رو شریک شده بودند؟سایه و زن چطور؟ استاد و زن چطور؟
وقتی به تصویر شخص در یک آینه نگاه کنید یک بازتاب میبینید ولی وقتی همان شخص در یک اتاق با هزار آینه ایستاده هزار بازتاب ازش شکل میگیره..این مصداق همان سایه ی یک سایه بودن نیست؟یا اشارات مختلف نمایش به این موضوع که همه این ها صحنه نمایشی ست که تماشاگر حتی ممکنه بازیگرانش رو نبینه و صداشون رو نشنوه اما صحنه همچنان وجود داره ونمایش همچنان در جریان هست! اصلا تماشاگر واقعی "ما" بودیم؟!
یا مثلا من هنوز نمیدونم شکوفه دادن درختان گیلاس که نمادی ست از زنده و رونده بودن عمر در عین کوتاه بودنش و یا مفاهیمی مثل ایکیگای که به دنبال معنی و ارزش دهی به زندگی انسان هست، چرا و چطور در کنار عبارات زیر قرار گرفت و اصلا میخواست چه منظوری رو برسونه؟!

"زندگی همه بیهودگی ست و سخت کوشیدن و به جایی نرسیدن
زندگی بی معنایی ست شگفت انگیز
و زندگی اکنون است و این اکنون،اکنونی بی حاصل!
و هرجا بین مرگ و زندگی ماندی هر بار مرگ را انتخاب کن  "
در کل ذهنیت من با توجه به شنیده ها وخوانده هام این بود که احتمالا با نمایشی مواجه میشم که فضای آرام کننده ای داره واصلا یه مدیتیشن دوساعته ست برای کم کردن شلوغی های ذهن.. که البته قسمت من از این نمایش جور دیگه ای رقم خورد!! 

شکوفه ها برای من مصداق غذای اعیانی و دهن پر کنی رو داشت که عطر خوش و رنگ و لعابش دهن رو آب میندازه اما حین خوردن جای خالی عناصری انقدر زیاد احساس میشه که با وجود اینکه مطمئن نیستی دقیقا چی کم داره نه از غذا سیر میشی و نه پَسِش میزنی!

و من همچنان حیران از اینکه در این جهان که چون پلی گذشته مرده رو به آینده خفته وصل کرده؛ دقیقا در این اکنون میرنده،هنوز زمانی هست برای تماشای شکوفه های گیلاس؟!

لینک مطالبی که مطالعشون برای من مفید وقابل تامل بود رو این پایین مجددا به اشتراک میزارم :

https://www.tiwall.com/wall/post/260642
https://teater.ir/news/43344
https://www.tiwall.com/wall/post/259441
https://aftabyazdonline.ir/?newsid=3302
http://fardmag.ir/%D8%B4%D9%85%D8%B4%DB%8C%D8%B1-%D9%88-%D8%B4%DA%A9%D9%88%D9%81%D9%87-%C2%AD%D9%87%D8%A7%DB%8C-%DA%AF%DB%8C%D9%84%D8%A7%D8%B3/
دوتا بلیط ردیف ششم برای اجرای امشب هست
*ویرایش*
که فروخته شد ومن با چشم خویشتن دیدم که جانم میرود..

پ.ن ۱:عجیب دستم از تئاتر کوتاه شده.. اصن عجیب:(((
پ.ن۲:تیوالی های عزیز نادیده، دعام کنید..
الهی 🙈🙈🙈 امیدوارم تمدید بشه و با چشمِ خویشتن برگشتنِ جانتون رو ببینین 😇🤲🏻
۱۴ مرداد ۱۴۰۱
صبا صالحیان
امروز توی اسکرین‌شات‌ها‌ی قدیمیم دنبال یه چیزی می‌گشتم... رسیدم به یه شعری که چند وقت پیشا خیلی من رو آروم می‌کرد تکرارش..‌. دَر اگر بر تو بِبَندد، مَرو و صبر کن آنجا ز پسِ صبر، تو را او ...
چه شعر قشنگی 👌👌👌 نشنیده بودم
۱۵ مرداد ۱۴۰۱
فریبا
چه شعر قشنگی 👌👌👌 نشنیده بودم
از غزل‌های مولاناست و برای خود منم وقتی اولین بار این دو بیت رو جایی دیدم، چنان آرامش عجیبی داشت که تا مدت‌ها توی ذهنم مرورش می‌کردم... 😌😌😌

خوشحالم که دوست داشتین 😇
۱۵ مرداد ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
چرا زوم نمیشد این صفحه لعنتی؟
ده بار ردیف های بالا پایینش رو زدم تا رسیدم به ردیف دلخواهم...بازهم دستام بی حس شده بود نمیتونستم دوتا صندلی کنارهم انتخاب کنم😑
چه استرسی کشیدم!!
تیوال عزیز
میشه لطفا توضیح بدید چرا جمعه ها علی رغم اینکه سالن های تئاتر باز هست و شما هم براشون‌ بلیط فروشی میکنید ولی تیم همیاری تو اون روز پاسخگو نیست؟خب الان منی که جمعه صبح دچار مشکل شدم و نرسیدم به تئاتر بعد از ظهرم ومیخواستم با یه تاریخ دیگه جابجاش کنم چکار باید میکردم؟نمیخواید یه راه چاره ای برای این مسئله پیدا کنید؟در حد اینکه فقط یه نفر باشه که ایمیل هارو جواب بده هم کارگشاست بنظرم..
یا اگر اون هم‌مقدور نیست امکان ویرایش تاریخ بلیط رو برای خودمون فعال کنید یا حداقل بتونیم کنسل کنیم تا چند ساعت قبل از اجرا و پول برگرده به کیف پولمون..بالاخره یکی از اینا رو که میشه انجام داد..نمیشه؟
گزارش رو زدم
۲۵ تیر ۱۴۰۱
سحر لیلی ئیون
حداقل کار اینکه امکان از ۴۸ ساعت قبل کنسلی رو بگذارند.
حقیقتش منم هر چی فکر میکنم بنظرم امکان کنسلی یا جابجایی بلیط از حقوق اولیه هرتماشاگری هست حالا به هر دلیلی..مگه گروه های نمایشی قبل از اینترنتی شدن بلیط فروشی، تضمینی داشتن برای تعداد فروش صندلی هاشون؟به هرحال هرشب آماده میشدن واجرا میرفتن دیگه چه یه نفر تو سالن باشه چه صدنفر...
۲۶ تیر ۱۴۰۱
فاطمه محامی
حقیقتش منم هر چی فکر میکنم بنظرم امکان کنسلی یا جابجایی بلیط از حقوق اولیه هرتماشاگری هست حالا به هر دلیلی..مگه گروه های نمایشی قبل از اینترنتی شدن بلیط فروشی، تضمینی داشتن برای تعداد فروش صندلی ...
فکر کنم کار خودشون زیادتر میشه سری که درد نمیکنه دستمال نمی‌بندن
۲۶ تیر ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
چقدر دلچسب بودید برای من..
نه کنترل اشک هام رو داشتم و نه قهقه هام..
یه آدم عجیب و تازه ای شده بودم تو اون یک ساعت..
و با یه حال وهوای گیجی ... دیدن ادامه ›› سالن رو ترک کردم..
چقدر تنهاییم ما تو این زندگی!
فرقی هم نمیکنه الان یا بعدا کی در کنارمون باشه همه ما در نهایت همون پسر خانواده ایم‌ که رفتن عزیزانش رو تک به تک به چشم دیده ومویی سپید کرده...
آخرش هم هممون روی اون نیمکت تنهاییم..
هرچقدر حین نمایش حالم خوب بود بعدش یه غم عجیبی نشست روی دلم..یه غم خیلی واقعی!

خلاصه خیلی کارتون درسته کیف کردم در کنارتون..
همیشه بدرخشید 🙌🏻

ولی واقعا کاش هیچ پدر و مادری از پیش بچه هاشون نمی رفتن..."ناموسا" کاش نمیرفتن!

دوستانی که نمایش رو دیدن کدوم ردیف و صندلی دید بهتری داره؟
ردیف سه و چهار به نسبت بهتره.
۲۶ خرداد ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
این اولین نمایشی بود که انقدر از دیدنش پشیمونم..یعنی همه جوره پشیمونم حتی یه اکت یه صحنه یه دیالوگ نتونستم پیدا کنم که دل بهش ببندم..
به حدی برای من یکنواخت وخسته کننده پیش رفت که نصف زمانِ ۴۵ دقیقه ای نمایش رو داشتم دعا میکردم که یا خوب شو یا تموم شو! و انقدر صندلی ها بهم چسبیده چیده شده بود که جای نفس کشیدن هم نبود چه برسه به فرار..
خوش به حال کسایی که حداقل تونستن از ویدئو ارت نمایش لذت ببرن همون هم برای من جذابیتش رو در دقایق اول از دست داد..از یجایی به بعد احساس میکردم این پرده های شلوغ رو گذاشتن اونجا که حواس مارو از خالی بودن بقیه قسمت های نمایش پرت کنن!
اسم مکبث روی نمایش بود اما انقدر نمایشنامه دور بود از حال وهوای شکسپیر که فکر میکنم اگه صرفا اسم کاراکتر هارو عوض میکردن شباهت دیگه ای باقی نمی موند..
چی بگم واقعا...خداقوت امیدوارم در آینده موفق تر باشید..

با شروع نمایش و ورود سه بازیگر سفید پوش یچیزی توجهم رو جلب کرد..چرا این سه نفر اینبار انقدر زیاد باند پیچی شدن؟! که خب با خودم گفتم حتما من تصویر اشتباه در ذهنم مونده بوده وچیز مهمی نیست..انتهای نمایش اما یه تغییر مختصر دیگه هم داشت که شک من رو قوی تر کرد..دلم میخواد باور کنم این تغییراتِ نه چندان بزرگ رو بر اساس تصمیم و تغییر نظر خودتون گرفتین نه به "درخواست و صلاح دید" شخص یا اشخاص مربوطه!
که اگر واقعا این نمایش رو دیدن و تنها چیزی که باعث شده با خودشون فکر کنن" این برای ما خوب نیست و باید تغییر کنه" لباس تن بازیگر بوده!که وای به حال ذهن دگم و حماقت پایان ناپذیرشون...

تماشای دوباره مائوزر مجددا قلبم رو گرم کرد..این بار سورپرایزی در کار نبود اما چیزی از هیجان وزیبایی کار برای من کم نشد که بیشتر هم شد...
راستی حق با اقای بی غم بود ردیف های بالاتر جذابیت های بصری کار رو بیشتر نشون میدن..
اگر قصد تماشای این نمایش رو در چند روز اینده داشتید حتما از دکور در لحظه شروع یه تصویر تو ذهنتون ثبت کنید و با اخرین پرده ... دیدن ادامه ›› مقایسش کنید..
در عین وحشت، کیف خواهید کرد!
مسئله اخر اینکه اجرای امروز متاسفانه عکاس داشت..
که البته من در شروع فکر کردم تماشاگر عادی هستن چون داشتن با گوشی تصویربرداری میکردن تا اومدم بهشون تذکر بدم دیدم موبایل رو کنار گذاشتن و صدای شاتر دوربینشون بلند شد!خلاصه ترکیب عجیبی از شاتر و چک تصویر گرفته شده و مجددا تصویر برداری با موبایل رو شاهد بودم امروز..آقای گلدار فرمودن ایشون عکاس گروه هستن وبرای موبایل وصدای شاتر باهاشون صحبت میکنن..منتها اینکه در روز های پایانی اجرا و در حالی که مجموعه عکس های نمایش منتشر شده چه نیازی به حضور مجدد عکاس هست و یا اصلا چرا این عکس ها در حین تمرین گروه گرفته نشده مبحثی بود که متاسفانه فرصت نشد با ایشون مطرح کنم...
خلاصه که مائوزری ها خیلی درجه یک هستید،امیدوارم تمدید بشید و بتونم برای بار سوم تماشاتون کنم!
دمتون گرم.

منم می‌خواستم بهشون تذکر بدم که یهو دیدم گوشیشون تبدیل شد به دوربین :))
۱۲ خرداد ۱۴۰۱
سلام. امیدوارم که حالتون خوب باشه. متاسفانه حدس دوم شما و کامنت آقای قدرتی درسته. به علاوه یه سری تغییرات دیگه?
ممنون که برای بار دوم تشریف اوردید کار رو دیدید و امیدواریم اوقات راحت تری رو در اجراهای ما داشته باشید??
۱۳ خرداد ۱۴۰۱
آیت بی غم
سلام. امیدوارم که حالتون خوب باشه. متاسفانه حدس دوم شما و کامنت آقای قدرتی درسته. به علاوه یه سری تغییرات دیگه? ممنون که برای بار دوم تشریف اوردید کار رو دیدید و امیدواریم اوقات راحت تری رو ...
سلام ممنون از لطف شما..دم شما گرم که زیر این همه فشار و سانسور هنوز هم ایستادید و ادامه می دید..کاری که شما انجام می دید اصالت داره و هیچ استبدادی علی رغم تلاشی که میکنه نمیتونه این رو کمرنگ کنه..
بدرخشید?
۱۳ خرداد ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
برای بار سوم بلیطشو گرفتم!
امیدوارم اینبار دیگه بله رو بگه و موفق شم به دیدنش!!
زیرلفظی رو امتحان کردید فاطمه جان؟?
۰۹ خرداد ۱۴۰۱
فاطمه محامی
فعلا نه تانیا جان ولی این دفعه رو دست پر میرم مولوی?
ناپلیونی رِ بگیرید لااقل?
۱۰ خرداد ۱۴۰۱
تانیا
ناپلیونی رِ بگیرید لااقل?
چشم??
۱۰ خرداد ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
چند روزی صبر کردم به این امید که بتونم افکارم رو جمع وجور کنم و تصویر منسجم تری از این نمایش در ذهنم شکل بدم که خب موفق نشدم و هنوز حسم نسبت بهش مبهمه!
البته اینکه سرمست بودم از نمایشی که ساعتی قبل در همین سالن دیده بودم و‌ همچنان که فیزیکم در این زمان بود، گاهی ذهنم پر می کشید به حال وهوای "شلیک به دشمنان انقلاب"! بی تاثیر نبود در همراه نشدنم با این نمایش...
بطور خلاصه اگر بگم، ایده اولیه اش رو دوست داشتم با این حال نتونستم‌ در ادامه چندان درکش کنم..اولین چیزی که برای من ملموس نبود تفاوت بازی های دو شخصیت اصلی بود..نه به این معنی که انتظار بازی یکسان از دو نفر داشتم باشم اما بازی اقای شهریار برای من باور پذیر تر بود و در نهایت اون ارتباطی که برای رابطه نقاش و شاگرد در نظر گرفته شده بود در باور من شکل نگرفت..
[یه مقدار من رو یاد نمایش نادیا انداخت که اونجاهم برای شکل گرفتن رابطه بین نویسنده و معشوقش پتانسیل زیادی وجود داشت اما ماحصل کار ناقص و شتاب زده از اب دراومده بود..]
مطمئنم نمایش حرف های زیادی برای گفتن داشت که خیلی هاش در دایره دانسته های من ... دیدن ادامه ›› جا نمی شد!
و چقدر کیف کردم وقتی صدای بهشتی فرانک سیناترای عزیز و اهنگ مورد علاقم تو سالن پخش شد..
گوش کردن به اون شعر دیوانه کننده با صدای زیبای خانم شیخ هم بسیار دلپذیر بود..
در مجموع شاهد کار شریفی بودم که چندان سلیقه من نبود ولی از دیدنش پشیمون نیستم..
ممنون برای زحماتتون و خسته نباشید??

ممنون از شما ?❤️
۰۵ خرداد ۱۴۰۱
فاطمه محامی
بعد از نمایش منظورتونه؟ یه مقدار مطالعه کردم کامنت اقای جعفریان خیلی مفید بود منتها چون از قبل، دیدن این نمایش تو برنامم نبود بدون هیچ پیش زمینه ای تماشاش کردم
من قبل از نمایش به پیشنهاد خانم مومنی خوندم و کلیت کار برام جا افتاد، اون سه تا مستطیلی که بچه رو زمین کشید و خیلی جاهای دیگه
الانم کمی در موردش تو ویکی پدیا بخونید بازم کمکتون میکنه
۰۶ خرداد ۱۴۰۱
سعید قدرتی
من قبل از نمایش به پیشنهاد خانم مومنی خوندم و کلیت کار برام جا افتاد، اون سه تا مستطیلی که بچه رو زمین کشید و خیلی جاهای دیگه الانم کمی در موردش تو ویکی پدیا بخونید بازم کمکتون میکنه
حتما
ممنونم
۰۶ خرداد ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
اقا چه نمایشی چه نمایشی...خیلی کیف کردم خیییلی.. مرسی مولوی جان که تئاتر های امروزت رو دقیقه نود  کنسل کردی و فرصت دیدن این نمایش رو به من دادی...
از کجا شروع کنم اخه؟ از همون اولین دقایق شروع دلم رو بردن اصلا!
چه دیالوگ هایی.. چه هماهنگی درستی بین بازیگر ها..چقدر اکت و صدای مامور اعدام رو دوست داشتم..
و عجب پایانی!
همینقدر بگم که با بغضی که گلوم رو چنگ میزد از صمیم قلب تشویقتون کردم و اگه میتونستم هیچوقت سالن رو ترک نمیکردم!
حتما دوباره برای تماشاتون میام..دمتون گرم!

تو لیستم نبود ولی برای فردا گرفتمش
اجرا تاخیر داشت؟
۰۳ خرداد ۱۴۰۱
اجراهای مولوی کنسل شد؟؟؟؟
من هم فردا و هم پس فردا بلیت اجرا داشتم که
اگر کنسله برم کارهایی که شما ها جایگزین کردین :)
۰۳ خرداد ۱۴۰۱
محمد مجللی
اجراهای مولوی کنسل شد؟؟؟؟ من هم فردا و هم پس فردا بلیت اجرا داشتم که اگر کنسله برم کارهایی که شما ها جایگزین کردین :)
اره امروز ظهر کنسل کردن ظاهرا بخاطر الودگی هوا..ولی روزهای دیگه رو اطلاع ندارم...امیدوارم نوفل رو بتونید برید و لذتشو ببرید :)
۰۳ خرداد ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یکم دیر نیست برای لغو کردن"تاکسیدرمی" و "مکبث"؟؟
ساعت سه بعد از ظهر؟من چجوری از قطار در حال حرکت پیاده شم الان؟؟?
برین شام اخر ببینید جاش، یا باغ
۰۳ خرداد ۱۴۰۱
سپهر
برای تاتر شهر بیشتره نزدیک به ۳ ساعت قبل
واقعا قانون عجیب و غیر منطقی ایه !
۰۳ خرداد ۱۴۰۱
سعید قدرتی
کم سعادتی من بوده، اگه میومدین حضوری هم بلیط میشد گرفت و چقدرم که خالی بود سالن
امروز روز من نبود دیروزم روزم نبود ! امیدوارم ادامه دار نشه فقط این آلودگی هوا رو همه چی اثر میگذاره فکر کنم !
۰۳ خرداد ۱۴۰۱
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
خیلی سعی کردم با توقع پایین به دیدنش برم که خب با توجه به اجراهای موفق قبلی که داشته کار سختی بود...
به هر حال تئاتر محترمی بود که چندان سلیقه من نبود..
هرچند همین که دقایقی به لب همراهانم لبخند اورد و متقاعدشون کرد بیشتر تئاتر ببینن برای من کافیه..
شب بسیار خوبی رو در شهرزاد تجربه کردم ورود زودتر تماشاگر به منظور شروع اجرا راس ساعت،عدم حضور عکاس و لیزر ونور انداختن روی شخصی که چند بار خواستن از نمایش فیلمبرداری کنن..
ممنون که انقدر منظم وحرفه ای برخورد کردید..
و یه تشکر خیلی بزرگ از اقای رحمتی عزیز..
ممنونم که با فرد خاطی جلوی جمع برخورد کردید، ممنون که برای صحنه تئاتر حرمت ... دیدن ادامه ›› قائل هستید..
مطمئنم اون شخص دیگه به این راحتی به خودش اجازه پایمال کردن حقوق من تماشاگر و شمای هنرمند رو نمیده!
دم شما گرم..

پی نوشت: خداکنه این تشویق کردن های وسط اجرا رسم نشه :|
نمایش خوبی بود وبیشتر این خوب بودن رو مدیون نمایشنامه اش بود..
علاوه بر رمان هایی که در توضیحات ذکر شده، هر چه بیشتر به انتهای نمایش نزدیک میشدیم ذهن من به سمت رمان ۱۹۸۴ جورج اورول میرفت..در چنگ تشکیلاتی بزرگتر و فاسد تر و منفور تر از تصورات بشر گیر کردن و دست و پای بیهوده زدن و در نهایت تن دادن به خواسته سیستم!
بهم ریختگی نظم زندگی اقای کا، محدود شدنش و در نهایت استیصالش به خوبی نمایش داده شد..ایده درِ متحرک رو خیلی دوست داشتم..
نکته ای که یه مقدار تو ذوق میزد یکدست نبودن بازی ها بود..اکت پسر خانواده خیلی دور و بی ربط بود نسبت به بقیه اعضا خانوادش و مخصوصا نحوه بیان دیالوگ هاش در دفتر وکیل به قدری خنثی بود که برای من باور پذیر نبود! بازی بازیگران منشی و ابدارچی هم میتونست تاثیر گذارتر باشه...
انفعال اقای کا نسبت به زندگیش یا بهتر بگم انفعال ما نسبت به جهانی که دَرِش زندگی میکنیم به حوادث، به ادم ها، انفعالمون نسبت به پایمال شدن پیش پا افتاده ترین حقوقمون که در طولانی مدت میتونه منجر به از دست دادن آزادی وهویت مون بشه پدیده ترسناکیه..
در مجموع تجربه جالبی بود و پایان درست و بجایی داشت..