عمیق تر شدم نسبت به متن نمایشنامه و به برداشت جدیدی رسیدم.
یک جایی کیوان زمانی که برای طی کردن لبه پشت بام میاد میگه :
((کاش مامان من و یادش
... دیدن ادامه ››
بره
کاش آلزایمرش اونقدر بشه که یادش بره یه پسری داشته که یه روزی مغزشو پایین یه برج با کاردک جمع کردن
یا مرگ یا زندگی
یه قدم مرگ یه قدم زندگی))
یا وقتی که آلین بهش میگه :
((من رضایت نامه برگشتت رو امضا کردم، چرا بر نمی گردی؟))
یا جایی توی صف پاسپورت میگه که :
((مامان کاش جواب بدی، اگر جواب بدی یعنی اینکه این بازی هنوز ادامه داره و من نباختم))
شبی که برای اجرای دوباره مافیا میخواد بره و عاصی ازش میخواد رابطه رو تموم کنه توی ذهنش بهش میگه :
(( میدونستم اگه زنده بمونم باید گوشیمو بردارم بهش پیام بدم بگم عاصی خداحافظ عزیزم برمیگردم پیشت یه روزی یه جایی))
و دقیقاً ما بعد از صحنه تموم شدن طی کردن پشت بام اومدن کودکی کیوان روی صحنه رو داریم که دنبالش میاد و ازش میخواد با هم برن.
انگار زندگی کیوان توی همون پشت بوم تموم میشه و آخرین بازی رو انجام میده و ما شاید داریم رویاها و تصورات کیوان رو از آینده میبینیم.