«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواریاست برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفتوگو درباره زمینههای علاقهمندی مشترک، خبررسانی برنامههای جالب به همدیگر و پیشنهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
تیاتر بسیااار خوبی بود. واقعا از تماشای اون لذت بردم. از بازی های بسیار حرفه ای بازیگرها و صدا و نورپردازی و دکور هوشمندانه و ساده اش گرفته تا داستانی جالب و عمیق که با اجرای عالیش گاها باعث میشد مو برتن آدم سیخ بشه! ای کاش گروههای خارجی اجراهای بیشتری داشتند.
عه! فهیمه جان شمام دیشب دیدی نمایشو؟! :)) من اجرای ساعت 18 رو دیدم. موافقم بازیها واقعاً عـــــالی بود.. همشون خوب بودن. مخصوصاً پونسیا ( پیشخدمتِ برناردا). :))
چقدر خوب و بجا از کلّ فضای صحنه استفاده شده بود.
با نظر دوستان کاملا موافق هستم و درد گردن باعث میشه که لحظات بیشتری رو به این کار فکر کنم :) حرکت اول نمایش و افتادن صفحه سفید پشت صحنه برام خیلی جالب بود و بازی ها هم که همگی جای خود داشت و بسیار لذت بخش بود و دوستانی که روز اجرا زیارت کردم برام معادل نمایش لذت بخش بود از همگی متشکرم :)
حتی از آلمان:))
خانه ی برنارد آلبا خدا بیآمرز را با یاد لورکا و نوشته هایش دیدم .
لورکا و یرما و شعرهای لورکا و ترانههای لرکا به ترجمهی احمد شاملو و پشت آقای علی رفیعی ...
نشستم و دیدم بازی های بسیار خوب و اجرای بسیار حرفهیی تئاتریهای آلمان (از سرزمینهای با شکوه تئاتر) را . بسیار تئاتر خوبی بود اما کسل کننده و خواب آور نهمیدونم به خاطر نهفهمیدن بود یا به خاطر فضای سنگین یا چون خونهیی بود خسته کننده (اگر اشتباه نهکنم از دیالوگهای نمایش بود.) و آدم جایی که نهباید برایش اتفاقی بیافتد میافتد . پشت علی رفیعی نشسته باشی و کلی از تئاتری ها دورت نشسته باشند و تو که تا حالا خوابت نهبرده حتا در کارهای بیارزش خواب آور خوابت بگیرد .
کار بسیار با ارزشی بود . کاش موقعیتی پیش میآمد که تئاتر ایران میزبان تئاترهای جهان میبود حتا غیر از جشنواره .
دو سه نفر جلویی من هم خوابیدن خوشبختانه، و این باعث شد فرو برن در صندلیشون و من بهتر بتونم صحنه رو ببینم:)
بنظرم خواب آور بودن نمایش بخاطر چشم دوختن به بالانویسها و خوندن اون همه دیالوگِ نورانی بود که خیلی چشم رو خسته میکرد. وگرنه این تتاتر همونطور که گفتید حرفه ای بود و به خودی خود خواب آور نبود :)