همین امروز صبح داشتم فکر میکردم که وقتی فکر میکنیم کسی اجازه بروز خشم رو بهمون میده، چقدر موجه و بی پروا ازش استفاده می کنیم. یه قانون، یه باور، یه دستور. داشتم به بعضی پستا و کامنتای تیوال فکر می کردم.
چه جالب این فیلم همون رو به زبان دیگه ای نشون داد.
بسیار لذت بردم و ته دلم گرم شد.
و این جمله تو ذهنم درخشید:
آرامش، هنرجویی میاره و خشم، خشونت. و خشم و تعصب هنر رو بی ارزش میبینه!
مثل همیشه آرام...
فیلمی درخشان از انسانیت که دارد در عصر نوین با جدیگرفتن الکی خیلی چیزهای بیخودی، به ورطهی نابودی کشیده میشود.
داستان فیلم بسیار خوب پیش میرود و این فیلم و این قصه جهانشمول است. هرجایی ممکن است اتفاق بیفتد، کما اینکه همین الان بهخاطر جدی گرفتن عصر نویسن و مناسباتش به منجلابی از تمدن داریم کشیده میشویم.
از حضور کودکان استفادهی خیلی به جایی شده بود. همچنین از حضور آن زن. فیلم در صلح شروع شد و در صلح ادامه یافت کسی که به تشرف رسید همان سرباز نوکار بود و ایدهی این فیلم کوتاه واقعا مناسب یک فیلم کوتاه بود.
توصیه به دیدنش دارم و تعجب از اون عزیزی که به این فیلم امتیاز 2 داده ن.
رسالت هنر و ادبیات چیست مگر؟ جز ایجاد صلح و عشق و دوستی؟
این فیلم همین را به ما نشان داد.
دمشون گرم که همه چیز به اندازه بود.