یکی بود یکی نبود، غیر از خدا هیچکس نبود، در سالهای دور، در شهری زیبا یه خاله سوسکه قشنگی بود که یه روز پیراهنی از پوست پیاز، روسری از پوست سیر، چادری از پوست بادمجان و یه جفت کفش خیلی قشنگ از پوست سنجد دوخت و پوشید و بیرون رفت. رفت تا به بقال رسید. بقال گفت: خاله سوسک پا کوتاه! سوسک سیاه کجا میری؟
داستانهای قدیمی همیشه جذاب بودند و از یکی بود آنها تا قصه ما به سر رسید آنها را دنبال میکردیم قصههای دیروز نمایشهای امروز کودکانی هستند که با ذوق کودکانه اشان در سالن مینشینند و از یکی بود نمایش تا قصه ما به سر رسید داستان دنبال میکنند و گاهی هم با خاله سوسکه همراه میشوند و میگویند. بگو خاله قزی، چادر یزدی، کفش قرمزی، کجا میری؟
دغدغه تولید تئاتری ایده آل و با کیفیت در ژانر کودک و نوجوان در کنار دیگر تولیدات گروه تئاتر نگار سبز زنده رود همیشه در اولویت برنامههای ما بوده و بهره گیری و اقتباس از ادبیات فولکلور در این حوزه نیز به طور خاص مورد توجه بوده است.
این اثر نمایشی در فضایی خلاق روایتی از این قصهی کهن رابا ساختاری فانتزی و شاد روایت میکند، ادامه داد: داستان این نمایش ماجرای خشکسالی مزرعه و اصرار ننه سوسکی و عزم خاله سوسکه برای دیدار عمو رمضون در همدان است که خاله سوسکه در این سفر طول و دراز با مشکلات و سختیهای بسیار روبرو میشود.
به دلیل حضورحداکثری کودکان آموزش دیده بازیگری سعی شد در شیوه و روش اجرا از این حضور در جهت افزایش بار کیفی اثر استفاده شود و شاخصههای کیفی اثر نیز پر رنگتر جلوه کند و قطعاً در بازیگردانی و طراحی حرکت و ایفای نقش با چالش جدی در کارگردانی روبرو بودیم که با موفقیت مشکلات رو پشت سر گذاشتیم.