در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال نمایش لیرشاه
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 10:24:00
امکان خرید پایان یافته
۲۴ بهمن تا ۲۳ اسفند ۱۳۹۵
۱۸:۰۰  |  ۱ ساعت و ۱۰ دقیقه
بها: ۳۵,۰۰۰ تومان
لیر شاه پادشاهی که سه دختر داشت و حالا هیچ ندارد.

اجرایی برای نوجوانان ١٣+

دسته‌بندی
کودک و نوجوان

گزارش تصویری تیوال از نمایش لیرشاه / عکاس: سید ضیا الدین صفویان

... دیدن همه عکس‌ها ››

گزارش تصویری تیوال از نمایش لیرشاه (سری دوم) / عکاس: رضا جاویدی

... دیدن همه عکس‌ها ››

گزارش تصویری تیوال از نمایش لیرشاه (سری نخست) / عکاس: رضا جاویدی

... دیدن همه عکس‌ها ››

اخبار

›› باید فیتیله دینامیت‌ زیر کاراکترها را کشید / با محمد عاقبتی از کارگردانی "لیرشاه" تا دغدغه‌مندی برای نوجوانان

›› گروتسکی از تراژدی لیرشاه / نگاهی به نمایش "لیرشاه" به کارگردانی محمد عاقبتی

›› نمایش «لیرشاه» ویژه نوجوانان روی صحنه خواهد رفت

ویدیوها

آواها

مکان

خیابان طالقانی، خیابان شهید موسوی شمالی، جنب خانه هنرمندان، تماشاخانه ایران‌شهر
تلفن:  ۸۸۸۱۴۱۱۵_۸۸۸۱۴۱۱۶

نقشه بزرگتر و مسیریابی
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
فراتئاترهای شکسپیری محمد عاقبتی

محمد عاقبتی را باید یک شکسپیرین دانست که با متون این مرد انگلیسی بازی می‌کند و این بازی را شاید بتوان فراتئاتر نامیدش، جایی در میان تئاتر پست‌مدرن.


مقدمه: فراتئاتر؛ نسبیت وهم و واقع
در جستجوی فارسی در باب فراتئاتر چیزی جز یک کتاب و چند مقاله خرد، چیزی نصیبمان نمی‌شود. وقتی لیونل آبل عبارت فراتئاتر را – در کتاب تراژدی و فراتئاتر: مقالاتی درباره شکل دراماتیک (2003) - ابداع کرد، دیدگاهش در موضع انتقادی بود؛ برخلاف ایران که در موضع تحلیلی است. آبل فراتئاتر را بازتاب دهنده توأمان کمدی و تراژدی تشریح کرد، جایی که مخاطب می‌تواند همزمان با همذات‌پنداری با قهرمانش، به وی بخندد. فراتئاتر به مثابه آگاهی بشر در اثر متجلی ... دیدن ادامه ›› می‌شود، نه پذیرش نرم‌های متعین اجتماعی.

فراتئاتر ادای واقعگرایی ساده تئاتر را به چالش می‌کشد. فراتئاتر با برجسته کردن آگاهی ما از فقدان تشابه زندگی به هنر دراماتیک آغاز می‌شود و ممکن است با ایجاد آگاهی از شباهت وهمی زندگی به هنر یا توهم پایان یابد. فرتئاتر کنش را بیگانه، نامحتمل، سبک‌وار یا ابزورد نشان می‌دهد تا ما را مجاب کند قاب بیگانه‌ساز به دور نمایش را ستایش کنیم. این قاب ممکن است دیوار چهارم مرسوم را درهم‌ بشکند، به مخاطب حمله کند و با کشاندن نمایش به قلمرو نمایش پیش رود. در فراتئاتر اثر در مرز میان وهم یا تصنع و واقعیت بماند و آمیزه‌ای از واقعیت و وهم بسازد.

نخست: تولدت مبارک لیر
لیر در آستانه تولدی است که شاید گواه بر پیر شدن اوست، از همان پیر شدن‌هایی که زوال عقل به همراه دارد. نمی‌تواند قضاوت کند و میان سره از ناسره تفاوت درستی قائل شود. لیر حق را پس می‌زند و همنشین ناحق‌ها می‌شود. ناحق‌ها او را به مرگ سوق می‌دهند؛ اما لیر قرار است پیش از مردن، مرگ حق را ببیند. او از مرگ حقیقت از دست رفته جان می‌سپارد. این خلاصه‌ای است که می‌توان از نمایش «لیرشاه» محمد عاقبتی بیرون کشید، اثری که باید آن را در مسیر بازی با آثار شکسپیری عاقبتی قرار گیرد.

برای شکسپیربازها مواجهه با «لیرشاه» عاقبتی دلسرد کننده است. آنان قرار نیست با دیالوگ‌های پرطمطراق و واژگان صقیل روبه‌رو شوند. آنان هیچ ابهتی از آن نمایشنامه‌های پرشکوه شاهانه وجود ندارد، آنچه می‌توان واقعیت تراژدی الیزابتی تثبیت شده توصیفش کرد. نمایش عاقبتی از این واقعیت گریز می‌کند. رویه‌ای تقلیل‌گرایانه به خود می‌گیرد و اساس روایت مطول شکسپیری را به 65 دقیقه می‌کاهد. برای اثرش می‌نویسد نمایشی برای نوجوانان و می‌دانیم تراژدی برای نوجوانان نیست. عاقبتی واقعیت به ظاهر بدیهی آثار شکسپیر را از معنا تهی می‌کند و پوسته‌اش را می‌شکند. اینجا برای لیر تولد می‌گیرند و این گام نخست است.

نمایشنامه لیرشاه با تولد آغاز نمی‌شود. برخلاف آثاری چون هملت یا مکبث که مقدمه‌ای گشوده دارند، لیرشاه بسیار سریع وارد معرکه می‌شود و گره دراماتیک بسیار سریع انداخته می‌شود. در اثر عاقبتی گره نه تنها سریع‌تر که در گرو تقلیل وقایع و واقعیت ظاهریشان ارائه می‌شوند. لیر در برابر کیک تولدی نشسته و قرار است آن را فوت کند. دو تصویر ویدئویی روی دیوار شامل تبریک برخی آدم‌ها به اوست، کسانی که موفق به حضور در این مجلس نشده‌اند. مقایسه کنید به صحنه پر تردد آغازین. جهان پادشاهی لیر مینیاتوری شده است و این دیگر شاهی نیست. شاه به جای خرقه پتو به تن دارد. او سوار موتور می‌شود تا به سفر رود و باز این با روح شاهانه‌اش در تنافر است. او هر چه پیش می‌رود دیگر شاه نیست. او تصویری از یک هیپی را خلق می‌کند که کمی هم شبیه شاهان سخن می‌گوید. البته آن لحن شاهانه هم واقعیت برساخته است.

حال سؤال این است عاقبتی با شکسپیر چه کرده است و در پی چیست؟ آیا او نمایشی نوجوانانه آفریده یا در پسش چیزی فراتر از آن هم می‌توان یافت؟

دوم: وقتی لیر می‌فهمد که لیر نیست
«در فراتئاتر شخصیت‌ها در انتظار زندگی نیستند؛ بلکه بخشی از آن می‌شوند تا واقعیت را جایگزین توهم کنند، آن هم در دنیایی که فاقد خواسته‌های آنان است. در واقع شخصیت از وجوه تئاتریش آگاه می‌شود.»

این تعریفی است که درباره شخصیت در فراتئاتر ارائه می‌شود. کمی با خود فراتئاتر متفاوت است؛ اما با کمی مداقه می‌توان فهمید همان است. آمیزه‌ای از واقعیت و وهم که قرار است مخاطب را به چالش بکشد. «لیرشاه» عاقبتی مؤلفه‌های یک فراتئاتر را در خود دارد. از تقلیل‌گرایی گرفته تا بی‌معنا کردن مفاهیم و بخشی نیز در شخصیت لیر. او شکسپیر را به چالش می‌کشد. او را ساده می‌کند. کلام مطنطن او را درهم‌ می‌شکند و او را از ابهت تهی می‌کند. او را به چیزی شبیه خودمان تبدیلش می‌کند تا مخاطب بزرگی او را دریابد. او واقعیت موهومی را به چالش کشیده است. او لیر را به انسانی معمولی مبدل می‌کند و خرقه قهرمان تراژدی را از تنش درآورده تا بدانیم او هم چون ما بوده است.

چنین رویه‌ای دو کارکرد دارد. نخست آنکه مخاطب شاید راحت‌تر از گذشته به درکی از داستان و روایت لیر و از دست دادن فر شاهیش دریافت کند. پس نتیجه این ساده‌سازی شاید ادراکی صریح‌تر باشد؛ ولی چنین نیست. آنچه عاقبتی در پیش گرفته است بسیار شبیه رویه تام استوپارد است با متونی چون هملت و مکبث. زمانی که استوپارد هملت را در پانزده دقیقه خلاصه می‌کند، متن شکسپیر نه تنها ساده نمی‌شود؛ بلکه درگیر تفسیر می‌شود. این مهم زمانی حادتر می‌شود که او از ویتگنشتاین سخن می‌گوید. در نمایشنامه «رزنکرانتز و گیلدنسترن مرده‌اند» نیز وضعیت چنین است.

پس نمایش واقعگرایی برساخته را رد می‌کند و مخاطب نوجوان جویای خیال را با امر واقع تصنعی، محصول خلاقیت مواجه می‌کند. نمایش می‌شود محملی برای انواع و اقسام ایده‌ها. ایده‌ها مدام تکثیر می‌شوند: از فیلمبرداری زنده تا اسباب‌بازی‌های کنترل از راه دور، موتور برقی با اتاقک قرمز رنگ و حتی عروسک‌های چوبی. همه چیز به سمتی می‌رود که مخاطب را از آنچه واقعیت ملموس جهان بیرون است جدا کند و به واقعیت تصنعی و البته آمیخته نزدیک کند. این پوسته ماجراست؛ چرا که اجرا می‌تواند پیچیده شود، تنها با این سؤال که چرا نمایش این گونه است؟

پایان: لیر می‌میرد
آنچه مسلم است فراتئاتر بخشی از فرایند تبدیل تئاتر مدرن به تئاتر پست‌مدرن است، تئاتری که در قرن بلبشو، آن را بازنمایی می‌کند، آن را متجلی می‌کند و در هم می‌شکند. می‌شود گفت «لیرشاه» عاقبتی دیگر مدرن نیست که برای مثال از آن عصر الیزابتی کنده شود و در بستر ژان آنوی‌وار امروزی نمی‌شود. لیرشاهی متعلق به هر جایی، او نه ایرانی است و نه اروپایی. برای همین او سفر می‌کند تا مفهوم پرده و صحنه در تئاتر را در هم شکند. دیوار چهارم را فرو‌می‌ریزد و مخاطب را وارد جشن تولد یک شاه می‌کند. اگرچه ورود مخاطب به تئاتر آرام آرام کمرنگ می‌شود؛ ولی تلاشش را می‌کند.

این کمرنگ شدن را باید جایی دانست که انتظار می‌رفت چنین نباشد. در اثری که قرار است ساختارهای کلاسیک را تکه‌تکه کند و از تکه‌هایش پازل خود را طراحی کند، می‌شد نقش مخاطب را پررنگ دید. مخاطب می‌توانست در حکم بخشی از اجرا، همانند افتتاحیه ظهور کند. یکی از دلایل افول در کثرت ایده‌هاست که بسط نمی‌یابند. همانند ویدئوهای تبریک تولد که دیگر ظهور و نمودی ندارند و تمام آن شخصیت‌های ویدئویی ناگهان گم می‌شوند. اگرچه حذف شخصیت‌های متن شکسپیر قابل درک است؛ اما فراتئاتر می‌تواند استخوان‌بندی منسجمی داشته باشد و چون موجود نرم‌تن رها نباشد.

البته آنچه عاقبتی روی صحنه برده است اسکلتی دارد که در ید بازی حسن معجونی است و دیگران نمایش چندان در آن نقشی ندارند. گویی همه در بازی معجونی که خود نمودی از فراتئاتر است هضم می‌شوند. این سؤالی است که چرا عاقبتی در پی یک تعادل در بازی و اجرا نبوده است؟ آیا قرار بوده خام‌دستی بازیگران جوان به آن اجرای نوجوانانه کمک کند؟ پس چرا بازیگرانش نوجوان نیستند؟ و این سؤال‌ها ادامه خواهد داشت.
احسان زیورعالم و نیلوفر ثانی این را خواندند
کیان، وحید عمرانی، هیلدا و hesampars این را دوست دارند
احسان عزیز درود.
درصورت امکان این جستار را ادامه دهید.
۱۱ اسفند ۱۳۹۵
با دو بار خواندن زوایا و خبایای نقد شما بهتر آشکار می شود. ممنونم از نقد و تحلیل خوب و دقیقت احسان عزیز.
۱۲ اسفند ۱۳۹۵
ممنون از حسن نظر شما
۱۲ اسفند ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
سرویس تئاتر هنرآنلاین: تولد لیر یک تولد عادی نیست. جشن او با همان راحتی، روزمرگی و خودمانی بودنی که شروع می‌شود، ادامه پیدا نمی‌کند، چرا که "لیر شاه" است و خطای تراژیک (هامارتیا) او هم چیزی جز این نیست. حتی کاغذ رنگی‌ها، موتورسیکلت قرمز دوست داشتنی و عروسک‌های شوخ لیر، همچنین تبریکات و تملق­‌ها هم این میلاد شوم را از تراژیک بودن دور نمی­‌کند. شاه چیزی جز نام شاهی ندارد و اینجا لیری وجود ندارد مگر لیرشاه. اساساً دیالوگ‌های نمایش هم از همان ابتدا به این درآمیزی نامطمئن و غلط لیر و "لیرشاه" در ذهن خود او و اطرافیانش اشاره دارد.

اما سرزمین این شاه در این مضحکه جشن تولد، چیزی جز پرده ­ای زیرپا مانده و چندپاره نیست. شاهِ باحال و سرحال نمایش، مضحکه­‌ای را می‌گرداند که هیچ‌کس جرأت اخلال در آن را ندارد حتی خود او. او هم به مانند هر مستبدی اجازه دیده شدن خود را نه تنها به دیگری، بلکه به خودش نمی‌دهد، شاید برای همین است که وقتی در جنون و درد و طردشدگی به خود می­‌آید و خون خود را بیمار می­‌پندارد. آنچه روی صحنه است مضحکه­‌ای شوم و میلادی تمسخرآمیز برای شاهی کور است. شاهی که شاه بودنش همه هویت او و در عین حال تباه‌کننده­‌اش است؛ چرا که از یک موقعیت به یک صفت بدل شده، به یک شکل از غرور لجام گسیخته و گناه آلود (به معنایی که در تراژدی ملحوظ است). اینجا آنکه این خطای تراژیک یعنی شاه بودن (غرور) را عیان می‌کند، دختر نوجوان اوست. اوست که نشان می‌دهد شاهِ کور و دوست داشتنی نمایش "لیرشاه" به کارگردانی محمد عاقبتی یک فراموش شده است، کسی که دیگر توان دیدن ندارد. موقعیت لیر که می‌خواهد تخت را ببخشد و آخر عمر خود را تفریح کند، در برابر نوجوان سرکش و عصیانگرش که در عین استقلال تنها به پدر خود فارغ از شاه بودنش می­‌اندیشد تضادی را ایجاد می­‌کند که دستگاه پادشاهی را بهم می­‌ریزد. این عصیان وقتی به قهر و رویارویی منجر می­‌شود نتیجه‌ای جز آشوب و هرج و مرج ندارد. نابودی شاه البته ذاتاً به معنای نابودی کشور نیست، ... دیدن ادامه ›› اما شاه خود چنین نتیجه­‌ای را رقم می­‌زند، چرا که استبداد، آخرین ورق مرگبار خود را پس از کنار رفتن مستبد عیان می­‌کند، درست زمانی که هرج و مرج جایگزین استبداد می­‌شود، استبداد تأثیر عمیق خود را با خنده‌ای گروتسک به ریش مردمان عیان می­‌کند.

محمدعلی همایون کاتوزیان جامعه‌شناس، اقتصاددان و واضع نظریه "جامعه کوتاه مدت" و "استبداد تاریخی" در آثار خود بارها به این اصل اشاره می­‌کند که روی دیگر استبداد، هرج و مرج است و در جوامعی که فرد مستبد حیات و همه شئون کشور را از آن خود می­‌کند، فروپاشی اساساً به بی‌قانونی و هرج و مرج منتهی می‌شود، چرا که زیر سایه استبداد نه قانون قوام می­‌یابد و نه اخلاق زمینه­‌ای برای مقید کردن آدمیان دارد. اینگونه استبدادی تازه دوباره لازم می­‌شود و این چرخه مدام تکرار می­‌گردد. مسئله بحران جانشینی همواره در چنین نظامی اساسی، مرگبار و جنون آساست. اما در نمایش محمد عاقبتی همه این فضای جدی و مهلک، توسط یک نوجوان ساخته می­‌شود. عاقبتی اثر خود را که مختص مخاطب نوجوان و جوان است، متکی بر اخلالی کرده است که یک نوجوان وارد چرخه در ظاهر اخلال ناپذیر لیر می­‌کند. اینکه چنین رخدادی جوهره اصلی خوانش عاقبتی از "لیرشاه" شکسپیر است، خود توجیه کننده شیوه اجرایی نمایش است.

نمایش مبتنی بر یک رویارویی پیچیده انسانی میان پدر و دختر نوجوان او ساخته می‌شود. یک رویارویی احساساتی که بدیهی است به سبب آسیب عاطفی دردناک و غمناک است. نمایش عاقبتی اثری ساده و بازیگوشانه در سطح سرگرمی­‌های نوجوانانه نیست، هر چند که زاویه دید و زیباشناسی غالب اثر برآمده از سلیقه‌ای نوجوانانه- به معنای روان‌شناختی آن- است. اینجا با بازیگوشی­‌های نوجوانانه روبرو نیستیم بلکه با عصیان و صداقت روان یک نوجوان روبرو هستیم که از خشم بری نیست. خشمی که هر نوجوانی گویی ناخودآگاه و اجتناب ناپذیر، از تظاهر و مراسم و هر ناواقعیتی دارد. هویت کلی نمایش را هم همین سلیقه عصیانگر و برهنه‌کننده می‌سازد. سلیقه‌ای که بجای ساختن یک سازه کلی و مرسوم، مبتنی بر اشیاء جزئی و رابطه افراد با آن جزئیات ملموس و مادی است.

نمایش عاقبتی مبتنی بر یک زیباشناسی تجربی است. به این معنا که نشانه‌های اجرا درون زا و مخصوص به قلمروی است که خود قرارداد می‌کند. اشیاء کوچک و مختلف در درون نمایش از شیئیت خود بیرون می‌آیند تا در روند پیش روی اجرا کارکردی موقت پیدا کنند. اینجا فضایی که اشیاء می‌سازند همچون نور، رنگ لباس‌ها، صدای نمایش و موسیقی اهمیت دارد. اهمیتی که در ساختن تجربه فضای نمایش، از کارکرد اشیاء توجه برانگیزتر است. اساساً کارکردی هم که اشیاء در نمایش پیدا کرده‌اند منبعث از همین فضاسازی اجراست. استفاده از ابزار بازی، فانتزی و ویدئو در مجموع بر همین زیباشناسی تجربی متکی است که کارکرد در آن دنباله رو اتمسفر است.

روند نمایش "لیرشاه" در رسیدن به لحظه تراژیک مسئله‌ای اساسی است. اینجا نقطه­‌ای است که می‌تواند چالش اصلی اجرا باشد. نمایشی نوجوانانه، عاصی و در عین حال شوخ که با مضحکه شروع می­‌شود و به فاجعه می­‌رسد. این روند باید بتواند فضایی کلی پیدا کند و قابل درک شود. این ترکیبی از افراط و تفریط است، افراط و تفریطی که تمهید شده تا مخاطب نمایش اثر را از زاویه خود درک کند نه از زاویه‌ای اصلاح شده و محافظه کار که بین اثر و مخاطب جوانش فاصله ایجاد کند. "لیرشاه" زمانی که مضحک و سرخوش است کاملاً مبتنی بر بازی و سرخوشی است و وقتی به فاجعه می­‌رسد در آن صحنه مهلک بیابان با بازی درخشان حسن معجونی در نقش لیر، دیگر فاجعه تنهایی لیر نمی‌تواند هراسناک نباشد. این طیف وسیع حسی که "لیرشاه" به آرامی در آن غوطه می‌خورد به نوعی فرم نمایش را تبدیل به یک شکل از گروتسک می‌کند که به میزان نترسیدن از فرورفتن در فضاسازی هر صحنه و همنشینی احساسات متناقض در کنار هم می‌تواند اثری گرم‌تر، پخته‌تر و سرگرم کننده‌تر شود که چیزی را در درون تکان می‌دهد. "لیرشاه" در این میان دین زیادی به بازی جسن معجونی دارد. رهایی، شوخ طبعی و لاقیدی معجونی در ابتدای نمایش وقتی در نهایت به فروپاشی و فریاد و استیصال می‌رسد، فشرده­ای حسی از همه آن چیزی است که نمایش عاقبتی هست. دستانی که گویی از مغز لیر بیرون می­‌آیند تا تشویش او را بیرون بریزند و گام‌هایی که از گام برداشتن مغرورانه روی زمین به ایست‌های نامطمئن می‌رسد که گویی روی طنابی کهنه در حرکت است بازتاب دهنده زیست لیر است. یک زیستِ نامطمئن، گروتسک و تراژیک.
http://www.honaronline.ir/%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%D8%B4-3/95579-%DA%AF%D8%B1%D9%88%D8%AA%D8%B3%DA%A9%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%AA%D8%B1%D8%A7%DA%98%D8%AF%DB%8C-%D9%84%DB%8C%D8%B1%D8%B4%D8%A7%D9%87-%D9%86%DA%AF%D8%A7%D9%87%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C%D8%B4-%D9%84%DB%8C%D8%B1%D8%B4%D8%A7%D9%87-%D8%A8%D9%87-%DA%A9%D8%A7%D8%B1%DA%AF%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF-%D8%B9%D8%A7%D9%82%D8%A8%D8%AA%DB%8C
علیرضا نراقی
مهدی حسین مردی و کیان این را خواندند
نیلوفر ثانی و ابرشیر این را دوست دارند
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید

"لیرشاه خداوندگار ِسرنگون"
برداشت آزاد از آثار شکسپیر ،ظرفیت های جدیدی از متونی کلاسیک را امکان پذیر میسازد که قادرست با درهم ریختن قواعد ِموجود،مناسباتی را پیش بکشد که برای انسان امروز ، راه گشای موارد ارائه شدنی جدید است تا بتواند حس قوی تری از پدیده های معاصر را داشته باشد ..

نمایش لیرشاه از آن جمله ست که با به تصویر کشیدن ِهمان موقعیت رسمی طبقه ی حاکم از سویی وتقابل ِمردم ، بنحو ضد اقتدار با این سیستم در متن اصلی ، از سویی دیگر ، همسویی ِتوده هارا با دال ِقدرت و منفعت طلبی های ِامروزی را (درقالب گروه ِموزیک وخدمه ی همراه) به نمایش میگذارد..
نفوذ ِاندیشه ی انتقادی در نقد هنر و تاتر ، خوانش های پست مدرنیستی را پیش میکشد که مخاطب را بیش از پیش با رخدادهای جهان معاصر مواجه کند واین از نظر نگارنده عنصر بسیار ضروری و قابل پرداختی در اجراهای ِصحنه ایی ِامروزی ست ..و البته نیازمند سطح ِآشنایی با این مفاهیم برای مخاطبان این دست نمایش ها میباشد .
لیرشاه محمد عاقبتی دراین راستا موفق عمل میکند آنچنان که هم در خوانشی پست مدرن حرکت میکند و هم پساساختاری و این تراژدی را بنحوی پیش میبرد ... دیدن ادامه ›› که در نهایت به نتیجه ی امروزی با بینش امروزی منتهی شود واین بزرگترین حسن نمایش ست ..
لیرشاه ، پادشاهی که مناسباتش با دخترانش مورد طرح ست ، اما در مصداقی عمیق تر او نماینده ی هر دال قدرتی ست که سرانجام دست پرورده هایش ، جای اورا میگیرند گویی این رخدادی اجتناب ناپذیرست و دایره ای که درنهایت قدرت، فقط دست به دست می گردد .. از شخص به افراد و گروه و از گروه و حزب ها به دست های پنهانی ، تسلیحات ، اسلحه و در نهایت ناظر کبیری که تنها شکل عوض میکند ..جهان امروزی، در حیطه ی این قدرتمداری که هر چیزی را که سد راه باشد درهم میکشند ،تعریف میشود
نه جاه طلبی های پیش پا افتاده باقی میماند نه عشق ِاز دست رفته ی بدون اقتدار ... جهان در فروپاشی خداوندگاری ست که حتی بندگانش اورا تنها تا زمان ِنیاز و بهره برداری میخواهند و زمانی که از آن اقتدار خلع میشود ایمان و عشق هم قادر به احیای آن نیست ..انسانی که خود میخواهد "خدا" باشد..
لیرشاه ، در فروپاشی ِروانی نه بدلیل ِطرد و ناسپاسی ِفرزندان ، بلکه در از دست دادن قدرتش ، نمود ِتفکرات فلسفه ی معاصری ست که میل به قدرت را منشاء روابط اجتماعی و در نتیجه سلطه جویی میداند آنچنان که اذعان میدارد میان استفاده از زبان و قدرت، نوعی همبستگی وجود دارد، به گونه‌ای که زبان برای قدرتمندان و صاحبان امتیاز ،جنبهٔ ابزاری دارد و در حفظ و حمایت از پایگاه اجتماعی-سیاسی آنها عمل می‌کند آنچنان که آخرین دختر در زمان ِلازم قادرنیست ازاین ابزار بهره گیرد و طرد و از دایره ی قدرت دورمیشود، در بخش پایانی با نظریات فیلسوفان ِپساساختاری مواجهیم که قدرت و مناسبات آن را تنها معطوف به طبقه ی بالای جامعه نمی داند ،بلکه شبکه ی گسترده ای ست که تا اعماق جامعه پیش رفته و همه ی افراد را کم و بیش درگیرمیکند(میشل فوکو)چنانچه در آخرین صحنه، دلقک نماینده ی مردم فرودست با دوربین(ناظر کل) تنها باقی مانده ی آن کشکمش ِقدرتطلبانه ست .
حسن معجونی یکی از تاثیرگذارترین بازی های خودرا ارائه میدهد و با دیالوگ و زبان بدن ، منتقل کننده ی این روند فروپاشی ست ..استفاده از موتور سیکلت پیوند جهان نمایش با دنیای ماشینی ِامروز و دوربین ، بعنوان بخش تحت سلطه ی رسانه و ناظری که در هرجا وهمیشه وجود دارد در خدمت ِمعنارسانی ِمورد نظر نویسنده است ..
لیرشاه اگرچه تاکید میشود برای گروه سنی خاصی درنظر گرفته شده و البته جای بسی خوشوقتی ست که نوجوانان ما با روشنگری ِماهیت ِقدرت و مصداق های آن بیشتر آشنا شوند اما برای سایر مخاطبان نیز اثری درخورد تعمق ، توجه و آگاهمندی ست ..

با آرزوی موفقیت برای کارگردان محترم و گروه اجرایی نمایش ؛ از دیدن آن لذت بردم ..
نیلوفرثانی
28 بهمن 95
دوست ژرف اندیشم کاملا باهات موافقم ...لیرشاه به عنوان یک نمایش نمونه کاملا موفق در ساخت و انتقال زبان و نگاه معاصر در دوران "پسا"ها عمل می کند و مفاهیم ژرف فلسفی قرن حاضر از جمله مناسبات قدرت را به زیبایی در قالب تاتر به مخاطبانش ارایه می کند..
نکته ای شخصا به نظرم آمد در مورد نقش اتفاقا آگاهی رسان (و البته ویرانگر)دوربین فیلمبرداری بود که دختر کوچکتر به پدر هدیه داد و مغضوبش شد. او در میان دختران دیگر صادق تر است و به مناسبات درون قدرت نه می گوید... شخصاکارکرد دوربین را مواجه شخص لیر با خویشتن خویش ، خود اصلی اش و غور در رفتارش می بینم که البته بسیار برایش ناخوشایند است و گران تمام میشود .. شاید دوربین به مثابه سلطه ی رسانه در مفهوم البته گرانسنگی که تو دوست عزیزم مراد می کنید بیشتر وجه مسخ کنندگی و از خودبیگانگی را دلالت می کند
بسیار از نوشته ی وزین و خواندنی ات لذت بردم و استفاده کردم..
ممنون از حضور اندیشه ورزانه و موثرت
۰۸ اسفند ۱۳۹۵
بانو ثانی ارجمند ضمن تقدیم سلام و ادب خدمت شما دوست گرانمایه و احترام به دیدگاه متفاوت و برداشت مختلفی که نسبت به این نمایش داریم، عارضم با همتیوالی گرامی ای که با نام کاربری "کیان" اقدام به ثبت بازخوردشان ذیل نوشتار حاضر نموده اند یک تشابه اسمی پدیدار شده و اگر اجازه بفرمایید در اینجا از مشارالیه تقاضا کنم جهت تشخیص و پیشگیری از تداخل آراء و نظرات در انتخاب نام ظاهری تجدیدنظر بفرمایند.

@کیان عزیز از رعایت حقوق مشترک متشکر خواهم شد.
۱۰ اسفند ۱۳۹۵
درود دوست بزرگوارم کیان گرامی... بله تشابه اسمی نزدیکی ست البته با اعلام برائت جنابعالی رفع ظن در اشتراک نظرات نیز حادث شد :)
در محضرتون میاموزیم دوست من..
سپاس از کیان (2) گرامی ..:)
۱۰ اسفند ۱۳۹۵
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید