در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال عاطفه زرگر | درباره نمایش سالگشتگی
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 08:59:05
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
ترجمه ام از مقاله ی گاردین در باب سالگشتگی
- توضیح آنکه این مقاله با ترجمه ای خوب از مترجم دیگری در شرق چاپ شد که به دلیل کمبود جا بخشهای انتهایی مقاله که در آنها اتفاقاً بر ویژگی های مختلف سالگشتگی تاکید شده بود به ناچار حذف شده بودند. گفتم شاید ترجمه کامل مقاله برای تماشاگران پیگیر سالگشتگی خالی از لطف نباشد-

نزدیکی, عشق و جدایی در تاتر معاصر ایران
کارگردان ایرانی امیررضا کوهستانی در دو نمایش سالگشتگی و رقص روی لیوانها تابوهای احتماعی را پشت سر می گذارد.

پای روابط خصوصی آدمها که در میان باشد ایرانی ها چیز زیادی از خود بروز نمی دهند. چه در فیلم و نمایش و چه حتی در هنرهای تجسمی, هنرمندان ایرانیِ داخل و خارج از کشور به رفتارهایی که در خلوت خود بروز می دهند مستقیماً اشاره ای نمی کنند و بیشتر ملاحظه کاری و استعاره را ترجیح می دهند. این تأثیرِ ... دیدن ادامه ›› پدیده ای فرهنگی ست که بسیار فراتر از سانسور رسمی عمل می کند.
نمونه ی مشهور این ادعا زوج نادر و سیمینِ "جدایی" اصغر فرهادی ست که هرگز جلوی دوربین به صراحت حرفی از خلوت دونفره شان نمی زنند. بیشتر با مشکلات احتماعی شان است که درخواست طلاق را توجیه می کنند مثل بیماری پدر نادر, علاقه ی سیمین به ترک وطن و مشکلات مالی شان. از آنجا که توضیح واضحی برای جدایی شان داده نمی شود, تماشاگران (بخصوص تماشاگران خارجی که با کدهای فرهنگی و هنری ایرانیان آشنایی چندانی ندارند) خودشان باید پی ببرند که اوضاع از چه قرار است.
نمونه های بهتر را نیز می توان در میان آثار نمایشی امیررضا کوهستانی جستجو کرد. او در سال 2001 نمایش بی نظیر رقص روی لیوانها را بر اساس تجربه ای شخصی روی صحنه برد که درباره رابطه ای عاشقانه و سرانجام آن بود.
او اخیراً این تجربه را اینگونه توصیف کرده است: "در بیست و دو سالگی دیوانه ی متالیکا بودم و دختری که از آن موقع دیگر ندیدمش. سی دی متالیکا همیشه در پلیر من به راه بود؛ وقت و بی وقت, بی هیچ دلیل مشخصی, وقت نوشتن یا هر چیز دیگر, شب و روز صدای جیمز هتفیلد از اتاق من بلند بود. حتی روزی که دختر در زد آمد توی اتاقم تا برای همیشه با من بهم بزند هم صدای آن سی دی همه جا را برداشته بود.
یکی دوساعتی با هم حرف زدیم, از همان حرفها که دختر پسرهای همسن و سال مان وقت جدایی به هم می زدند. با اینکه صدایش را به زور می شنیدم و هر بار سوالی می پرسیدم او مدام می گفت "چی؟ چی؟", از جایم جُم نمی خوردم تا موزیک را خاموش کنم. نمی توانستم. چنان ضربه ای از حرفاش خورده بودم که دیگر نمی توانستم روی پاهام بایستم."
در رقص روی لیوانها دختر و پسری روبروی هم و در دو طرف میز نشسته اند. با نومیدی تمام سعی می کنند با هم گفتگو کنند و همدیگر را بفهمند. انگار که فلج باشند به صندلی هاشان میخ شده اند. عشقشان محکوم است و مجبورند رابطه شان را تمام کنند.
این نمایش در دوران نخست ریاست جمهموری محمد خاتمی که دوران طلایی آزادی هنر در ایران محسوب می شد به روی صحنه رفت و جای بسی شگفتی ست که چطور آزادانه به بازنماییِ احساسات پرشور, صمیمیت و نومیدی این شخصیتها می پردازد. دختر و پسر هر دو بیست ساله اند. دختر در خانه ی دوستش زندگی می کند و مرتب با پسری که دوستش دارد برای پرفومنس رقصی به نام رقص روی لیوانها تمرین و دیدار می کند. او سیگار می کشد و به نظر می رسد درگیر مواد مخدر هم هست. در طول نمایش, این نکته بسیار به چشم می آید که کوهستانی به شیوه ای غیرمعمول بازیگران را کارگردانی می کند: شیوه ای خاص برای رویارویی با زبان فارسی, نوعی زبان بدن هوشمندانه که به شدت در تاتر ایران استثنایی ست, جایی که بازی غلوآمیز و گفتگوهای- حالا شاید نه هیستریک اما- همراه با فریاد را هنوز عادی می دانند.
کوهستانی معتقد است: "دوران خاتمی عصر خلاقیت بود. من و کارگردانانی مثل من از جمله حمید پورآذری, رضا ثروتی و حسن معجونی در این دوره شروع به کارگردانی آثارمان کردیم. همه چیز راحت تر بود و آزادی بیان بیشتری داشتیم."
نگرش رقص روی لیوانها نسبت به جوانان در دوره گذار, یعنی درست بعد از دوران تاریکِ پس از جنگ بسیار جالب توجه است. در عصر گذار, دسترسی ایران به فرهنگ غرب, کانالهای ماهواره ای و یا سایتهای اینترنتی در سالهای نخستین پیدایش شان بسیار محدود بود. جوانها در خفا موزیک راک گوش می کردند, بخصوص کارهای هاردراک متالیکا, کویین, اسکورپیونز چرا که صدای اینها انگار صدای جو خفقان آور ایرانِ آن سالها بود.
رقص روی لیوانها بسیار موفق بود و برای چهار سال در کشورهای مختلف جهان به روی صحنه رفت. کوهستانی می دید که نمایش "مورد استقبال قرار گرفته, حتی بیش از آنچه تصور می کرده"؛ با این حال, الان احساس دوگانه ای به آن دارد. او امروز در 34 سالگی در ایران و خارج از مرزهای آن شناخته شده است. می نویسد و نوشته هایش را اغلب کارگردانی می کند و گروه اش- گروه تاتر مهر- هم به همه جای دنیا سفر می کند. با این حال, سالهاست که دیگر به مسئله عشق نپرداخته است. او پیش از آنکه به طرحی بپردازد که جان مایه اش بر اساس کاری ست که 12 سال پیش نام او را بر سر زبانها انداخته شک و تردید بسیار داشته است.
پاییز امسال کوهستانی نمایش تازه خود, سالگشتگی را در جشنواره های اکتورال مارسی و لاباتی سوییس و با حمایت مالی این دو جشنواره و تهیه کنندگی گروه تاتر مهر به صحنه برد که البته چند روز قبل از جشنواره اکتورال, برای اولین بار در ژنو به اجرا در آمد.
کوهستانی در یادداشتی می نویسد: "چند هفته پیش داشتم اتاق ام را جمع و جور می کردم که بروشور قدیمی فستیوال هنرهای کونستِن را پیدا کردم, کارت ویزیتی هم لای آن بود. روی کارت اسم من نوشته شده بود به همراه یک شماره تلفن. فلاش بک به سال 2004: اجرای رقص روی لیوانها با استقبال پیش بینی نشده ای از سوی تماشاگران روبرو می شود. روز بعد از آخرین اجرا, از طرف فستیوال یک موبایل با سیم کارت بلژیک به من می دهند و یک سری کارت ویزیت به نام و شماره جدیدم ام.
"بازگشت به سال 2013: کارت ویزیت را نگاه کردم و شماره را گرفتم. چند بار زنگ خورد, مرد جوانی گوشی را برداشت. به انگلیسی سلام کردم. او هم به انگلیسی جواب داد اما با ته لهجه خارجی. این بود که به فارسی پرسیدم: «می خواستم با آقای کوهستانی صحبت کنم.» گفت: «خودم هستم.» گفتم: «می خواستم برای اقتباس از رقص روی لیوانها از شما اجازه بگیرم.»
این حکایت سوررئال به ساختار نمایش تازه اش اشاره دارد. صدای کوهستانی تکه تکه و در سه شخصیت پخش شده است: یک کارگردان تاتر که صداش تنها از جایی بیرون صحنه به گوش می رسد, یک بازیگر که زندگی گذشته اش را بازی می کند و یک صدای دیگر از خارج صحنه که در ابتدا و انتهای نمایش نامه ی عاشقانه ای را برای کسی که از دست داده می خواند. کوهستانی با به کارگیری تکنیکهای روایی مختلف و ترکیب اکنون و گذشته, از گذشته ی شخصی خود فاصله می گیرد و ذهن تماشاگر را در رویارویی با رابطه تنگاتنگ یک زوج به هم می ریزد.
در سالگشتگی دو بازیگر- با بازی مهین صدری و حسن معجونی- بعد از سالها جدایی یکدیگر را می بینند. کارگردان رقص روی لیوانها از آنها خواسته بیایند با هم دی وی دی اجرا را دوبله کنند. داستان در یک استودیوی ضبط صدا می گذرد که در آن تکه هایی از فیلم رقص روی لیوانها را روی مانیتور پخش می کنند و بازیگران روی آنها حرف می زنند.
پس از مدتی شروع می کنند به بحث و دعوا درباره جدایی شان و دیگر سخت می شود فهمید حرفهاشان متعلق به متن رقص روی لیوانهاست یا اینکه دارند بر سر رابطه گذشته خودشان جر و بحث می کنند. یک چیز ولی مشخص است: این دو دیگر یک زوج نیستند. بر خلاف نمایش قبلی, هر یک بر سر میزی جداگانه رو به تماشاگران نشسته اند؛ به هم نگاه نمی کنند, جز لحظه ای در پایان نمایش.
دلیل جدایی شان معلوم نیست. نه دعوا کرده اند و نه تلاشی برای دادن فرصتی دوباره به رابطه شان. فقط به همین سادگی تصمیم گرفتند که تمام اش کنند در حالی که هر یک اندک امیدی داشته به اینکه طرف مقابل رابطه را نجات خواهد داد. و حالا می فهمیم که هیچ کدام نتوانسته اند زندگی خود را از نو بسازند- آنها نه می توانند گذشته را درست کنند و نه از کنار آن عبور کنند. یک بار دیگر کوهستانی زوجی را نشان مان می دهد که طاقت روبرو شدن با واقعیت رابطه شان را ندارند.
در گفتگویی که با او داشتم سختی های سفر ذهنی خودش در بازگشت به آن سالها را به یاد می آورد و می گوید: "بیشتر از اینکه بخواهم خلوت شخصی خودم را بازنمایی کنم, به دنبال یک واقعیت مستند بودم. در واقع, سالگشتگی یک ماشین زمان است. من چطور می توانستم به بیست سالگی ام برگردم, به آن وقتها که نمی دانستم اصلاً تاتر چیست؟ بیشتر از چهار پنج اجرا در عمرم ندیده بودم. حتی با اینکه خیلی دلم می خواست به آن احساس روزهای اول ام نسبت به عشق برگردم, فهمیدم که ممکن نیست چون از همان موقع تصور من از عشق کاملاً تغییر کرده بود. در ضمن, من آدم خاطره بازی نیستم و هیچ وقت دلم برای گذشته تنگ نمی شود.
"دوازده سال گذشته و حالا سالگشتگی داستان زوجی ست که با وجود جدایی هنوز عاشق یکدیگرند و نمی توانند بیش از یک ساعت کنار هم بمانند. در اسلام می گویند مردگان قبل از رسیدن به بهشت و جهنم باید از یک مرحله بینابین بگذرند, از یک فضایی که هیچ چیز در آن نه خوب است و نه بد, فضایی نامعلوم که که همه چیزِ آن مبهم است و گذرا. زوج سالگشتگی هم در چنین حالتی قرار دارند: درگیر بازی بی سرانجامی شده اند که در آن هم خود و هم دیگری را عذاب می دهند.
"چنین موقعیتی بسیار مرتبط با جامعه ایران است: در ایران یک فردِ تنها از سوی جامعه به رسمیت شناخته نمی شود و اگر بخواهد برای خودش آپارتمان اجاره کند یا شغلی دست و پا کند با مشکلاتی روبروست- فشار خانواده هم که هست. به این خاطر جوانان- تا حدی- مجبور می شوند با کسی جفت شوند و اگر نتوانند با آن فرد کنار بیایند ممکن است در رابطه خود با مشکلات بی شماری روبرو شوند." به گفته ی کوهستانی "می توانیم به این نکته نیز بپردازیم که باید به دنبال یک چیز دیگر هم بود: به رسمیت شناختن خلوت خصوصی افراد از سوی اجتماع و قانون."
حالا کوهستانی در حال اجرای سالگشتگی در تهران است. واکنش دستگاه ممیزی به اجرای او چه بوده است؟
او می گوید: "وقتی نمایشنامه را خواندند نمی دانستند چه بگویند. متن آنقدر به نظرشان شخصی بود که حس کرده بودند حتماً باید روی صحنه ببنند تا قضاوت اش کنند."




بسیار مطلب مفید و عالی‌ای بود! مرسی از ترجمه‌ِ خوبت عاطفه‌ی عزیزم:)
خیلی خوشحالم که دوباره اسمت رو بعد مدتهای مدید رو دیوارِ تیوال میبینم.:)
۰۴ دی ۱۳۹۲
خواهش می کنم رعنا جانم... مرسی از خودت که خوندی:) :**
۰۴ دی ۱۳۹۲
سلام.لینکی از مطلب کامل داری آیا که بتونم بقیه اش رو هم بخونیم؟ممنون می شم
۱۰ اسفند ۱۳۹۷
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید