در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال عادله گرشاسبی | درباره نمایش پنجاه پنجاه
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 01:56:23
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید

از صفحه ی اینستاگرام آقای کیوان کثیریان/ منتقد سینما

پنجاه پنجاه ، نمایش موفق مرتضی اسماعیل کاشی و هاله مشتاقی نیا ، بعد از چهار ماه و بیش از هفتاد اجرا دارد به پایان می رسد . در این وانفسای فرهنگ و تئاتر ، همه می دانیم چهار ماه یعنی چه . نمایشی پر انرژی ، با متن خوب و اجرای محکم و بازی های خوب عده ای جوانِ با استعداد . به همه عوامل این نمایش تبریک می گویم و توصیه می کنم اگر هنوز نتوانسته اید به تماشایش بروید ، این یکی دو اجرا را در سالن هیلاج از دست ندهید . گر چه امیدوارم اجرای آن باز هم ادامه یابد .
خریدار
علی نجاریان (alinajarian)
ممنونیم
۰۸ دی ۱۳۹۸
عادله جان عزیز درود بر شما
لطف میکنی 3 تا از بهترین تئاترهایی که الان در حال اجرا هست و بهم معرفی کنی.
سپاسگزارم
۰۴ اسفند ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
.
یادداشت اندیشه فولادوند برای نمایش پنجاه پنجاه:
لبخند "برشت" در چشمهای "هلنه وایگل"
.
ناگهان خودم را در نقطه ی صقلِ "آشوویتس" شناسایی کردم.در اتاق گاز بزرگی تلو تلو میخوردم ؛ به طول و عرض پایتخت.
.
نمیدانستم دقیقا چقدر فرصت دارم تا پمپاژ آخرین گازهای سمی در ریه ام.
.
.هنوز اجازه داشتم آزادانه از هر سوی اتاق گاز به هر سویی بروم ،بدوم ویاحتی بخوابم.قاعده ی گرفتن ِآخرین کام از گازهای سمی، مبتنی بر تصادف ... دیدن ادامه ›› بود.با آمونیاک،سرب،گوگرد و ازدحام تهوع آور اتومبیلهای داخل اتاق گاز، صمیمی بودم وبا آنها که با رعب عفونت زده شان مرا میترساندندنیز.
.
پس زنده از میانشان دویدم ،تند دویدم و به اتاق تاریکی پناه بردم که در آن نمایشی نبوغ آمیز برپا بود.
.
"نبوغ" همان چیزی بود که من قبل از ورود به "آشوویتس" میپرستیدم.
.
تمامِ آنچه میخواستم مهیا بود.بازآفرینیِ درخشانِ نمایشنامه ی " کله گردها و کله تیزها"ی برتولت برشت،اتاق گازهای دوره ی جنگ جهانی دوم و قربانیانش که روزگار مرا آینگی میکرد.
.
کارگردانی نبوغ آمیزِ "مرتضی اسماعیل کاشی" که انگارروح مرا که قبل از پمپاژ آخرین گازهای سمی در ریه ام آنجا بود به شیوه ای کوبیسم بر جمجمه ی خودم طرح میزد. روی صحنه آغشته بود به تمام عناصر اکسپرسیونیستی و البته وفادار به قواعد "اپیک" که روح "برشت" را خوشنود میساخت .صحنه بینظیر بود.نورها و سایه ها رنج ادواری بشر را با آن صداها و افکت ها و موسیقی درک شده و شعورمند به ابدیتی پاکیزه پیوند میزدند که پر از شرافت زهر آلود حقیقت بود.آنچه بر صحنه میرفت معرکه ای جن زده از مراسم "زار" بشر بود. یک رنج ابدی که آه از بازیگرانش.
.
آنها ارواح رفته ی اتاق های گاز را نمایندگی میکردند در حافظه ی دو زن و مرد باز مانده ای که به یاد می آوردند عذاب نا تمام رنج ِجبر سلطه ی ابدی قدرت را بر بشر. بازی ها آنقدر دقیق کارگردانی شده بود که باور نمیکردی این هنرمندان تازه کارند و همه شاگردان کارگردانشان بودند.آنها آنقدر با آن ارواح زجر کشیدند که آن مدینه ی فاضله ی تمام تراژدی های تاریخ ؛آن "کاتارسیس" عزیز در همزمانی هولناکی میان من و ایشان رخ داد.بازی ها .وفادارانه به "ژستوس"و به شکلی خون آلود اکسپرسیو بود .حس کردم آقای برشت در چشمهای خانم "هلنه وایگل" لبخند آرامی را جاودانه میکند. همه شان شبیه حیات حقیقی این روزهای من در انتهای این جن زدگی" آوانگارد"به اتاق گاز هدایت شدند.
.
من هم باید بروم باید بدوم تا قبل از پمپاژ آخرین گازهای سمی در ریه ام به آنان که هنوز زنده اند بگویم : نمایش پنجاه پنجاه را ببینید.یک نبوغ ِ آوانگارد در "اتاق گاز".
فکر کنم "ثقل" درست باشد نه "صقل"
۰۲ دی ۱۳۹۸
بازیگرا تسلط فوق العاده ای روی بدن شون داشتن.پرفورمنس ها خاص و خیره کننده بود اما اگر یه کلیتی از نمایشنامه برشت نمیدونستی، تقریبا هیچ چیز نمیفهمیدی چون اصلا گویا نبود.
۰۲ دی ۱۳۹۸
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
روزنامه شرق/ پژند سلیمانی

اجرای ۵۰-۵۰ به کارگردانی مرتضی اسماعیل‌کاشی و نوشته‌ی مشترک هاله مشتاقی‌نیا و مرتضی اسماعیل‌کاشی،
اجرایی که در طی ۱۸ماه تلاش و شناخت از دل یک کار کارگاهی با هنرجو شکل گرفته است. اجراهایی اینچنین به دلیل زمانی که برای رسیدن به ایده، پردازش و تکمیل آن صرف می‌شود، بسیار ارزشمندند. چرا که ادای دینی است به تئاتر و نمایش به مفهوم واقعی و اصیلش.
نمایش ۵۰-۵۰ نمایشی است که زمان را با عناصر و نشانه‌های داستانی و نمایشی برای ما جلو و عقب می‌برد، جا‌به‌جا می‌کند و نگه می‌دارد. نشانه‌هایی که آرام آرام به کار اضافه می‌شوند و به مخاطب ارائه داده می‌شوند. این نمایش تو را همراه دو بازیگر پیشین و تنها بازماندگان این اردوگاه به عقب می‌برد و در اردوگاه نگه می‌دارد، زندانی می‌کند و شکنجه می‌دهد. اردوگاه مرگ که اعضای یک گروه نمایشی را که فعالیتهای ضد فاشیستی داشته‌اند در آن زندانی کرده‌اند و حالا به اجبار شکنجه‌گر زندان که نقش کارگردان نمایش درونی کار را بر عهده گرفته، نقشی را بازی می‌کنند و داستانی را روایت می‌کنند .
داستانی که همان نمایش «کله‌تیزها و کله‌گردها» و یا «خودی و غیرخودی» برتولت برشت است. این نمایشنامه‌ی برشت درباره‌ی دو دسته کردن مردم وساخت ... دیدن ادامه ›› سطوح مختلف اجتماعی به عمد و در جهت حفظ حکومت وقت است. سطوحی که در هر دوره از تاریخ و در بسیاری از آثار به صورت سمبلیک آمده‌اند. سمبلی که جدای جامعه و فرهنگ متفاوت، برای هر کس قابل درک است و به صورت دال‌هایی روشن، قابل دریافت. اثر برشت به دلیلی اینجا حضور پیدا کرده است که علاوه بر داستان، ما را متوجه فاصله‌گذاری‌ها کند. اینبار اما ما فاصله‌گذاری برشتی را در لایه‌ی دیگری روی صحنه می‌بینیم. فاصله‌گذاری که یک لایه عقب‌تر از ما در دل اجرایی دیگر روی صحنه شکل می‌گیرد و همانطور که ما را به بازیگران اردوگاه نزدیک می‌کند، هنوز و همچنان ما را بیرون و در جایگاه مخاطبی که هر «شما مردم» ای را به خود بگیرد، نگه می‌دارد. فضای پنجاه پنجاهی که در اسم نمایش هم آمده است. جایی میانه‌ی راه.
تنها دو نفر از آن اردوگاه مرگ جان سالم به در برده‌اند که روایت داستان پنجاه پنجاه را در زمان حال همچون باری الیم و عظیم بر دوش می‌کشند.
هوشمندی هاله مشتاقی‌نیا و مرتضی اسماعیل کاشی در کنار هم قراردادن این لحظات داستانی و در هم تنیدن این دو داستان قابل توجه است. اینکه داستانی عمیق را در کنار یک داستان دیگر بنشانی و با ترفندی این دو را هم‌سو با هم پیش ببری کار ساده ای نیست. اینها همه در کنار قاب‌های رنگارنگ مرتضی اسماعیل‌‌کاشی، حرکات و صحنه‌های نمایشی، لحظاتی از نمایش را می‌سازد که بی‌شک می‌تواند تو را علاوه بر برشت همراه نویسندگان این نمایش قرار دهد و با آنها همراه کند.
نمایشنامه، چند لایه‌ی در هم تنیده دارد، که اجرا در سطوح مختلف ارتفاعی نیز به همین منظور شکل گرفته. آنطور که به ما یادآور شود، کجا ما شاهد نمایشیم و کجا درگیر عذاب این دو بازمانده.
نمایش پس از یک چهارم اول که ما را در گیر پیش‌درآمد نمایش اصلی می‌کند، پس از غافلگیری با چند کلید و نشانه راه را بهمان نشان می‌دهد و باقی داستان را برایمان روشن‌تر می‌کند. آن وقت است که علاوه بر ترفندهای اجرایی جذاب می‌توانیم با داستان همراه شویم و ازش لذت ببریم.
هاله مشتاقی‌نیا که نمایشنامه‌هایش را می‌شناسیم، اینبار با همراهی مرتضی اسماعیل‌کاشی به تجربه‌ای دست زده است که برای اوی نویسنده و مای مخاطب کارهاش نو است. تجربه‌ی نوشتن کارگاهی در کنار هنرجویانی که بی‌شک به درستی توسط مرتضی اسماعیل کاشی تعلیم دیده‌اند و حالا آن را نه فقط برای نشان دادن توانمندی آنها و آنچه آموخته‌اند ( که چه خوب هم آموخته‌اند به خصوص در حوزه‌ی بدن، بیان، فرم و تمرکز) بلکه در راستای اجرایی متفاوت به روی صحنه می‌روند.
این نخستین همراهی هاله مشتاقی‌نیا و مرتضی اسماعیل‌کاشی است. همراهی مبارکی که به یمنش تصاویر را آنچنان کنار واژه‌ها چفت کرده است که پکیج اجرایی را به خصوص در نیمه‌ی پایانی اجرا، در اوج نشانمان می‌دهد.