در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال علی اژدری | درباره نمایش پوتین‌های عمو بابا
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 01:45:02
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
گروه شایا، شهرام کرمی، یعقوب صباحی، رویا افشار...اسم‌ها به راحتی قابل گذر نیستند. هرکدام آنقدر خاطره خوب در خاطر نحیف من نقش زده‌اند که بی‌درنگ و با لبخند، نام قشنگ قشقایی را از پشت شیشه در چهره‌ی ‌عبوس ِ گیشه زمزمه کنم. چهره اما عبوس می‌ماند؛ عبوس دست دراز می‌کند، و عبوس کاغذی می‌دهد که روی آن نوشته "پوتین‌های عمو بابا-سالن قشقایی" (راستی چرا این‌همه عبوس بانو؟)...انتظار شیرین تا شروع نمایش را فریادهای گاه گاهِ مجنونی دوست‌داشتنی پر می‌کند که حاضران را در گردشی بی‌پایان به آوازی نخراشیده مهمان (مهمان؟) می‌کرد. و کمی بعد من می‌مانم و سکوتِ قشقایی و یک سالن نیمه‌ پُر؛ با یک بغل امید و یک لبخند، اینجا، کنج لبم...

نور می‌رود

نور می‌آید

و میان این آمد و رفت یک نمایش شروع می‌شود، زندگی می‌کند، و می‌میرد...

و در آخر من می‌مانم با یک حسرت بزرگ در سوگ نمایشی که مُرد، در ... دیدن ادامه ›› غم اسم‌هایی که سوخت، و در عزای لبخندی که رفته رفته رنگ باخت، تکید و پژمرد...

***

نمایشنامه خوب نیست. تخت است، بی فراز و فرود، بی کشش، بی قوام. داستان، تکراری و پرداخت سطحی است. داستانِ پدری که از جبهه باز نگشته و مادربزرگی تلخ که عروسش را به اجبار و از نو شوهر می‌دهد، این بار اما به پسر دیگرش. سرنوشت این عروس اما انگار تنهایی دوباره است و سوگ‌نشینیِ سفرهای بی‌بازگشت از جبهه و جنگ. نوه‌ای هم هست البته که گاهی نی‌لبکی می‌زند و یک پستچی خسته که گاهی با دوچرخه از راه می‌رسد، زنگی می‌زند، نامه‌ای می‌دهد یا نمی‌دهد و می‌رود، همچنان خسته...داستان، داستانِ مادرانی است که فرزندشان را (در جنگ) از دست داده‌اند، تنهایی و بی‌کسیِ زنانی که شوهرانشان را، و کودکانی که شادی، کودکی و رفیقشان را.

اینجا در قشقایی رابطه‌ها در نیامده‌اند: رفاقت عمو با برادرزاده، علاقه زن به برادر شوهر، رابطه پسر با مادر و مادربزرگ،...شخصیت‌ها خام‌اند هنوز، انگیزه‌ها پرداخت نشده‌اند و ایده‌ها در سطح ایده می‌مانند و به بافت اثر راهشان نیست. این است که نمایشنامه الکن می‌‌ماند و این مهم‌ترین ضعف نمایش است.

بازی‌ها غیر یکدست و نسبتا ضعیف‌اند. خاصه اجرای کم‌رمق، بیان ضعیف و بی حس و حال سیروس همتی و در پله بعدی پریسا مقتدی. حتی یعقوب صباحی و رویا افشار هم آنقدرها که باید خوب نیستند. از حق البته نباید گذشت، نمایش در ابتدای راه است و به احتمال فراوان بازی‌ها به مرور بهتر خواهند شد.

طراحی صحنه خنثی است و در فضاسازی مناسب برای نمایش چندان موفق به چشم نمی‌آید. موسیقیِ گاه به گاهِ محلی نیز که هر از چندی در بین پرده‌ها پخش می‌شود-فارق از زیبا بودن‌- تنها کاربردش پر کردن سکوت بین پرده‌هاست و شاید تلاشی در جهت بیان این که داستان در یکی از شهرهای کُردنشین روایت می‌شود (نکته‌ای که در هیچ جای دیگری از نمایش اثری از آن نمی‌بینیم؛ نه در دیالوگ‌ها، نه دکور،نه لهجه‌ی بازیگران، نه...)؛ به بیان بهتر، موسیقی از اثر جداست و در جهان آن جایی ندارد. پوتین و نی‌لبک که قرار بوده به عنوان نمادهایی از تنهایی، غم، جنگ و شهادت درآیند با میزانسن‌های نابجا و پرداخت ناصحیح تنها به عنوان یک آکسسوار بی‌تأثیر در چند صحنه ‌ی معدود به کار گرفته می‌شوند و در اثرگذاری و معنابخشی عقیم می‌مانند. همچنین است حکایت لحاف چل‌تکه و کبوتر سپید...

تلنگر نهایی را اما پایانی گُنگ و پا در هوا برای نمایش به ارمغان می‌آورد تا با خاطری مغموم، قشقایی را تا بیرون قدم بزنی و زیر لب-تا خیلی دورترها-زمزمه کنی: «ببخشید، اما...نمایش را دوست نداشتم، نقطه.»

: 1. دوست عزیز رفاقت عمو با برادرزاده باید چگونه می بود و نبود؟
علاقه زن به برادر شوهر باید چگونه می بود و نبود؟ و...
وقتی همه چیز بر این آدم ها از جانب جنگ تحمیل شده است و به اجبار این ارتباط های جدید را می پذیرند و حتی باید گفت نمی پذیرند چون برادر شوهر به جبهه می رود توان ماندن در آن خانه و شوهر زن برادر شدن را ندارد میرود ... پس چه عشق و دوستی وقتی روی نگاه کردن به هم را هم ندارند و گاهی جای نگاه نور می رود چون دیگر نگاهی نیست و موسیقی می آید چون باید چیز دیگری بجز تصویر روایتگر باشد و موسیقی کردی چراکه خالق اثر از غرب ... دیدن ادامه ›› کشور حرف می زند!
2. وقتی کاری را نقد می کنی باید هدفمند و با دلیل نقد کنی فلان چیز خوب نیست که نشد حرف ! خیلی چیز ها شاید ذائقه ی شخصی تو باشد چرا خوب نیست ؟ طراحی صحنه چرا با نمایش مناسب نیست (فضاسازی ) چه چیزی در این متن وجود دارد که با آن فضا همخوانی ندارد روشن و صریح نقد کن نه سلیقه ای ! موسیقی زیبا نیست شد حرف برادر! گروهی متخصص کار آهنگسازی این نمایش را انجام داده اند که تو خیلی راحت بگویی زیبا نیست؟ اگر از زیباشناسی سر در میاری بگو چرا زیبا نیست ؟
3. تئاتر هنری ملی است اما می تواند یک زبان جهان شمول داشته باشد نویسند در این نمایش نخواسته قصه اش را محدود به جغرافیا بکند برای همین به جای خاصی اشاره ندارد اما موسیقی جزئی از فرهنگ خالق اثر و ملیت اوست زمانی تو از آن لذت نمی بری که آن فرهنگ و ملیت را نشناسی چون اساسن لذت بعد از فهمیدن فراهم می گردد . پس نمی توانی راجع به موسیقی حرف بزنی !
اما باز درود بر تو که به تماشای تئاتر می روی !
۱۷ مرداد ۱۳۹۲
همین الان می خواستم همینو بگم.

سیندلای تهرانی بی گمان تنها کاندیداست :)
۱۹ مرداد ۱۳۹۲
:) بله علی جان. صد حیف که چکامه رستاخیز هم در این فهرست هست و احتمالا قتل آقای کاف ایضا! پس به امید سیندرلای تهرانی. البته گوش شیطان کر !
اما تعجبم از عملکردهای پدافندی است. ;)
۱۹ مرداد ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید