در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال امیر همتی | درباره نمایش افسون معبد سوخته
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 08:30:46
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
با یک اثر نمایشی ناب طرفید! از همان لحظه که چراغهای صحنه خاموش میشود و آن سایه کم نور از طراحی معبد در صحنه، مثل سازه ای در دوردست به چشم می خورد تا لحظه روشن شدن دوباره چراغها، مقهور قدرت قصه نمایش هستید.به نظرم اینقدر نمایشنامه خانم ثمینی جذاب است که جلوتر از تصویری که از نمایش در ذهن تماشاگر نقش میبندد، در ذهن او حرکت می کند.نمیدانم چطور، اما داستانی به این سادگی و سرراستی، داستانی که حتی آفرینش و زمینی شدن انسان را بر اساس آن بارها و بارها توصیف کرده اند، چنان جذاب و پرقدرت است که تماشاگر را کاملن با خود همراه می کند.تعلیق این نمایش فقط در لحظات پایانی است وقتی که گویی تماشاگر هم چون قهرمانان نمایش پی میبرد که عشق چگونه چیزی است و قرار است در این دنیا چه بکند.عشق همان چیزی است که اگر باشد و بدرستی جاری شود، نیازی به معبد و بودا و راهب و کاهن نیست.که این افسونگریها راه را اشتباه رفته اند که باید بودا را کشت، شاگرد بودا را کشت، خود را کشت و کشته ی خویش را هم، تا به عشق رسید و این عشق همانست که با ما یکی ست با طبیعت ما یکیست.همانست که در نور مهتاب و تابش خورشید و بال پروانه است...افسون معبدها کاری می کند که عشقبازی با خود خود عشق را هم فراموش می کنیم...
در طول مدت نمایش مسحور طراحی صحنه زیبا و گویای این نمایش بودم.بازی خانم پانته آ بهرام مثل همیشه عالی و بی نظیر بود.اما در طول نمایش و بعد از آن، فکر کردم کاش بازیگر دیگری جای آقای آذرنگ این نقش را بازی می کرد.نمیتوانم به شکل منطقی به این موضوع بپردازم ودلایلم را بگویم، اما انگار این نقش مال این آدم نبود.جا نیفتاده بودند در این نقش.مثلن در صحنه های دویدن های ناگهانی یا نشستنهای زن وار و... شاید هم این حس شخصی من به این موضوع باشد اما به نظرم بازی درخشان همیشگی شان را تکرار نکرده اند. مهدی پاکدل هم با وجود تسلط بسیار بر نقش اما انگار اسیر مطلق تفکرات کارگردان هستند و این موضوع در صحنه های پایانی البته، نمود کمتری دارد.ضمنن گریم آقای پاکدل را نپسندیدم.البته فکر کردم شاید دلیل آن عشقی بود که به آفریننده خود به عنوان مادر، پیدا کرده بود ، اما از آن سمت شکل نرینه ای نبود که وسوسه وصالش معبد را به خاکستر تبدیل کند...
در زمانهایی از نمایش ریتم کند می شود و کارگردان به تکرار دچار می شود ... دیدن ادامه ›› اما دوباره نمایش به روند دلچسب خود می افتد.شاید اگر کمی در مورد شخصیت پردازیها در نمایشی کردن اثر اولیه تغییرات بیشتری اعمال میشد ، هم از پتانسیل نمایشنامه استفاده بهتری میشد و هم تکرار در نمایش اتفاق نمیفتاد...
در هر صورت دیدن این اثر ناب را اولن به خاطر داستان زیبایش و بعد از آن بخاطر کارگردانی عالی نمایش، به دوستان علاقه مند به نمایش توصیه می کنم.