در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال آنا عـلـامی | درباره نمایش سوسمار
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 19:01:48
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
با سلام و خسته نباشید خدمت تمامی عوامل هنرمند و زحمتکش نمایش سوسمار .
پنجشنبه شانزدهم شهریور به تماشای این اثر تامل بر انگیز که می تواند برداشتهای متفاوتی از دید مخاطبین و تماشاگران محترم داشته باشد، آمدم و لذت بردم.در روزهای ابتدایی ِنمایش کاملا امری طبیعیست که کلیت نمایش ( ریتم و هماهنگی موسیقی،بازیها،و...)به پختگی کامل نرسیده باشد اما دیشب،در هشتمین روز نمایش،من با اثری هنری مواجه شدم که به اصطلاح شکل و فرم خود را پیدا کرده و سیر طبیعی اش را با هدایت خوب کارگردان محترم و نوشته ای قوی و بازی خوب تمام عزیزان هنرمند،به خوبی طی می کند .
نکات یا برداشت هایی "شخصی" برایم پیش آمده که در نوشته ام به آنها خواهم پرداخت:

1- در ابتدا ما با فضای خانه ای مواجه می شویم که دیواره ها، بی روحِ طوسی و ترک خورده اند ،که گویا خانه رو به ویرانی است و هر آن احتمال عمیق تر شدن شکافها بیشتر می شود ،سنگها و دیواره ای که در تلفیق با پنجره ای که بیشتر نماد دریچه ای با میله های قفس زندان است، نوعی اسارت را به من مخاطب القا میکرد. پرده هایی سیاه ،خانه ای ( بهتر است بگویم اجتماع و وطنی)که ماتم زده و از فرط فرسایش و ویرانی غمبار است .همزمان در ابتدا موسیقی شاد و اصیل ایرانی را با نوازندگی و صدای زیبای آقای برهمن می شنویم که نوایش شادی بخش اعضای آن ساختمان، خانه ، اجتماع! میباشد و ناگاه موسیقی دچار تغییر سبک ... دیدن ادامه ›› یا حتی آشفتگیهای متفاوت می شویم ، این انتخاب و تنوع در موسیقیها ،هوشمندانه بود که خود خبر از تغییری در این فضا دارد که به منِ مخاطب تلنگری زد که قرار است نغمه و آوای این خانه و کاشانه!با سیر تحولی ،تغییر کند.
2- بستر بی روح و حس مکان و فضای مُرده بارزتر از صحنه ی "میز سفره ی هفت سین و لحظه ی تحویل سال نو-نوروز باستانی ایران زمین" بود و البته بی دلیل نبود !.آن میز برای من نویدبخش لحظه ی تحویل سال نو، نبود ،بلکه برایم تداعی کننده ی " قبری آماده " برای دفن هر آنچه"آرزوها و شادیها و آیینهای باستانی از جمله نوروز و گذشته و تاریخ اهالی آن کاشانه است" بود ."سنگ قبر آرزوها "-سنگ قبرِ "اصالت و هویت واقعیِ " اهالی کاشانه!.
3- سنگ قبری که بر روی جداره و بدنه ی آن نمادهایی از سیر تحول و تفکر، درگیریهای روحی و فکری انسان با خویش یا دیگری ،ایستادن ،مکث و چرخشهای متوالی انسان را میبینیم.
برداشت شخصی ام "پیچیدگیهای فلسفی " بود که "ذهن انسان" را از بدو تولد تا مرگ درگیر خود می کند و بعضا روندی فرسایشی و استهلاکی برای انسان ایجاد میکند، گویی در حال کلنجار رفتن با اسارت ، در این بستر نمور ترک خورده شدیم و افزون بر آن عواملیست که در بستر جوامع، این سیر نابودی را تسریع می بخشند ( این حکاکی و نقوش برجسته ی انسان ،برای من نمادی از جمله ی "شک لازمه ی آگاهیست "،نیز ،بود یا نوعی "شک " و "فلسفه ی دکارتی "،اما این شک کردنِ سیستماتیکِ دکارتی نیز ،گویی تلنگری محسوب میشد برایم که اگر نمایش را از زاویه ی دیگر و با دقت بیشتر بنگریم بی ارتباط به شک و عدم شکِ اهالی این خانه نبود).

4- تا جاییکه چشمانم یاری داد دو عروسک بر روی سفره ی هفت سین دیدم که یکی از آنها نماد خانمی با گیسهای کاموایی بود که با بند یا طناب باریک قهوه ای دور تا دور بدنش به اسارت در آمده بود.برداشت شخصی ام از این یک عروسک، خانمِ آن خانه یا بهتر است بگویم " مامِ وطن " بود.

5- صحنه ی جالب دیگر هنگامی بود که بدون وجود آیینه، خانم خانه، به سمت ما تماشاچیان نگاه می کند و رژلب میزند و یا در صحنه ای دیگر باز به سمت تماشاچیان می ایستد و آراستگی یا آماده شدن خویش را می نگرد ، "انگار ما ،نماد آیینه هستیم ، "ما تماشاچیان که بخشی از جامعه هستیم"و انعکاسی از فضای خانه و خانم خانه در ما دیده می شود" اینجا احساس کردم وقتی بازیگر خانم ،ما را آیینه می داند پس چرا من ِمخاطب یا ما مخاطبین خود را انعکاس و جزئی از دل آن فضا ندانیم؟! و اینجا بود که آن خانه برایم بیشتر معنی یک جامعه را داد و هر کدام از ما که انعکاسی از درون و دلِ "مام وطنیم" ،انگار ما نیز می توانیم در لا به لای این فضا با بافت آن خانه ، با خانم خانه که همچون آقای خانه بدون اسم بودند یکی شویم .

6- اینکه مکان ،زمان ،اهالی خانه البته بجز "محبوب "،اسمی و نشانه و معرفی واضحی نداشتند نیز جالب و انتخابی هوشمندانه بود زیرا باعث می شد شرایط زمانی و مکانی و افراد را به شخص و اجتماع و کشورهای متفاوت تعمیم داد.
7- و اما "محبوب" : محبوب با بازی هنرمندانه ی آقای برهمن به نظرم بُعدهای شخصیتی متفاوتی را در قالب یک نفر به نام محبوب نشان می داد. محبوب را می توان در چند کاراکتر بررسی کرد و هر لحظه با گذر زمان در محبوب تغییرات ظاهری و ریتم گفتاری و کاراکتری را به وضوح میبینیم. محبوبِ این نمایش ، صرفاً محبوبِ منِ معروف اشعار استاد صالح علا نبود، محبوب در لحظه ی ورود ساسبند به شلوار دارد همان ساسبندی که بعدا در سوسمار با رنگی دیگر مشاهده می کنیم. زیر چشمان محبوب هاله ای سیاه است ،محبوب بنظرم توانست منفور نیز واقع شود زیرا او بذر و تخم نابودی و بدبختی یک خانه را در قالب یک همسایه( همسایه می تواند نماد واسطی در جوامع باشد)وارد بستر این خانه و کاشانه کرد .در اینجا محبوب برایم مشکوک شد و متفاوت بودن پوشش و ظاهرش نظرم را جلب کرد.او کلا چرخاننده ی اتفاقات و خالق نیروها و لحظات خوب و بد داستان بود.
8- صحنه ای در مورد رنگ کردن پوسته ی تخم سوسمار : بنظرم خانم خانه با رنگ کردن پوسته ی تخم سوسمار بجای تخم مرغ نداشته ی هفت سین که نماد زایش و فرزند آوریست و آرزوی فرزند دارد و فکر میکند لابد تخم سیمرغ و خوشبختی به خانه اش آمده به سوسمار کم کم " هویت بخشید" این مام وطن بود که به پوسته ی اولیه که بی روح و استخوانی رنگ است با عشق و علاقه ، هویت ابتدایی بخشید.نکته ی جالب برایم این بود که ما هیچ رنگی بر روی قلمو نمیبینیم .در واقعیت نیز اگر رنگ روغن یا مثال ملموس تر خمیر رنگیهای بازی بچه ها با هم مخلوط شوند با غالب بودن سفیدی(پاکی و عشقی که خانم خانه در روحش دارد وبا علاقه رنگ میکند)در نهایت به رنگی کدر میرسیم نسبتا شبیه پوسته تخم سوسمارِ نمایش که بهتر است بگویم هویت ذاتی چند رنگِ سوسمار ِانسان نما را نشان می دهد.

9- لحظه ی ورود سوسمار به صحنه و مواجه شدنمان با نوزادی که بر "خاک این خانه نشسته "،شاید ابتدا مظلومانه در قالب کودکی پاک باشد،ولی انسان نمایی با نیت قبلی است که آمده تا ریشه بدواند .او آمده با همان ساسبندی که ذهن من را نسبت به یکی از ابعاد وجودی "محبوب"، مشکوک کرد .او با پوتینهای جنگی آمده.آمده که بماند اما مام وطن="خانم این خانه " چه می دانست قرار است چه شود!

10- بازی و حرکات هنرمندانه ی نوید جهانزاده در نقش سوسمار برایم ستودنیست .واقعا ذات خبیث و هزار چهره ای در عمق نگاه و حرکات چشمان و دستانش خلق کرده بود که باور پذیر بود. لحظه ای که بی رحمانه عروسک ها ی سفره هفت سین آن هم عروسکی اسیر را با غریزه و خوی درنده ی سوسمار انسان نما!میدَرَد و نماد باستانی و آیین هفت سین را به هم میزند و میبلعد ،زمانی که به کتابهای کهن تاریخی چند صد ساله ی این خانه رحم نمیکند و "هویت و تاریخ باستانی" یک "خانه را میبلعد" خود گویای واقعیتی تلخ و دردناک است که "تاریخ گواه آن است!" او گشنه است اما گشنه ی بلعیدن خانه ای به وسعت یک تاریخ !او آمده تا همه چیز را تغییر دهد و آنطور که میبایست و میخواهد مانور دهد.

11- لحظاتی پنجه های سوسمار را به حالتی آویزان در حالی که با سری رو به پایین بر روی سکوی قبر مانند ،بصورت نشسته خوابیده تداعی عروسک خیمه شب بازی را به همراه داشت.گویا سوسمار حالت آماده باش دارد، منتظر دستوری از هر ناکجاآباد است! تا به مانور خود ادامه دهد. برای او نام توکا(نماد خرد و خوشبختی) گذاشتند اما او فقط این نام را با خود به یدک میکشید و هویت دروغین توکا پرنده ی خوشبختی را پیدا کرده و از آن سوء استفاده کرد.در عالم واقعیت پرنده ی توکا نسبت به تصمیمها و رفتارهایی که دیگران (انسانها)برایش میگیرند ،آسیب پذیر است . برای همین میتوان گفت نوعی واکنش وتحریک پذیری به تصمیمات دیگران دارد. بر این اساس برداشتم از حرکت و بازی نوید جهانزاده عزیز، عروسک خیمه شب بازی بود که توسط تصمیمات دیگر نیروها و انسانها کنترل می شود ،که ناگاه با آمدن مرد خانه و بیدار شدنش توسط او اعصابش خرد می شود!این صحنه برای من قابل تامل بود.

حال اینبار قوت و هویت و اعتبار بیشتر را فردی دیگر به سوسمار میبخشد یعنی مرد این خانه آن هم با پوشاندن کت رسمی خود بر تن سوسمار به اصرار و دلسوزی خانم خانه .اشتباهی که در واقع حکایتِ"از ماست که بر ماست" می باشد.او دارد با همان طینت ناپاکش در قالب انسان !هویتی دروغین و فراتر از هویت دون مایه ی خویش پیدا میکند. اهالی خانه ندانستند که "ذات بد " هرگز با صبوری و مهر و گذشتشان"نیکو نگردد" .
12- در صحنه ای حرکاتی نمادین یا رقصی موزون بین خانم خانه و سوسمار میبینیم با نورپردازی خوب، که برایم حکمِ " دمیدن روح مادر در کالبد سوسمار در جهت انسان شدن !،اصلاح شدن! و اهلی شدن" برای سوسمار دارد .حال آنکه مام وطن نَفَس ،روح و انرژی اش تحلیل رفت اما سوسمار قوایی بیشتر گرفت برای ادامه دادن .

13- می خواهم مجدد به اشاراتی درباره ی "محبوب" با بازی آقای برهمن باز گردم: او جدای از اینکه مدیر ساختمان و خانه است سیاست را خوب بلد است او سیاستمداری قهار است که به وقتش وقتی اوضاع و احوال و نفوذ سوسمارها را بیشتر میبیند کار خود را نیز تمام شده میداند و اشاره میکند "ای کاش مسئله فقط مالیات و شارژ و دزدی و پول و -خانم بازی بود- (اصطلاحی که در نمایش آمد)چون اینها رو میشد یجوری حل کرد"!
و اشاره ی بجایی که به آتشنشانها شد نماد انسانهای فداکاری که مقابل هر اتفاق ناگواری ( در این نمایش گرفتن سوسمارها) می ایستند .

14- کاراکتر یا بُعد شخصیتی دیگر "محبوب" :نغمه و آوایی بود که همواره با او همراه بود و تاکید بسزا و درستی که محبوب در پارکینگ بیشتر حضور دارد اما نغمه اش هر لحظه طنین انداز در کاشانه است. ( در اینجا بُعد مثبت بودنش که نوعی نغمه ی با اصالت و هویت بخش را برای یک خانه با خود دارد ،یادآوری می کند). حضور محبوب در پارکینگ اگر کاراکتر خوبش را بسنجیم می تواند نماد "ستون و شالوده ی یک خانه " در پارکینگ باشد.وقتی محبوب کم کم نوایش و آوازش قطع می شود و می گوید "من خدمتم را کرده ام و دیگر باید بروم "،گویا آنقدر سوسمارها ریشه دوانده اند که جایی برای مستحکم ماندن محبوب نمانده .
او اینبار با تمام وجود رفت. جیبهای خالی بیرون زده از شلوار و کوله بار بسته ی محبوبِ خانه برایم قابل تامل بود. با رفتن او ساز و آواز شادی از این سرا رفت!

15- نام توکا برای سوسمار:
من به یاد کتابهای توکا پرنده خوشبختی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و توکایی در قفس نوشته ی زنده یاد نیما یوشیج افتادم. مخصوصا زمانی که سوسمار (توکا)پشت میله های قفس مانند پنجره ای در ظلمات می ایستد و میخندد و در واقع پوزخند به اهالی یک خانه می زند من را به یاد نوشته ی نیما یوشیج فقید می اندازد تنها تفاوت هویت اصلی توکا بود. نیما یوشیج روایت می کرد: هیچ موجودی "نمی خواهد یا نمی تواند" برای نجات توکا از قفس کاری بکند. که منِ مخاطب در این نمایش ترجیح می دهم فعل نمیخواهد را برای این سوسمار انسان نما به نام توکا در پشت قفس بکار ببرم. چون او نه از جنس توکای واقعی نه از جنس اهالی این خانه و ما بود. در واقع توکاهای اصلی اسیر شده ،اهالی این خانه اند!
چه جایی بهتر و امن تر از "خانه ای آباد "برای پناه گرفتن و ریشه دواندن و سکنی گزیدن توکای نمایش(سوسمار)؟!زیرا توکاها در عالم واقعیت اصولا جای مطمئن ،امن و حتی در کوچکترین فضا پناهگاه پبدا می کنند.توکاها زیرکند و متاسفانه سوسماری به اسم توکا طوری نفوذ پیدا کرد و ریشه دواند و زاد و ولد کرد در این خانه که ویرانکده شد و جایی برای اهالی اصیل و واقعی آن باقی نماند.

-"آیندگان؟شما که آیندگانی ندارید!" این جمله ی محبوب بود در نمایش .
در کتاب نیما یوشیج آمده:" توکا گفت من برای بچه ها (همان آیندگان!)حرف می زنم،بچه ها هم حرفهای من را خوب می شنوند و می فهمند و زمانی که بچه ها از بازی به خانه بر می گردند و در اتاقهایشان کنار پنجره به " هوای تاریک- روشن غروب!" می نگرند، به خانه ها و کوچه ها و باغها و " شهری که در ""تاریکی "" به خواب می رود،" در این لحظه هاست که تمام حواس بچه ها فقط به من است!به حرفهای من.هیچ صدای دیگری را نمی شنوند و به هیچ چیز دیگری هم فکر نمیکنند.نگاهشان از تاریک -روشنِ غروب می گذرد . " من را پیدا می کنند".
این توکا،توکای شادی و خوشحالی بچه ها و آیندگان بوده و هست که در پاراگراف بالا از نوشته زنده یاد نیما یوشیج نوشتم.اما سوسماری انسان نما با نام توکا در نمایش ،با آن ذات و مکر و خباثتش و هویت دروغینش قرار است چه بر سر بازماندگان و آیندگانی که بالاخره در میان سوسمارها حضور خواهند داشت ،تعریف کند تا حرف شنوی از او داشته باشند؟! :پاسخ را همین آیندگان (کودکان) و گذشتگان ،بهتر می دانند !"خودمان به قفس افتادیم خودمان هم باید راه بیرون آمدنش را پیدا کنیم".زیرا به گواه آنچه در تاریخ تکرار شده "دیگر گوش شنوایی برای حرفهای"توکایی دروغین" نخواهد بود!

این نمایش ارزش "با دقت دیدن " را دارد.

با سپاس از وقتی که برای مطالعه میگذارید.





تقریبا با اکثر مواردی که اشاره کردید موافقم چقدر ارزشمند که انقدر وقت گذاشته اید و اینطور جزء به جزء به تمام موارد پرداخته اید طوری که به بیشتر نوشتن احساس نیاز نمیکنم من دوست داشتم ضربه روانی بیشتری در اثر باشد و کمی تکان دهنده تر باشد آن بعد گروتسک داستان ولی در کل ارزش دیدن دارد بدون شک و مخاطب اثری با حال و هوای متفاوت را تجربه میکند.
۳۰ شهریور ۱۴۰۲
تیتا
تقریبا با اکثر مواردی که اشاره کردید موافقم چقدر ارزشمند که انقدر وقت گذاشته اید و اینطور جزء به جزء به تمام موارد پرداخته اید طوری که به بیشتر نوشتن احساس نیاز نمیکنم من دوست داشتم ضربه روانی ...
ممنون از وقتی که گذاشتید ..ضربه روانی یا بهتره بگم شوک و بهترین ضربه بجز صحنه های ابتدایی و سنگ قبر اصالت یک کاشانه و ...صحنه ی،پایانی بود ،دقت به انتخاب پوشش هوشمندانه ی همسر سوسمار که واقعیتی محض بود🙏🏻🤦‍♀️بیشتر قابل شرح نیست ....در کل واقعا منم بسیار موافقم با شما ،بسیار زیاد ارزش با دقت دیدن و حتی چندبار دیدن رو داشت🙏🏻
۰۲ مهر ۱۴۰۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید