در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال سیاوش حیدری | درباره نمایش مرداب روی بام
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 11:49:03
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
بار دومشم خوب بود...
کلن خیلی خوبه
ببینید
حاجی اگه جایی وامِ تئاتر میدادن یه ندا ام به ما بده :(((
۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۳
بلیتو از تو بگیرم؟
قبل سیاها؟
۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۳
دست خانم فیاض هم خیلی درد نکنه :)
۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
گفت و گو با ”رضا گوران” کارگردان نمایش ”مرداب روی بام”

پژمان دادخواه:
رضا گوران، نویسنده و کارگردان خوش ذوق، خلاق و باسوادی است که همواره آثار تحسین برانگیزی را در کارنامه کاری خود به جای گذاشته است.

رضا گوران این بار نمایش "مرداب روی بام" را بر اساس نمایشنامه "دوشیزه رزیتا" اثر فدریکو گارسیا لورکا به نگارش درآورده و در تماشاخانه ایرانشهر به صحنه برده است. از محاسن دیگر این نمایش علاوه بر متن و کارگردانی قوی، حضور بازیگران توانمند و باتجربه است که مجموعاً نمایش را به اثر جذاب و پرمخاطبی تبدیل کرده است.
گفت و گوی سایت ایران تئاتر را با رضا گوران، کارگردان این اثر نمایشی، می خوانید:
دلیل و انگیزه اصلی شما برای نگارش این متن، با نظر به نوشته ... دیدن ادامه ›› لورکا چه بود؟
این سومین کار من از آثار لورکاست. قبل از آن یرما و ماریانا پیندا را اقتباس کردم. همیشه به لورکا علاقه داشتم، زیرا از نظر اجتماعی و سیاسی به جامعه ما خیلی نزدیک است؛ اتفاقاتی که در اسپانیای دنیای معاصر و پیش از آن افتاده، با ما همخوانی دارد و طبیعتاً این متن ها دستمایه های خوبی برای اقتباس اند و برای تماشاگران ایرانی خوب است. همچنین دیدگاه زیبایی شناسی که لورکا در آثار، اشعار و نقاشی هایش دارد، به آن چیزی که من باور دارم، نزدیک است. شعر خیلی برایم مهم است و اساساً دوست دارم تئاتر به سمت شعر حرکت کند، البته نه به معنی دیالوگ های شاعرانه، بلکه اثر به مثابه شعر.
درباره انتخاب عنوان متن توضیح دهید. چرا "مرداب روی بام" را برای عنوان کار برگزیده اید؟
"مرداب روی بام" یک استعاره بود. استعاره ای برای خانه ای که بامش زیر یک مرداب قرار دارد؛ یعنی خانه ای که زیر زمین است. یک استعاره است و واقعاً نمی شود آن را توضیح داد.
فکر می کنید چقدر توانسته اید به نیت و ذهنیت لورکا نزدیک شوید و اساساً متن حاضر چقدر با متن لورکا تفاوت دارد؟
من سعی می کنم به روح حاکم بر اثر لورکا وفادار باشم، ولی این اثر با اثری که از آن اقتباس شده، فاصله زیادی دارد. من فکر نمی کنم که نزدیک به هم باشند و کاملاً خیلی از چیزها تغییر کرده. دیالوگ ها که کاملاً تغییر کرده و همه چیز عوض شده، حتی پلات هم در حد زیادی تغییر کرده است.
پس در ادامه این تغییرات، شخصیت ها هم دستخوش تغییر شده اند؟
بله. شخصیت هایی اضافه و کم شده اند. شخصیت هایی پخته تر شده و یا از آن چیزی که در متن اصلی بودند، وسیع تر شده اند، البته متن در آن دوران متن بسیار خوب و تاثیرگذاری بوده، ولی در اقتباس، کاری که ما باید بکنیم در نظر گرفتن دغدغه تماشاگر معاصر است، البته گروه ما یکسری تماشاگر ثابت دارد که همیشه لطف می کنند و آثار ما را دنبال می کنند، ما از آن ها توقعاتی داریم و یکسری توقعاتی نیز آن ها از ما دارند. ما همیشه آن ها را هم در نظر می گیریم.
در این کار با نظامی از نشانه ها روبروایم. لطفاً در مورد این نشانه ها و نحوه به کارگیری آن ها توضیح دهید.
نشانه ها به نوعی همدیگر را تکمیل می کنند. اگر کارهای قبلی گروه ما را دیده باشید، ساختار کارهای من به شکلی است که نشانه ها گاهی خلاف معنی خودشان در اثر به کار گرفته می شوند و بعد در طول اثر به تعریف های جدیدی از خود آن می رسند و بعد دوباره آن تعریف را از دست می دهند. برای همین عموماً همه بخش های اثر حالت پازل دارد و هیچ عنصری نیست که جایی آورده شود و در جایی دیگر کارکردی نداشته باشد. در واقع حلقه های زنجیر یا تکه های پازلی اند که در کنار هم معنی می دهد و به تنهایی معنی نخواهد داد. این شیوه را در متن آثارم دنبال می کنم، چه در میزانسن، چه در هدایت بازیگر و یا جنس چیدمان حسی که بازیگرها دارند. برای همین تمام این فضا باید یک هارمونی را بسازد و حداقل تلاش شده که بسازد تا این طور به نظر بیاید.
در این نمایش شاهد پلکانی شدن و شیب صحنه ایم و می توان گفت صحنه به سه یا چهار سطح تقسیم شده است.آیا دلیل این گونه طراحی، تفکیک لحظات مختلف و یا نشان دادن حالت طراحی بخشی از خانه است؟
همه چیز می تواند باشد. هم دیدگاه استاتیک در آن مطرح بوده و هم مفهومی که به دنبالش می گشتیم و هم اینکه تداعی گر یک بام بوده که انگار همه چیز روی یک بام در حال اتفاق افتادن است، هم اینکه تداعی گر گلخانه ای است که آن ها در آن کار می کنند، اما نه به شکلی واقع گرایانه، برای همین از نقش هایی که روی این سطح قرار گرفته، استفاده شده است. در واقع تکرار گل هایی که هیچ کدام به تنهایی معنایی ندارند و یا استفاده از چاقو به عنوان استعاره ای از زنبق، که راجع به آن می توان خیلی صحبت کرد. این نشانه هایی که آورده می شود، دور از جهان لورکا نیست، اما از آن وام گرفته می شود و پالایش و به شکل دیگری، در قالب یک اجرا، به صورت یک عنصر اجرایی در صحنه کارکرد دارد. در واقع آکسسوار در کارهای من خود یک شخصیت است؛ یعنی آکسسوارها هم جزء شخصیت های این نمایش اند که آن ها هم دچار تغییراتی می شوند. پس در نتیجه ابزار صحنه هم دچار تغییراتی می شود و دینامیسمی که این تغییرات دارد، در راستای حرکتی است که اثر از شروع به پایان دارد.

یکی از مسائل تامل برانگیز که در کار دیده می شود، ایده دست هایی است که از کف صحنه سر بر می آورند. این ایده از کجا نشئت گرفته و مبین چیست؟
این تصویری بود که در ذهنم داشتم و آن صحنه ها در برخورد با آینه و وقتی که آدم ها با آینه گفت و گو می کنند، در نظر گرفته شده و فضا وارد یک فضای ذهنی می شود، چون آنجا، جایی است که شخصیت ها هر کدام با خودشان در آینه گفت و گو می کنند. بنابراین فضا کمی ناملموس تر می شود و جهان ذهنی آن شخصیت به تصویر کشیده می شود و در مورد هر شخصیت بر اساس آن، لحظات طراحی شده است؛ یعنی در مورد خدمتکار جنس کارهایی که دست ها انجام می دهند، چیزی است و در مورد رزیتا چیز دیگری است.
یکی از نکات جذاب و اندیشه محورانه ای که در صحنه دیده می شود، استفاده از چاقو است که مرتب چیدمان آن تغییر می کند و آن را می توان به عنوان یک اینستالیشن آرت ناب تلقی کرد. در مورد این نگرش و این انتخاب توضیح دهید.
شما دارید تعریف درستی می کنید. واقعیتش این است که آن ها نمادی از زنبق ها بودند که من می خواستم هیچ گلی را نمایش ندهم. در واقع چون ما مدام از زنبق هایی صحبت می کنیم که یا گل نمی دهند، یا گل می دهند یا فرصت این را ندارند که گل بدهند، در جامعه ای که حکومت اسپانیایی یک دیکتاتوری شدیدی را در آن دوران، به ویژه دوران فرانکو حاکم کرده و اصلاً موضوع در دوره فرانکو می گذرد، در واقع آن کارکرد گل جایش را به یک شی دیگری داده است. واقعاً نمی توانم توضیحش بدهم، یعنی منظورم این است که نمی خواهم آن ایجاز را از تماشاگر بگیرم، ولی در واقع این کاملاً هدفمند بوده و اگر دقت کنید مدام تکرار می شود.
دلیل اینکه در ابتدای نمایش عمل سمپاشی صورت می گیرد و بعد متوقف می شود، چیست؟
در واقع قصه وارد ماجراهای دیگری می شود. وقتی ما بعد از آن وارد فضای اصلی نمایش می شویم که فضا تغییر می کند و به فراخور قصه، کارهای آن ها در این گلخانه کارهای دیگری می شود. خیلی سعی کردیم که از واقعیت فقط الهام بگیریم و هیچ وقت آن را در صحنه نیاوریم. من خیلی موافق این نیستم که اگر قرار بود این نمایش را اجرا کنیم، واقعاً گلخانه ای وجود داشته باشد و گلکاری کنیم. در آن صورت ابزار تئاتر را، که استعاره و ایجاز است، به درستی استفاده نکرده ایم، چون معتقدم تماشاگر تئاتر، تماشاگر فرهیخته ای است و اساساً دنبال چیزی است که در سینما و تلویزیون نمی تواند دنبالش بگردد و در جهان تئاتر جستجو می کند. تئاتر نباید خودش را ساده کند، طبیعتاً به این دلیل که باید انتخاب شود و برای همین همیشه سعی کردم در خیلی از آثارم از واقعیت فاصله بگیرم. هر چند خودم عاشق نمایش های رئالیستی ام و با کمال میل و اشتیاق آن ها را می بینیم و دوست دارم یک روز آن را تجربه بکنم، اما جهان ذهنی من چون به سمت شعر حرکت می کند، بیش از آنکه مایل به واقعیت باشد، مایل به استعاره و ایجاد سوال است و دوست دارم لحظه ای را برای مخاطب بسازم که پیش از آن کشف نشده باشد.
در این نمایش نوازنده ای را شاهدیم که در مرکز نگاه تماشاگران است و به اجرای موسیقی زنده می پردازد. درباره این انتخاب و طراحی توضیح دهید.
این اولین کارم است که ترجیح دادم، موسیقی اش زنده اجرا شود و یک ویولنیست زن این کار را انجام دهد. با آقای آرش گوران به این نتیجه رسیدیدم که صدای موسیقی این کار ویولن است و برای همین تصمیم گرفتیم که ویولن را به عنوان یک شخصیت در نمایش وارد کنیم. البته نه شخصیتی که کارکرد دراماتیک دارد، اما در راستای موسیقی کار، آن شخصیت کارکرد نمایشی پیدا کند. برای همین موسیقی خیلی جاها، وقتی پرده عوض می شود، شروع به زندگی کردن می کند. در واقع موسیقی است که سال ها را به هم متصل می کند. وقتی اتفاق اصلی نمایش می افتد و لحظه ای که پسر زیر باران می ایستد، که پایان پرده دوم است، صدای موسیقی و ویولن در نمایش قطع می شود و موسیقی را به صورت زنده نمی شنویم، بلکه در ذهن بازیگر به صورت play back می شنویم؛ یعنی با آن اتفاق، موسیقی هم از آن خانه رخت بر می بندد و می رود. می خواهم بگویم همه این ها هدفمند بوده و هیچ چیزی اتفاقی نیست.
در مقام کارگردان چقدر از ماحصل کارتان راضی هستید؟
صادقانه بگویم همیشه وقتی کاری را اجرا می کنم، به کار بعدی فکر می کنم. در مورد این کار به کار بعدی هنوز فکر نکردم. واقعیتش این است که باید ببینیم مردم چه می گویند. من از گروهم و از آنچه ما سعی کردیم بسازیم، ناراضی نیستم، اما واقعیتش این است که به هر حال تا تئاتر با مخاطب روبرو نشود، نمی توانیم بفهمیم که تاثیر آن بر مخاطب چه بوده و اشکالات آن را پیدا کنیم و سعی کنیم آن ها را بر طرف کنیم، اما بازتابی که از دوستان متخصص و تماشاگران در این شب ها دیده ایم، بدون هیچ اغراقی بازتاب خوبی بوده و خیلی ها این نمایش را از دیگر کارهای من بیشتر دوست داشته اند و برای من این اتفاق خوبی است، چون احساس می کنم خودم را تکرار نکرده ام، اما نظر دوستانی که ممکن است کار را دوست نداشته باشند، هم برای من مهم است.
حرف ناگفته ای اگر هست، بفرمائید.
ما در تئاتر وظیفه ای داریم و آن وظیفه تئاتر کار کردن یا به هر دلیلی تماشاگر را به تالار کشاندن نیست. واقعیتش این است که من شیفته کمدی ام و کمدی های بسیار خوبی از آقای کوروش نریمانی و سایر دوستانی دیده ام که متخصص این کارند و واقعاً لذت می برم، اما ما باید سعی کنیم همه گونه های تئاتری وجود داشته باشند و من خوشحالم که تماشاگر ما امروز برای نمایش های خاص استقبالی می کند که از نمایش های کمدی می کند، اما وقتی تماشاگر از آثاری که جدی است این گونه استقبال می کند، واقعاً جای خوشحالی است و آدم را به کار امیدوار می کند. نکته مهم تر اینکه به نظر من دولت باید از گروه های تئاتری حمایت کند و نباید پای خود را از تولید تئاتر کنار بکشد، دولت نباید همه چیز را به دوش گروه های تئاتری بگذارد، چون ما واقعاً از کارهایی که می کنیم، لذت نمی بریم، به این دلیل که باید آنقدر مشکلات جنبی را حل بکنیم که فرصت نمی کنیم از دیدن حاصل اثرمان روی صحنه لذت ببریم؛ یعنی بیشتر لذتی را که می بریم از لذتی است که مخاطب می برد، چون خودمان مدام درگیریم. من امیدوارم که دولت رویه اش را تغییر بدهد و واقعاً به جد و به معنای واقعی کلمه از گروه های تئاتری چه کمدی، تراژیک، تجربی و دانشجویی حمایت کند. دولت متولی فرهنگ است و اگر حمایت نکند، ما نمی توانیم همه چیز را به دوش مردم بگذاریم. من مردمی را که از 25 روز قبل بلیت یک نمایش را تهیه می کنند، واقعاً ستایش می کنم؛ به خاطر اینکه آن ها سرمایه های اصلی ما هستند. من از آن ها تشکر می کنم و اگر یک روز آن ها نباشند، من قطعاً کار نخواهم کرد.
آقا دمت گرم. شاهکار بود. واقعا که مردی
۰۷ اردیبهشت ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
دلم می خواد باز برم...