رابینسون کروزوئه
نمایشی به غایت تلخ
موقعی که نظرات رو خوندم فکر کردم با نمایشی طنز اما نه فکاهی روبرو هستم
اما پس از دیدن نمایش حس دیدن نمایش طنز رو نداشتم
انسانی تنها گرفتار در موهومات و افکار مشوش، کسی که توانایی رهایی از تنهایی نداره، تلاشهای فلسفی به بن بست خورده تملک گرایی برای رهایی
موجودی خودخواه که هر آنچه هست را برای خویشتن میخواهد و هر چه بیشتر بدست می آورد تنها و تنها و تنهاتر میشود
این میان چیزی که این جنگ را پایان میدهد گذر زمان و ناامیدیست
جایی که رابینسون روح سرکش و کنجکاو خود را در پایان نمایش رها میکند تا با رفتنش تلاش رابینسون هم به پایان برسد یا به عبارتی دست به خودکشی
... دیدن ادامه ››
روحی میزند
انسان امروزیِ خودخواهِ خودپرستِ تملک گرا که پایانی جز تنهایی برای خود نمی تواند متصور شود به رغم مالکیت بر تمامی جزیره دنیا
این تمام آنچه بود که در پس شیرینی زود گذر رابینسون در ذهنم ماند.
نمایشی که دیدم اصلا طنز نبود اما خنده را بر لب تماشاگرش بدون لودگی می نشاند. تکه شوخی هایی که جزیی از متن اصلی نبودند چون با حذف آنها به داستان هیچ اسیبی وارد نمیشد اما شاید به زعم نمایشنامه نویس و کارگردان کار بیان تنهایی آدمها در روزگاری که خود در باتلاق روابط اجتماعی در حال فرو رفتن است به صورت جدی جایز نبوده و آنچه را که میخواسته با لبخند بر روح تماشاگرش نشانده
به عنوان یه تماشاگر ساده در آنچه دیدم من باب اجرا
بازیگری بازیگران به راحتی در سیر داستان جا خوش کرده بود و شاهد انزجار از بازیهای مصنوعی و بی حس نبودم بهرام افشاری با صدا و حرکات صورتش فوق العاده ظاهر شد
سایر بازیگران هم در نقش های خود خوب ظاهر شدند به خصوص جمعه کنجکاو به دنبال فلسفه روابط اجتماعی بشر که گاه فقط در حد یک جمله می دانست و به معنی آن کاری نداشت همین که بلد باشد بگوید کافیست این همان علم آماریست که گریبان جامعه مرا فراگفته این که فلان جمله را فلانی گفته و فلان جمله را فلانی گفته را بلد باشیمو بگیمو اما ندانیم و نخواهیم بدانیم که یعنی چه ؟ که آنقدر به نظرمان آن فلانی ها بزرگند که حاضر نیستیم به درستی و غلطی حرفش فکر کنیم فلانی گفته کافیه
طراحی صحنه به شدت ساده بود تمام دارایی بشر از جزیره دنیا که خود بسیار ناچیزست و انسان به واسطه آن دارایی خدایی میخواهد بکند . طراحی صحنه در اوج سادگی به کمک نمایش آمده بود نه مانند بعضی تئاترها که طراحی صحنه چنان خودنمایی می کند که شما را در طراحی صحنه گیر می اندازد و نمیگذارد نمایش را ببینید و نه مانند طراحی های مثلا فوق بشری فلسفی بود که از فرط خالی بودن صحنه اگر درک صحنه را نداشته بشی بسی امی هستی!!!
موسیقی کار هم میتونم بگم خوب بود اما میشد روش بیشتر کار کرد
در کل نمیگم خیلی فوق العاده بود اما برای گروهی بسیار جوان این متن و این اجرا عالیست ای کاش میتونستم بازم این اجرا رو ببینم اما
صد حیف
اینم جاش اینجا نیست اما فکر کنم بیشتر دیده بشه و دوستان پشت صحنه تیوال بخونن
یه مورد دیگه اینکه در بعضی موارد تیوال در اعلام اجراها ایراد داره که خواهش میکنم دوستان تیوالی این نقیصه های کم هم کمترش کنن
من باب مثال نمایشنامه خوانی ریپ فان وینکله را توی سایت خبری ازش نخوندم و بر حسب اتفاق طی آشنایی با آقای فرشته نژاد پی به اون نمایشنامه خوانی بردم و رفتم دیدم و لذت بردم
دوستان پشت صحنه تیوال هم خسته نباشید بشون میگم و هم میخوام که تلاششون برای گسترده و دقیق تر شدن اطلاعاتی که میدن را بیشتر کنن