در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال آریو راقب کیانی | درباره نمایش سالگشتگی
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 05:44:18
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
برداشت آخر - روزنامه اعتماد
چگونه می توان مخاطب را به سالگشتگی کشاند


نویسنده: سعید احمدی پویا



«تمامی اهالی کره زمین این نمایش را دیدند به جز تو. یادمه خیلی از دیالوگ هایی که روز آخر گفتیم رو نگذاشته بودم تو نمایش. اینقدر که ... دیدن ادامه ›› کسی نتونه ردپای من و تو رو توی این نمایش پیدا کنه». پس از 12 سال از اجرای نمایش «رقص روی لیوان ها» بازیگرانش آمده اند که فیلم اجرا را دوبله کنند. «سالگشتگی» روایت بازخوانی دوباره یک اجرا یا یک زندگی است. آن سال ها، فرود و شیوا روبه روی هم نشستند و با دیالوگ های پینگ پنگی، روایت را به پیش بردند. اما امسال، آن دو رو به تماشاگران و کارگردان نشسته اند. کارگردانی که انگار پشت شیشه است و فقط صدایش در سالن حضور دارد. بالای سر هرکدام مانیتوری است که تصویر نمایش اجرا شده را نشان می دهد. به این بهانه، روایت گذشته و روایت حال پیش روی مخاطب قرار می گیرد تا کارگردان بتواند با آمیختگی روایت ها، مخاطب را به سالگشتگی برساند. سال ها از اجرای نمایش گذشته است. اما انگار نمایش در آن سال های دور به پایان نرسیده است و در زندگی بازیگرانش ادامه داشته است. آنها امروز متن را می خوانند اما تصاویر گذشته را می بینند. بازخوانی یک زندگی به سادگی نیست. هر نکته ساده یی، به پرسشی بزرگ تبدیل می شود. حتی فرود می پرسد که چرا شیوا در آن روز ها دوست داشت در آینده رییس صنف دکمه دوزای ایران بشود؟ فرود خودش را در موقعیت شیوا می یابد و دیالوگ او را می گوید. آن روز ها شیوا در برابر فرود، سیگارش را روشن کرد و پایش را روی میز گذاشت اما امروز فرود کنار شیوا است و علیه متن عصیان می کند. این بار، آن سوی میز پینگ پنگ، تقدیر فرود است که جلوی عصیان او ایستاده است. ابتدای نمایش، مشکل صدا بود. صدای بازیگران در گذشت سال ها، ملو تر شده بود. بعد مشکل سینک نبودن صدا و تصویر شد اما با پیش رفتن، مشکل حاد تر می شود. این بار طغیان صدا بر تصویر بود. تصویر روایت دیگری را بیان می کند، صدا روایت دیگری. در تمام مدت نمایش، شیوا روبه رو را نگاه می کند اما فرود، شیوا را. بار ها از شیوا می خواهد که به او نگاه کند اما شیوا همچنان به جلو نگاه می کند. فرود که ورق ها می ریزد و می گوید بازی تمام شد، دوبله تمام شد و... شیوا فرود را نگاه می کند و همه چیز فرو می ریزد. در افسانه های یونان باستان آمده است که اورفه برای بازگرداندن همسرش اوریریدیس به دنیای زیرین سفر می کند. خدایان برای او شرط می گذارند که تا وقتی از این جهان خارج نشده، سرش را برنگرداند. در تمام مسیر، اورفه در بیم آن است که همسرش، پشت سرش می آید یا نه؟ در مرز دو جهان، سرش را برمی گرداند و همسرش به دنیای مردگان بازگردانده می شود. شیوا هم در انتهای نمایش، سرش را برگرداند که فرود را ببیند و نمایش به پایان می رسد. روایت های موازی در هم آمیخته می شوند حتی خود بازیگر نمی داند الان دارد تمرین می کند، دوبله می کند یا در جدال با واقعیت است.
هرچند نقد بسیار زیباییست اما همچنان دارای این ایراد اساسیست که منتقد خود یک داستان بر اساس اصول اتفاق افتاده در تئاتر نوشته.

ناخودآگاه به یاد حضور آقای ده نمکی در تلویزیون و تحلیلش از اخراجی ها ها ها ها می افتم وقتی میبینم اینقدر در خوانش ها اثر را بالدار میتوان نشان داد.
۱۰ آذر ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
Lip Syncing


من گوش نمیدم! هوپ ! صدای آدم که پیر نمیشه ! هوپ ! آدم سن و سالش که میره بالاتر ملوتر میشه ! هوپ ! جالبه، یه چائی هم با هم نمی تونیم بخوریم ! هوپ ! چرا از تو شیشه باید همدیگرو ببینیم ! هوپ ! به زبان فارسی سلیس میگم که منتظر نیستم که برگردی ! هوپ ! مثلا الان نه گفتی وضعت خیلی خوبه ؟! هوپ ! پس شما اگه بخوای هم میتونی آلزایمر بگیری ! هوپ ! یادم نمیاد سر کدوم دعوا از هم جدا شدیم ! هوپ ! داریم حرف میزنیم، سین جین کردن نداره ! هوپ ! تو اصلا نمیگذاری آدم حرف بزنه ! هوپ ! نه اصلا نمیگذارم چون اصلا معلوم نیست گه چی میگی ! هوپ ! از فردا هر کی میره پی کار خودش شاید اصلا همدیگر رو نشناختیم ! هوپ ! تا وقتی از دنیا نرفتی حق نداری سرت رو برگردونی ! هوپ ! برای من تو هنوز 18 ساله ای ... درست مثل 12 سال پیش که توی سالن انتظار سینما دیدمت ! هوپ ! تا ده بشمار بعد چشمات رو باز کن ... دیدن ادامه ›› ! هوپ ...

این بار دیگر میز پینگ پنگ " رقص روی لیوان" نصف شده است و شخصیت ها دیالوگ هایشان را به سمت تماشاچیان پرتاب میکنند. "فرود" رقص روی لیوان ها دیکتاتوری اش فروریخته و شیوا دیگر شخصیت دوگانه ای ندارد. همچنان دو شخصیت شیفته هم هستند. روایت داستان آمیختگی گذشته و آینده را با حال بازگو میکند. زمان حالی که هرچه به سوی آینده پیش میرود بر ابهامش افزوده و مرموز تر و متناقض تر میشود. شکل پیوند کارگردان و بازیگر با تماشاگر به صورت تک راستا است و نه سه گوش، یعنی بازیگر با قوه خلاقه کارگردان یکسان میشود و بازی رها خود را عرضه میدارد و از اینجا به بعد است که تماشاگر به مدد هنر بازیگر با مفاهیم مورد نظر کاگردان شاید تا حدودی آشنا شود. کارگردان تا آخر نمایش در مقام یک قاضی باقی میماند.
کارگردان در سالگشتگی، که اقتباسی است از رقص روی لیوان ها، احساس میکند باید مراسم سالمرگی ترتیب دهد. با مطرح کردن اسطوره ارفه عنصر مرگ را نیز در این نمایش دخیل میکند. اریدیس همسر دلبسته ارفه با نیش ماری جان سپرده است و ارفه بی تاب و بی قرار میخواهد معشوق خویش /NB/L;ا به نظاره بنشیند. آیا منظور کارگردان با بیان فرجام هجران هر یک از نقش ها در دیدار مجدد مرگ جسمانی آنها بوده است یا نخواستن حس حضور هر یک از کارکترها برای دیگری در زندگی عینی با غیبت داشتن های چندین ساله ؟ آیا آنها واقعا مرده اند ؟ یا به قول فرود دوست دارند که دیگری را مرده دریابند ؟ آیا آدم های نمایش بر اساس ساختار فریب مخاطب ساخته و شکل گرفته اند؟
با دو معیار میشود یک اثر هنری را نقد کرد: غرض که همان نگاه مغایر گونه با میل نا آگاه است و بر سنجش های ریاضی وار استوار است و میل که سرشار از تمایلات درد گونه و وجد گونه است. اگر بخواهیم نگاه مغرضانه به این اثر داشته باشیم، زبان این اثر به دلیل عدم تقابل فرد ( کارکتر ) با اجتماع و پرداختن به دغدغه های یک تئاتر اجتماعی نمیتواند به عنوان یک عامل فرهنگ شناس و آینه تمام نمای یک جامعه عمل کند. در صورتیکه اگر نگاهمان با امیال آمیخته به لذت تراژیک ( کاتارسیس ) باشد به علت وجود اشتراک عاطفی مخاطب با گذشته بازی کارگردان این اثر را قابل دفاع میکند.
کارگردان با خلق موقعیت های دراماتیک تنها با استفاده از هنر دیالوگ نویسی اش انفعال صحنه و قابی که در خلا شکل گرفته را محو میکند و خلسه باطنی تماشاگر را بر می انگیزد. بی تعارف باید گفت که این نمایش با متن اش است که حیات دارد. تکنیک به کار رفته در این اثر رومانتیسم - سورئال بیشتر در زیباشنایی دیالوگ های به کار رفته و بازی در بازی شخصیت ها است. آنجا که جابجایی نقش ها در تئاتر، صدا گذاری نقش ها برای همدیگر و خلاقیت در ایجاد صحنه هایی که برای تماشگر امکان تمایز بین واقعیت و بازی را گنگ میکند. لحظاتی که فرود شیوا میشود و بالعکس، یا کارکتر ها صداهایشان به هم نزدیک میشود یا حتی خودشان هم باور نمیکنند که در حال تمرین هستند و دوبله . کارگردان لحظاتی خدایی میکند و کارکترها در حکم بندگانش. همه چیز از پیش تعیین شده و نوشته شده خلاف اش در دنیای واقعی تکرار میشود، شیوا ساختار شکنی میکند و تقدیر نمایشنامه را در دنیای واقعی میشکند و هم سیگار میکشد و هم پا رو میز میگذارد. شاید بهتر است بگویم دو تئاتر با یک بلیط!
آیا عمدی در ایجاد این بی نظمی ها و دروغ صحنه ای بوده است. تماشگر در پایان احساس میکند در اصطکاک های ایجاد شده تشنه مانده است و به حال خودش رها شده و صرفا با هجمه ای از دیالوگ های ماندگار اشباع شده است. هم خوشش آمده و هم جرات نمیکند نفهمیدن سرانجام اجرا که در انتهای نمایش به شدت شتاب میگیرد را ابراز نماید.
از آن شب تا به حال چند بار آهنگ Sting - A thousand years گوش دادم. شاید تصویر سازی مرگ با رویکرد به یک کهن الگو و عمق خاکساری موجود در این ترانه مجدد پخش شده در این اجرا، میخواهد به جمله " عشق هرگز نمیمرد" (حتی با مرگ فیزکی یا طلب مرگ برای دیگری) برسد.

تا بدانجا رسید دانش من که بدانم همین که نمیدانم !
بیتا نجاتی (tina2677)
از نوشته شما، مشخص است دقیق ، نمایش را دیدید و حرکات و صحنه ها را به دقت به خاطر سپردید پس دریافته هایتان از این اثر، زیاد است.
۰۷ آذر ۱۳۹۲
مرضیه:
سپاسگزارم از لطف شما.

آریو:
ممنون از پیشنهادت. حتما.
۰۹ آذر ۱۳۹۲
@ شیوا اکبری : خواهش میکنم خانم اکبری ... به نظر من اینکه تعبیر و تفسیر رو به عهده تماشاگر گذاشته بودند اجرا را زیبا تر کرده بود
۰۹ آذر ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
این آخرین نامه ای که برات می نویسم، از اون سالها هیچ وقت نخواستی جایی باشی که من هستم.
----------------------------------------------------------------------------------------------------
با نیومدنت چه میخواستی بگی، من با این نمایش چه اصراری داشتم که بیای ببینی
----------------------------------------------------------------------------------------------------
اینقدر پشت سرم رو پاک کرده بودم که راه برگشت را گم کرده بودم. ----------------------------------------------------------------------------------------------------
اگه بخوام ازت انتقام بگیرم میگم کاش زنده بودی ----------------------------------------------------------------------------------------------------
خدائیش تو این مدت Search ... دیدن ادامه ›› ام نکردی !
----------------------------------------------------------------------------------------------------
اتفاقا بدم نمیاد پیر شم آلزایمر بگیرم!
----------------------------------------------------------------------------------------------------
با هر کی بودم به تو فکر میکردم
"اینقدر پشت سرم رو پاک کرده بودم که راه برگشت را گم کرده بودم.."
چه زیباس این دیالوگ!!
۰۶ آذر ۱۳۹۲
موافقم رعنا جان
۰۷ آذر ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید