چهار
شیوه روایت نمایش "فردا" به نویسندگی و کارگردانی امین اسفندیار طوری پرداخت شده است که برای کارکترهای حاضر در نمایش، حکایت از گذشته بی فردا را دارد و برای تماشاگران این رویداد نمایشی حاکی از فردای بی گذشته است. فردا و گذشته ای که همچون کاغذهای شابلون بر روی یکدیگر تا خورده اند و نمی توان مرز بین آن دو را تفکیک کرد به جز شمردن چوب خط های روز شمار. روزهایی که گذشته و آینده را معادل هم میکند.
نمایش فردا با آنکه پرسوناژهای درون آن تقلای فراوانی برای نجات از بیهودگی ذاتی خود دارند، المان های یک تئاتر ابزورد را رعایت کرده است. پایان این نمایش که گذشته ای میشود بر آن چیزی که اتفاق افتاده است، آغاز فردایی میگردد که آن چیز قرار است دوباره اتفاق بیفتد. سلسله مراتب نیازها برای شخصیت های این نمایش همچون هرم مازلو از نیازهای فیزیولوژیکی شروع میشود. آنها خود را سیراب چیزی میکنند که منوی آن از گذشته برای آنها باقیمانده است. آنها در زندانی که اسیر آن شده اند و تا لحظه ای پیش از موعد رسیدن فردا زندانی بودن را کتمان میکنند، احساس امنیت دارند و آزادی ( رهایی ) برای آنها رعب آور جلوه میکند. با یکدیگر عهد اخوت می بندند و اجتماعی شدن را تجربه میکنند. به یکدیگر احترام میگذارند، ولی آنجا که قرار است به خودشکوفایی برسند، به چرخه خود ویرانگری خود باز میگردند. دستاورد تمدن عالمانه آنها در گذشته، حاصلی جز شورش و طغیان افراط گرایانه علیه جمع شدن فردیت آنها در لحظه حال و نتیجه ای جز برقراری مجدد این چرخه باطل له شدگی و شروع بازی از پیش باخته فردای آنها ندارد.
روابط علت و معلولی در پیرنگ ( داستان ) نمایش تبعیت محض خود را از گفتگوها و رفتار
... دیدن ادامه ››
شخصیت های نمایش حفظ میکند. گفتگوهای یکنواخت بی اثر، پیش پا افتاده و گاها کودکانه بین این دو کارکتر که با تکرار ماشینی عبارت همراه است، تاکیدی مضاعف دارد برگذراندن لحظه حال نامفهوم آنها. حتی گفتمان ترجمه نشده آنها ( تغییر کارکرد زبانی ) دردی دیگر بر کشف و شهود آنها اضافه میکند. شخصیت هایی که هیچگاه به اندازه شخصیت های نمایشی کلاسیک برای مخاطب نه تعریف میشوند و نه هویت مشخصی دارند و رفته رفته هر چه بیشتر سعی بر خودشناسی و کشف ماهیت خود دارند، برای مخاطب ناشناخته تر باقی میمانند. آنها با انگیزه های روان شناختی برای آنکه معنا را کشف کنند، به بی معنایی میرسند.
انسان متفکر در نمایش فردا میخواهد وجه عروسکی بودن خود را به باد فراموشی بسپارد، ولیکن با یادآوری چند باره وجوه انسانی خود با مرور خاطرات و کمک گرفتن از عناصر بیرونی عکس، لباس، صدا و ... به درون سیطره یافته بر کل هستی اش بر میگردد؛ تفکر عروسکی! قدرت تفکر مالیخولیایی که همچون غباری بر ذهن آنها رسوب کرده و لکه به جا مانده از آن همچون خوره ای بر جان آنان متبادر میگردد.
دکور صحنه نمایش فردا با خلوص هر چه تمام تر در جهت اتفاقات نمایش طراحی شده است. اتفاقاتی که برای ترسیم انسانی است که در این فضای ایستا هر چقدر بیشتر تلاش میکند که با گشودن قفلی از قفسه های حل نشده نامتوازن به موضوعیت انسانیت خود (subject ) پی ببرد، او را بیشتر به سمت شی وارگی مقدر شده اش ( objectified ) در این قفس سوق میدهد. انسانی که بیشتر از آنکه دچار زمان مدار بودن شده باشد، فرایند مداری را پیشه کرده است.
آیا نمایش "فردا" برای انسانی که خودش را در آینه نمیشناسد، فراموشی را نسخه رستگاری برای رهایی از این اتمفسر انتزاعی و مجرد تجویز میکند؟
http://www.armandaily.ir/fa/Main/Page/1232/16/%D8%B5%D9%81%D8%AD%D9%87-%D8%A2%D8%AE%D8%B1
http://www.armandaily.ir/fa/Main/Detail/158786/%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%A7%D9%86%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%AE%D9%88%D8%AF%D8%B4-%D8%B1%D8%A7-%D9%86%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%D8%AF