چشم به راه God
ولادیمیر : بجز این درخت، همه چیز مرده.
نیمی از تماشاگران سالن نمایش را ترک میکنند. شاید انتظار اجرای بهتری را میکشیدند. شاید اجرای این نمایش برایشان عین زندگی نبود. شاید انتخاب آنها چیزی متفاوت تر از آن چیزی بود که دیدند و نظرشان در نتیجه جلب نشد. شاید بهتر بود تماشاگر پیش از اجرا خودش را مجاب به خواندن نمایشنامه یا حداقل محک ذائقه خود با تئاتر پوچی میکرد تا در نیمه نمایش همچون "پوزو" صحنه و سالن رو ترک نکند. شاید انتظار طولانی کشیدن را برای فرجام یک بی فرجامی را نیاموخته ایم. شاید چشم انتظار بی معنی بودن لحظه ها نیستیم. شاید هنوز اسامی هستند که ما را به سالن های نمایش میکشاند و نه شناخت نه چندان نسبی از ماهیت
... دیدن ادامه ››
کار.
این اجرا ساده از این جهت قابل تامل بود که بازیگر سر راه رابطه تماشاگری با نمایشنامه نمی ایستد. شخصیت پردازی و روانشناسی شخصیت ها به خوبی صورت گرفته است. ( دی دی مدام سرش را میخاراند و مشکل مثانه ای دارد، گوگو که دچار فراموشی است و مدام با کفش تنگ اش در کلنجار است ). صدا و قابلیت رفتاری بازیگر ( نوع منحصر به فرد راه رفتن هر کدام از نقش ها ) به خوبی در معرفی پرسوناژ عمل میکند. پیمان معادی بازی خونسردی دارد. حالت دهی های او برای القای ماهیت نقش دی دی بهتر از بقیه بازیگران میباشد. او از اندامش با توجه به ظرفیت های حرکتی به جا، تیپ شناسی نقش را به تماشاگر به درستی معرفی مینماید. فاصله گذاری های گاه به گاه در اجرا لحظاتی تماشاگر را دچار فراموشی میکند.
متاسفانه چهره پردازی با شیوه بیان و حالات بیرونی بازیگران همخوانی ندارد. ضرورتی به گریم چهره ها به صورت بی حالت و انتقال دهنده سکون وجود نداشت زمانی که نمایشنامه به تنهایی وامدار گرایش پوچ گرایی است.
دکور صحنه هرچند که بیشتر متاثر از اجرای قبلی است به وضوح تداعی گر ناکجا آباد نیست. چرا دی دی و گوگو باید محصور در یک قاب و مکان باشند؟ آیا کارگردان با ترفندی خواسته تعبیری از انتظار هبه مفهوم اسارت داشته باشد؟ در دکور نمایش خبری از جاده بیرون شهر نیست. ورود و خروج های پوزو و لاکی خارج از منطق کادرشناسی صحنه است و در نتیجه استدلال چینی تماشاگر از این رفت و آمد ها تا حدی ناقص شکل میگیرد. معنا باختگی دکور صحنه تنها با وجود یک درخت شرطی مفهوم پیدا میکند.
کارگردان نماد خورشید در اجرا را به صورت تلفیقی از سمبل خورشید doodle و نیمرخ نماد خورشید Inca ارائه میکند. خورشید میخواهد گوگو و دی دی را فریب دهد هرچند که به آنها نگاه هم نمیکند. ماه که به صورت پنیر سوئیسی ( امنتال ) جلوه میکند، سنخیتی با فضای بیهوده نمایش ندارد.
صحنه ای از نمایش با بازی سیار دشتی که شروع به فکر کردن میکند بسیار دلنشین است. جائی که در حین فکر کردن از دید بقیه سرکش مینماید و بقیه شخصیت ها به دلیل اندیشیدن او سعی در رام کردنش میکنند.
این اجرا پس از متن، بیش از حد به بازیگری اتکا دارد. البته در مقایسه با کارهای اجرا شده در سبک ابزورد ( اجرای آواز خان طاس ) موفق تر عمل کرده است.