در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال آریو راقب کیانی | درباره نمایش مرگ فروشنده
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 09:41:48
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
مرگ خریدار

منوچهر شجاع اینبار نیز بسان گذشته طراحی صحنه ای را خلق میکند که به خوبی میتواند روح مستتر در نمایشنامه و فضای اثر را عیان کند. ساده بودن دکور و در عین حال نمادین بودن آکسسوار ها از خصوصیات بارز سبک و سیاق همیشگی شیوه اجرایی منوچهر شجاع است که در این نمایش نه تنها خود را از پیله وابستگی به نمایشنامه رهانیده، بلکه بالعکس موجودیت صحنه ای نمایش مرگ فروشنده را معنای دو چندان میبخشد. استفاده از درب های عظیم برای عبور و مرور افراد آن بخش از متن را به صورت دیداری میکند که میخواهد انسان را محصور در نظام سرمایه داری قدرتمند و زورگو نشان دهد و خانواده ای را مدفون در پشت آنها. درب هایی که نمادی از آسمان خراش هایی میشوند تا جائی که صدای اعتراض ویلی لومان را بر می انگیزد که : "اون معماری رو که درختارو زده تا جاش خونه بسازه، ... ببین چه جوری خونه رو زندان کردن. همه اش دیواری آجری و پنجره. پنجره و دیواری آجری". در عین حال همین درب ها هستند که فضا ساز میشوند، فضای نمایشنامه ای که فرصت خیالی و رویا گونه بودن را برای کارکتر اصلی نمایش یعنی ویلی لومان را مهیا میکند و حتی با اتکا به متن است که تاکید بر عدم وجود دیوار در این نمایشنامه، موقعیت هایی نمایش به مانند مخلیه " ویلی" همانند میشود. خانه ای که نبود دیوار حائل در آن و اعتنای صرف به درب ها باعث شده که اینگونه به نظر برسد که مالکیت ویلی لومان بر خانه اش پس از عمری تلاش، بی حاصل جلوه کند، خانه ای که هیچکسی نیست که در آن باهم زندگی کنند، دیواری بین افراد کشیده نشده است ولی درب هاست که شکاف و جدائی ایجاد ... دیدن ادامه ›› کرده!
چمدان هایی که تداعی گر غوغای ذهنی ویلی لومان است، او با اینکه خودش همیشه در سفر کاری است ولی همه کس را در همه جا در سفر و گذر احساس میکند. از نشیمن گاه خانه اش ( چمدان ) تا بار کافه ( چمدان )را نیز موقتی و در حال سفر میپندارد و از آنجا که مدام با خودش در حال صحبت کردن است، خود را ثابت بر زمان و مکان فرض کرده و دیگران را در اتمسفری مسافر گونه قلمداد مینماید. او حتی در سیر به گذشته خود نیز ( مرور خاطرات )، برادرش ( عمو بن ) را به شکل مسافر میبیند. میز در این نمایش که شاید تنها محفل دورهمی خانواده ای از هم پاشیده است، هویت شکل گرفته خود را از نظام سرمایه داری به رخ میکشد؛Howard Wagner and Son Company ! بودن و هستن خانواده ای که آخرین تقلاهایش را در کنار بی اعتنایی و بی احساسی میز چوبی بیگانه با نظام انسانیت و خانواده دست و پا میزند و بیل و چنگکی و سطل آبی که هیچگاه به کار ویلی لومان حتی در کاشت تخم سبزی نمی آیند و آویزان تر و وامانده تر از ویلی در دو سمت سن نمایش به حال خود رها شده و وامانده اند ، تا بر بی عرضه گی و بزدلی او تاکید کنند. من حیث المجموع جبر قدرتمند بن اندیشه نمایشنامه با در نظر گرفتن انسانی که در خودش گرفتار است، در تک تک میزانسن ها به وضوح به چشم می آید.
در نمایش "مرگ فروشنده" دراماتورژی دو پرده بیشتر از بقیه جلب توجه مینماید؛ صحنه مواجهه ویلی لومان با هاوارد واگنر و درخواست انتقال وی به نیویورک و صحنه میخواره گی بیف در کافه استانلی به همراه مرور خاطراتش. در اولی ضبط صوت ابزار و وسیله ای میشود کار آمد که از کارافتاده گی و ناتوانی وسیله ای دیگر را جار میزند؛ یعنی پیری ویلی لومان و خرفت شدن او ( صحنه در زدن ) و در دیگری بیف به عنوان برادر بزرگتر هپی همراستا با روح عمو بن که او نیز برادر بزرگتر ویلی هست جلوه مینماید و به نوعی باهم مقایسه میشوند. بیف با بازی درخشان رحیم نوروزی به برادر کوچکتر پیشنهاد سفر به تگزاس و گاو و گوسفند داری در مراتع را میدهد، چنین پیشنهادی را پیشتر و سال ها قبل و به نوعی دیگر بن به برادر کوچکتر یعنی ویلی جهت سفر به سرزمین آلاسکا داده بود، هر دو برادر کوچکتر ( ویلی و هپی ) از همراهی برادران بزرگتر سرباز زده بودند. ولیکن بیف همانند عمو خود برادر بزرگی نمیکند و به سرنوشت پدرش دچار میشود، گرفتاری در اوهام و ظفرمندی های سطحی گذشته ( دزدی خودکار و زن باره گی ) و تن سپردن به سرنوشت سنگدل نظام طبقاتی ( بازی باخت باخت ورق بازی پدرش در برابر چارلی )، آدینوس های تنبل و شکست خورده که خیالپردازی های پدر به پسر را به ارث برده اند و حاضر نیستند خلاف آنطور که بار آمده اند برای پول جمع کردن جون بکنند! دیگر ناز این پدر و پسران مغرور و لجباز جائی خریدار ندارد و مرگ خریداران، برایشان چه با شکوه رقم میخورد آنجا که زیستن در کنار سرمایه دارانی که فارغ و بی نیاز از تعریف و تمجید های کاذب خودشان حتی از تحقیر خود نیز باکی ندارند ( صحنه لگد زدن چارلی به برنارد ) و به واقع که کسی که مبارزه کند ممکن است شکست بخورد، ولی آنکه مبارزه نکند، شکست خورده است.

لیندا : چرا همه میخوان دنیا را فتح کنن؟
اینقدر غرق نقش ویلی لومان بودم که احساس کردم خود میلر هستمو دارم مرگ فروشنده رو مینویسم و قهرمان تراژدی خودمو پرورش میدم. با توجه به بازی خوب چندتن از بازیگران، اما گاهی احساس میکردم ویلی لومانی که من دیدم برای نشون دادن همه آنچه که باید میگفت نیاز به دیگران ندارد.اول دست و پا زد و بعد شنا کرد و گاهی میومد روی آب شناور میموند و در نهایت غرق میشد.

درباره طراحی صحنه کاملاً باهاتون موافقم واقعاً عالی و فکر شده بود.

قلمتون مثل همیشه قابل تامل و جوشانه. با این تفکر،خلاقیت و احساس، مانا باشید همیشه.

۰۱ آذر ۱۳۹۳
آریو عزیز، ممنون از نوشته خوبت ..
نکاتی رو که در خصوص دربها و چمدانها اشاره کردی ، بسیار عالی بود.
برداشتم از حضور چمدانها، با برداشت شما یکی بود، اما راستش در خصوص دربها غیر از این وجه برداشت مشترکم با شما، وجه دیگری هم ذهنم رو قلقلک میداد؛
اینکه وجود این همه درب میتونست نمادی از این باشه که ویلی راههای( دربهایی که نشون از راهگشایی داشت شاید) بیشتری برای کسب موفقیت خیالی اش داشت، اما تنها به همون راه همیشگی اش بسنده کرده بود ( بیشتر عبور و مرور ویلی از کناره های دربها بود و از دو سمتی که دربی نداشت و تقریا تاریک بود گذر میکرد)
البته این وجه از برداشت من شاید خیلی محلی از اِعراب نداشته باشه و تنها پرداخته ذهن درگیر نمایشِ من باشه :))
۱۰ آذر ۱۳۹۳
@پرند محمدی : قبل از هر چیز تاخیر من را در پاسخگوئی پذیرا باشید پرند عزیز ...
ممنونم از اینکه با این نقد همراه بودی و نقطه نظرات خودت را به اشتراک گذاشتی . به نکته جالبی هم اشاره کردی که به شخصه در طول اجرا به آن توجه نکرده بودم، ... "تنها به همون راه همیشگی اش بسنده کرده بود". نگاه ریز بینانه و برداشت شما ستودنی و قابل تامل هست. مانا باشید
۱۵ آذر ۱۳۹۳
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید