در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال آریو راقب کیانی | درباره نمایش کامنت
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 01:20:50
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
No Comment

نمایش کامنت در زمره تئاتر های داستانی و قصه گو نمی گنجد. محتوای خود را از شرایط حاکم بر اجتماعی میگیرد که انسان هایش در موقعیتی ظالمانه قرار گرفته اند و ادامه کار نمایش در پرداخت فرم هایی مبتنی بر همان محتوا میگذرد. بازسازی مکرر صحنه ها برای هدف قراردادن ذهن تماشاگر و نه احساس او، در راستای بالابردن آگاهی اش نسبت به مقوله خشونت رایج در جامعه شاید مهمترین رسالت این نمایش است. این عدم ارتباط حسی نمایش با مخاطب و روایت تجسم گونه متن با تکنیک فاصله گذاری ( قطع کردن مدام صحنه ها هر چند با ترسیم از زوایای به ظاهر مختلف ) قرار است قوه تعقل تماشاگر را به همراه بازیگران به چالش بکشاند.
این واقع گرایی خیالپردازانه تمام عناصر نمایشی را تحت الشعاع خود قرار میدهد؛ از دکور، نور و چهره پردازی گرفته تا میزانسن و بازیگران را. بازیگران نه میدانند که شخصیت نقش آنها چگونه می اندیشد و نه میتوانند مثل آن باشند. بازیگران در مرحله اتود هستند و خلاقیت های آنها در انتخاب تن صدا ، شیوه بیان ( به عنوان مثال تکرار مونولوگ من حسنم و اون رو نکشتم ) ، ژست های فی البداهه و استفاده از اندام برای حرکت های با معنی و فضا سازی برای یکدیگر صحنه نمایش را تبدیل به کارگاه آموزشی میکند که روانشناسانه سعی میکند تاثیر پذیری جمعیت خارج از مربع صحنه را بر فردیت تک تک بازیگران عیان کند و به مرور زمان خود بازیگر فراتر از ژانر نمایش ( هر چه میخواهد باشد) خود او را دچار ژانر اجتماع اش میکند. بازیگر در انتهای نمایش، خود نقش نمیشود بلکه نقاشی کارگردان از تصویر اجتماع میشود. بازیگر آنقدر ساختارش به خواست کارگردان بهم میریزد و علیل میشود که نمیتواند تشخیص دهد که علت است یا معلول. باید به خاطر نقشش ... دیدن ادامه ›› تنبیه شود یا به خاطر خودش. باید تابو هایش را در ملغمه ای از خاطره گویی ها بشکند و فارغ از داخلی – خارجی های متنی عمل کند. بازی در بازی های پیاپی و در عین حال با رعایت قاعده "رد کامل بازی حسی".
هویت بازیگران به عنوان تنها نشانه نمایشی ملموس در کامنت به مرور زمان دچار از خود باختگی میشود، جنسیت پرسوناژ مهم نیست، موقعیت اجتماعی پرسوناژ مهم نیست، شان مهم نیست و این بی هویتی در طراحی لباس زمانی بارز میشود که رفته رفته تکه ای از شخصیت بازیگران از آنها گرفته میشود و آنها مصرانه ادامه میدهند برای روی صحنه ماندن. ابداعات بازیگران از آنها گرفته میشود و تعاملات آموزشی آنها تبدیل به یک صندلی بازی کودکانه میشود برای گرفتن نوبت دیالوگ و ( ویا بهتر بگوییم مونولوگ ) از یکدیگر. مونولوگی که حدیث نفسی میشود برای بازی انسان های در مقیاس کوچکی از یک اجتماع. آنها تمامیت خویش را در هر عرصه ( صحنه تئاتر ) فریاد میزنند. موضع گیری هایشان دیگر به آرایش صحنه ای کمکی نمیکند و خود نمیداند به آنها به چشم یک شی نگریسته میشود. یک شی بی هویت با وظیفه پرتاب کلمات. آنها دستخوش خودشان میشوند که درونیاتشان قربانی بیرونیاتشان میشود. آنها لحظه به لحظه آشفته تر میشوند و خشمشان از یکدیگر را سانسور نیمکنند. آنها خود خودشان را برای تماشاگر بازنمایی میکند که خشونت فقط مختص به یک جامعه اسید پاش نیست، به یک قتل در سن بلوغ نیافته نیست، به تکدی گری نیست، شاید خشونت و عصبانیت از جا افتادن بازیگر و کنار رفتن او به خواست کارگردان بروز کند. بازیگر سندی میشود از اجتماع خشونت طلبش و هم اوست که با بیان قصه خودش دارد خودش را تمرین میکند و میبایست از مقابله با شخص خودش شروع کند.
نمایش کامنت توانسته است مرز بین نمایش و واقعیت را به مخاطب ارائه دهد و بافت موضوعی خود ( خشونت ) را با سندیت قرار دادن ادعای خود حول استدلال چینی اش به رفتار بازیگر نمایش، مستند نماید. در این نمایش طراحی صحنه با بازیگرانی شکل میگیرد که خود تا انتها شکل نمیگیرند و همین طراحی صحنه هم هر از گاهی باید از خشونت شسته شود و پاک گردد. دراماتورژی این اثر ( نمایشنامه سازی ) خود را از وابستگی به دیالوگ و ایزوله گی عرف نمایشی رهانیده و صراحتا ارجاعات تکان دهنده ای میدهد به اطلاعات واقعی از رخدادهای عینی و روزمره جامعه اش و دچار یک سو نگری ( طرفدار حقوق زن ) نمیگردد. سه بازیگر چشمهایشان را به خاطر تمسخر بر هنجار یک جامعه میبندند، متنبه میشوند، بعد دو بازیگر همین کار را میکنند، باز متنبه میشود و دست آخر یک بازیگر. بازیگران هیچگاه دچار واقع بینی نمیشوند هر چند که به دستور یوسف باپیری میبایست " چشم هاشون را باز کنند". و خدایی میکند یوسف باپیری برای سرکشی بازیگران بنده خدا در یک جامعه چهار پنج نفره.

بهار کاتوزی : شرم آورترین لحظه زندگیت رو برامون بگو ...
سلام
من دیشب این نمایش رو دیدم
ایده خوبی داشت ولی به نسبته بقیه نمایش هایی که دیده بودم خیلی راضی کننده نبود... دلیلش رو میگم چون دوست دارم وقتی یه تئاتری رو می بینم با تمام وجود لذت ببرم نه اینکه افسوس بخورم که حیف... میتونست بهتر هم باشه...
از حق نگذریم ایده خیلی جالبی داشت و بعضی از بازیگر ها خیلی خوب ... دیدن ادامه ›› بازی میکردن
اما این تئاتر از سادگی بیش از حد رنج میبرد... سادگی اگه هوشمندانه باشه خیلی هم خوبه ولی سادگی این تئاتر به آدم این حسو القا میکرد که انگار اصلا به یسری از چیزها فکر نشده... مثلا:
ایده جدا شدن تیکه های لباس خیلی قشنگه ولی وقتی قراره این آدم هااز خشونت در بازی به خشونت در ذات خودشون برسن پس بهتره یه تیکه از شلوار کنده بشه و یه تیکه ساپورت یا دامن نشون داده بشه؟! حیف نیست... می شد این ایده رو خیلی خیلی بهتر اجرا کرد.
موسیقی هم همینطور...
طراحی صحنه هم.......
.
.
.
امیدوارم تئاتر هامون اونقدر خوب باشن که وقتی از سالن نمایش بیرون میایم یه عالمه فکر و حس و ضربان قلب تو وجودمون باشه... یه تغییری ... نه اینکه همونجوری که میریم همونجوری هم برگردیم!! :)
۱۸ فروردین ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید