در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال آریو راقب کیانی | درباره نمایش فهرست
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 10:57:42
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
کلید سل

در تحلیل نمایشنامه ی فهرست از تادئوش روژه ویچ با جنبه های مختلفی برخورد میکنیم؛ تیرگی های به جای مانده از جنگ ،سرگشتگی های یک انسان معاصر پس از جنگ، فراموش نکردن گذشته با هموار کردن راه بازگشت مردگان به جهان زندگان و جنبه های شاعرانگی سبک نگارش نویسنده.
اما در دراماتورژی این اثر رویکرد رضا ثروتی برجسته کردن تمنیات درونی یک موسیقی دان است با نگاهی سمبول گونه به روح نمایشنامه، نشانه هایی که شاید حتی در متن هم یافت نشود و او دست به خلق تصاویری نشانه گرایانه کرده است . نشانه های که در عین تبدیل شدن به دیگر باید در قاب ترجمه همان تصویر، اصالت معنایی خود را حفظ کنند.
دست انسان شاید مهمترین عنصر پویا در خلق فضای نمایشی است که صحنه ها را به فضایی دراماتیک مبدل میکند. دستی که واقعیت خود را در گذر زمان به استعاره های لحظه ای می سپارد. دستی که دیگر توان رهبری یک ارکستررا ندارد و یا اینکه حتی آهنگی را با ریتم حرکت چوب تغییر دهد و عوض کند. این بار دست خدای میکل آنژ گونه دفتر نت روزگاری را از پشت دیوارهای مرگ ورق میزند برای یاد آوری و تداعی نت های نوشته شده با همان دست بنده ای که در تاریخی نه چندان دور ریتم زندگی را از مادر و پدری در روشن کردن چراغی گرفت ، که سرعت بخشید به مردن سربازی در کشیدن ماشه تفنگ، که اینبار ریتم نواختن کند شد و ثابت ماند در آغوش ... دیدن ادامه ›› نگرفتن معشوقه ای ( اولگا )، در نوازش نکردن پیشخدمتی، در خرد کردن جمجمه سگی (دانشیار دانشگاه ادبیاتی) و در کشیدن صندلی از زیر رهبر ارکستر آینده ای.
دست شرمسار و خجالت زده این بار زیر ملافه پنهان است. فالش مینوازد وتوان رهبری کردن گروه همسریان رسوب کرده بر ذهنش را ندارد. سان دیدن رژه نظامی آنها کار هر روزه او ( کابوس ) شده است.
نمایش "فهرست" با عنصر صدا در برقراری ارتباط تصویری با مخاطب خود موفق عمل کرده است. صدا در جامعه مردگان ( گفتار و بیان ) دیگر ریتم موسیقیایی خود را از دست داده است و جامد و خشک نمود میکند و صدای قهرمان اصلی نمایش ( ویکتور ) روح ندارد. ویکتور ( رهبر ارکستر ) تمام اصوات موسیقی آدم های دیگر را در زمان حیات شان صید کرده و ربوده است، ولی خود او دیگر نمیتواند تم قطعه زندگی خودش را بنویسد و بنوازد. فهرستی از مردگان را ارجاع میدهد به دورانش تا حیات او را شکل دوباره دهد. او اینبار از بیرون نظاره گر رهبری اکستری هست که مدام در تونل زمان، پاساژها و نوانس ها (میزان توان و ملایمتی که به صدا داده می شود) را بد اجرا میکند و چه جالب که نوانس در نقاشی معادل سایه و روشن است و در اجرای نمایش فهرست این سایه روشن در لباس های گروه کر هم که دیگر حتی با چوب رهبر فرمانبردار نیستند رعایت میشود و چه نغز است که در ظهور هر باره فرشته سبز پوش، آشفتگی های ذهنی فهرست نویس داستان به تعادل میرسد.
دیالوگ ها در این نمایش همسان ویتسک درجه اهمیت ثانویه ای دارند و در واقع این دیالوگ ها نیستند که بار روایت قصه گویی در قصه ها را پرداخت میکنند ( نمایشنامه پر دیالوگ یک ایراد است ) و در واقع جلوه اصلی دیالوگ های فهرست استفاده به جا در موعد مناسب برای ایجاد ضرباهنگ های موسیقیایی هنرمندانه در تکرار جملات و کلمات تکان دهنده ای میباشد. هجمه ای از خواندن و دیدن نت های تصویری برای تماشاگر در حین نمایش، به او یک الگوی ریتمیک ناخودآگاه گونه دست میدهد.
شکستن اصل وحدت در درونمایه شخصیت اصلی داستان با عیان ساختن تشت آبی از سطحی به سطحی دیگر رخ میدهد. تشتی که دلالت های فراوانی دارد؛ گاهی در نقش ظرف آب برای غسل تعمید عموی خود که آنرا به انگاره ای از شب های کلیسا گونه خود خالی وتنها می یابد، گاهی برای خفه کردن یک آدم سگ نما، گاهی برای شستن شست خونی اش، گاهی برای شستن شلواری خیس شده اش و این تکثر معانی در موقعیت زمانی مختلف مدام در حال تازه شدن هستند.
پیانو به عنوان مادر سازهاست و نعش مادر بر فراز پیانو به عنوان منشاء و مادر تمامی صداهای این دنیایی شناخته میشود. آرشه ویالون صدای غم انگیز خودکشی را بر پاره کردن رگ دست به گوش میرساند. صدای موسیقیایی مرگ خود خواسته و کودکی که میخواهد پا جای کفش مردگانی بگذارد ( پوشیدن پوتین مشکی سربازی ) که رشد خود را در مرگ آنها میبیند و همه و همه و همه بر اساس تکریم اصل تنها صداست که میماند.

- حاضر بودم به خاطرت با تمام دنیا بجنگم ... چرا نگذاشتی اونطور که دلم میخواد نگاهت کنم.
پی نوشت : اگر بخواهید نمودار انتزاعی از ساختار این نمایش ترسیم کنید، آن نمودار چه شکلی خواهد داشت؟
کتاب دراماتورژ چیست؟ دراماتورژ کیست؟ - به کوشش محمد رضا خاکی

خریدار
بیتا نجاتی (tina2677)
آریوخان راقب کیانی عزیز و بزرگوار
حقیقتا نمی دانم پس از خواندن تحلیل پرمغزو شیوایی که از فهرست ارائه کردی، چه بگویم.آنچنان دقیق و درست دیدی که حرفی نمی ماند جز سپاس از نگاه همیشه دقیقت و قلم شیوایت.
مانا باشی برای ما برای تئاتر برای قلم.
۳۱ خرداد ۱۳۹۴
خانم میری به صفحه ی آقای مهدی زاده مراجعه کنید
۰۹ تیر ۱۳۹۴
@آیدا خمان : از شما بسیار ممنونم آیدا جان برای لطفی که داری، اعتبار این نوشته به خوانش عزیزانی چون شماست و محتوایش اگر درست باشد از بذل نگاه پر مهر همراهت معنا می یابد... مرسی که هستی
@سحر غنی زاده : بانو غنی زاده سپاس از نظرتان بر این نوشتار، قطعا این نوشتار نیز در حیطه نقد نمی گنجد و در همان وادی نظر و برداشت شخصی قلمداد میگردد و حتما میدانم کار من جدا سازی سره از ناسره نیست.
ممنون از مهربانی تان، سبز باشید
۱۳ تیر ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید