چپاول پیشه
نمایشنامه "تاراج نامه" به ریشه های درماندگی جامعه ایرانی میپردازد، توصیفی نقادانه که در برهه ای تاریخی به آسیب شناسی رفتارهای مردمان این سرزمین میپردازد. آیا انحطاط اقوام ایرانی از زمان حمله قوم تاتار آغاز گردیده یا پیشتر فرهنگ حاکم بر مردمان باعث زوال و فروپاشی درونی شان شده است؟ آیا ویژگی های اجتماعی روزگاران آن جامعه که به صورت عرف، اخلاقی را قانونی کرده است، خود عامل بی تدبیری نشده است؟ مردمانی که به عقایدی مجبورند ( روزی که زن از به دنیا آمدنش خودش را لعن میکند ) و تاوان خوش باوری های خود را پس میدهند و دچار نیرنگ سران شده اند و تقصیر از بزرگان و متعصبان و عقیده فروشان و مصلحت پرستان میدانند و بر باد رفتن حرمت شهر پر آوازه شان را از آن دشمن میدانند. بهرام بیضائی بارها کنایه هایی را در زمینه بی کفایتی با نقل قول هایی از تاتار متخاصم به مخاطب خود میزند؛ " زود تر از مرگ خود مرده اید"، " زنده اید از بی کفنی؟"،" پر گوی و کم خردید و بسیار لاف که خود را برتر از جهان میگیرید!"، " کسی از شما مردم حرف راست شنیده؟"
نمایشنامه حول کهن الگویی به نام زن و زمین میگذرد، زن ها دیگر نمیخواهند باروری کنند و همچنین زمینی که در طول اجرای نمایش دیگر نمیخواهد مادری کند و زاینده جلوه نمیکند و تک درختی خشکیده که باری بر خود نمیگیرد الا موهای دم اسبی زنانه ای که مردان جای پای هم گذاشته، جرات کرده اند و آن را به حاجت گرفتن از درختی آویزان کرده اند ؛
آران : من زنم، دختر مادری که مرا زاد! خواهر برادری که داشتم! مادر فرزندی که نزادم!
آران در نمایش "تاراج نامه"
... دیدن ادامه ››
به دیگر الگوهای مادر کهن در نمایشنامه های بیضائی نزدیک است، حضور زنی پر قدرت، پاک و ناآگاه بار آمده در جامعه و قربانی مردان و چه نغز که معنای اسمش که خود دچار از خودبیگانگی است، جایگاه مقدس میباشد. و چرا تک شخصیت مرد نمایش ( نوتک ) از مرد بودن خود گلایه دارند؟ در طول نمایش آران و نوتک از پدر و مادر خود روایتگری هایی دارند، قسمت های آنیما و آنیموس هر دو شخصیت ( جلوه گاه ضمیر ناهشیار مرد به صورت یک شخصیت درونی زنانه و ضمیر ناهشیار زن به صورت یک شخصیت درونی مردانه ) نقاب های درونی خود را بر میدارد و به صورت نقاب های بیرونی جلوه مینمایند. نوتک که همچنان کودکانه رفتار میکند و آران که تاثیر گرفته از پدر خود تجلی میکند و داستان در جایی شکل میگرد که پس از بیرون افکنی درونی هر دو کارکتر ( گیسوی زنانه نوتک و سماخ آران ) هر دو از بی هویتی خود و گمشده در ویرانه های باقیمانده ناکجا آباد، نقاب زده بر جنسیت شان، پی نیمه ی گمشده خود میگردند. انتخاب بازیگران ( آران و نوتک ) با توجه به تحلیل شخصیت ها ( فیزیک و شدت روحی شخصیت ها ) و تحول آنها به خوبی صورت پذیرفته بود، به طوری که جثه بازیگران در در تناسب کامل با نقش بوده، ولی بهتر می بود همان وسواسی که برای معادل سازی حرکات بدن و ژست های بازیگران ( علی الخصوص گروه صحنه پا ) که در جهت بسط و تعالی سازی نمایشنامه های بیضائی سراغ داریم، در طیف و جنس و رنج صدای بازیگران و گاها شمرده و واضح صحبت کردنشان نیز به چشم میخورد.
نقطه عطف دراماتورژی این اثر به بازی گرفتن بازیگر راوی در نقش تاتار میباشد و عوض کردن طراحی لباس او و مجهز کردنش به کمانداری و شمشیر بند و ... بود که مفهوم بی بدیلی از خود به مخاطب القا میکند، که ما خود ادامه روایت خیالی را به تاتار واقعی سپردیم و از قصه ها پند نگرفتیم. قوم تاتار را خود ما از دروازده ها گذراندیم و شهر بی مدافع ما پیش از جنگ با تاتار، از پای در آمده بود.
در حوزه نقد تاریخی نمایش تاراج نامه جایگاه قابل احترامی خواهد داشت، پرداختن به وضعیت اجتماعی هر ملت همیشه اهمیت خود را خواهد داشت و کالبد شکافی آثار بیضائی فارغ از انتخاب هر گرایش و سبک اجرایی کار آسانی نخواهد بود.همانطور که استاد بیضائی مرگ یزگرد را برای مبارزه ای فرهنگی با آنچه محدود ساختن فرهنگ در زمان حمله ی اعراب بوده ساخته است، تاراج نامه را نیز در بیدار ساختن نهان های جعلی شده و یا بهتر بگوییم جعلی انگاشته شده و فرار از ظاهر سازی های توهین آمیز به ارمغانی جاویدان در ادبیات نمایشی ایران زمین مبدل کرده است.