در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال آریو راقب کیانی | درباره فیلم گذشته - le passé (هنر و تجربه)
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 06:17:30
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
پاسخ به استاد عصبانی کردن مخاطب

فوران متلک، قحطی استدلال

| آرمین ابراهیمی |





آقای مسعود فراستی پنجشنبه 6 تیر در همین صفحه آخر (( اعتماد )) یادداشتی نوشتند درباره " گذشته " ( فیلم تازه اصغر فرهادی ) که کاش ... دیدن ادامه ›› میشد مثل تمام اظهار نظر های اخیرشان ندیده اش گرفت و ازش گذشت. اما ایشان اگر در یک امر دارای تخصص و خلاقیت اثبات شده باشند، آن یک امر نه سینما و تحلیل متن و ساختار، که شیوه عصبانی کردن مخاطب است. طبعا باید برای چنین توانایی نه چندان کمیابی به ایشان تبریک گفت.شخصا به خاطر ندارم در تمام این سه سال یک صفحه نقد سینمایی به قلم ایشان خوانده باشم، زیرا نقد سینمایی به کار بستن مجموعه یی از مبانی و اصول کم و بیش مدون تاریخ سینما یا دست کم تعدادی تحلیل درون متنی موقر و منطقی است برای راه بردن به جهان یک فیلم. نه کنار هم چیدن کلکسیونی از توهین های ریز و درشت به عالم و آدم و از پس این دگر آزاری مدرن خود را فراتر و برتر از دیگران خواندن. حالا ممکن است بگویید این جور قوانین ابتدایی نوشتاری و ساختارشناسی را که نباید لزوما ریویو ها و ستون نویسی ها هم رعایت کرد، اما از سوی دیگر هم قرار نیست یاد داشت های روزمره مطبوعات تبدیل شوند به فرصتی برای اظهار نظر های بی منطق شخصی . مسلما همه اظهار نظرها شخصی اند، اما زمانی میشود به آنها برچسب فردی بودن زد که فاقد تشریح منطق پشت نتیجه گیری های سرسری و کلی و یک جمله یی باشند.

آقای فراستی میتوانند در منزل شان یا در کافی شاپ ها و جمع های خودمانی و نزد رفقا تا دل شان میخواهد حکم های قطعی کوتاه صادر کنند که " اخراجی ها شاهکار است " ، " جدایی نادر از سیمین از فیلمفارسی هم بدتر است " ، " کیشلوفسکی یک فیلمساز هویت باخته است که از نظر فرمی هم مال نیست " و غیره. اما وقتی این کلی گویی بر اثر ننوشتن نقد و دور بودن از حیطه نگارش تبدیل میشود به فن بیان و تکنیک مبارزه، نتیجه اش میشود منتقد ثابت رسانه ملی که در حضور میلیون ها ببنده میگوید (( جرم مسعود کیمیایی ... است )). انتظار دارید جوانان و نوجوانانی که درکی از نقد سینمایی ندارند و چندان هم دنبال مجلات تخصصی سینما نرفته اند، روز بعد از شنیدن این اظهارات باشکوه با چه ادبیاتی در کوچه و خیابان درباره فیلم های روز حرف بزنند؟ بخش مهمی از فرهنگ شفاهی جمعی را رسانه های قدرتمند تحت تاثیر قرار می دهند و وقتی ادبیات نقد به چنان وضعی دچار میشود که حرمت کلام و استواری منطق را به سادگی به شوخی میگیرند چندان هم عجیب نیست اگر سطحی نگری و سطحی گویی مثل ویروسی از گروهی به گروه دیگر سرایت کند.

آقای فراستی در این یاد داشت شان نه فقط با کلماتی ابدا ربطی به نقد نویسی ندارند به فیلم اصغر فرهادی حمله میکنند، بلکه آن بین هم به فیلمسازان جهانی هم تکه می اندازد. در همان ابتدا میفرمایند " فرهادی بعد از دیدن فیلم بد و نوستالژیک وودی آلن – نیمه شب در پاریس – به این باور رسیده که پاریس تداعی کننده گذشته است" . خواهشا خودتان بردارید قضاوت کنید که این چه جور نوشته یی است که میتوان در آن یکی از از جدی ترین متفکران سینمای مدرن آمریکا را به غیر متعهدانه ترین شکل ممکن با دو تا برچسب زیر سوال می برد و – چنان که رسم شده – پنبه اش را زد. چطور میتوان بدون دغدغه آسیب رساندن به حافظه قضاوت محور مخاطب نام آشنا با یک نام ( چه نام یک فیلم، چه یک فیلمساز ) آن را با چند کلمه از ریخت انداخت و ازش ابزاری برای حمله ناعادلانه به فیلمی دیگر ساخت ؟ (( نیمه شب در پاریس )) روایتی شگفت انگیز از میل بشر به زمان های تجربه نشده است با طنازی های همیشگی زبان آلن، فیلمنامه یی هوشمندانه و کارکترهایی زنده و امروزی. فیلمی روی مرز باریک رئالیسم و فانتزی با صحنه پردازی های دل انگیز و ستایش های پر رنگ از پاریس ، پایتخت هنری اروپا.حالا این فیلم چه ارتباطی با ساخته اصغر فرهادی دارد فقط آقای فراستی میتوانند توضیح بدهند؛ زیرا میشود با ناسزا گفتن به یک فیلمساز بزرگ و تشر زدن به فیلم های مهم ، فیلمساز وطنی را تحقیر کرد.

این زبان هر چه هست زبان نقد نیست . پریدن از یک شاخه به شاخه دیگر است برای به هر طریق و از هر راه کوبیدن یک سینماگر. کوبیدنی که پشت تمام نقد های تند آقای فراستی وجود دارد. نقد های تندی که نه برای توسعه آگاهی و ترویج هنر و گستره دید مخاطب، که برای به جوش آوردن خون مخاطبان و به خیال خود کم کردن روی دیگر منتقدان و از این رهگذر جایگاهی برای خویش دست و پا کردن نوشته میشوند. به یاد بیاورید اسم های جاودانه نقد نویسی را که صرفا به خاطر عمق نگاه و انسجام منطق تحلیل هایشان ماندگار شدند و مقایسه شان کنید با اسم هایی که اگر جنجالی راه نیندازند کسی از آنها یادی نمیکند.
دوست عزیز سلام این آقائی که شما دارید در موردش بحث می کنید اصولا هیچ چیزی از سینما نمیفهمن پس دیگه خودتوبرای یک همچین کسی اذیت نکن
۱۱ تیر ۱۳۹۲
از همه خنده دار تر اون جلسۀ نقد و بررسی جدایی بود توی دانشگاه هنر که هی می پرسید میزانسن فرهادی کجاست؟
۱۱ تیر ۱۳۹۲
آدم روزنامه ی کیهان رو بخونه کمتر عصبانی می شه تا نقد های ایشون
۱۱ تیر ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید
یادداشت «مسعود فراستی» بر آخرین فیلم «اصغر فرهادی»
«گذشته»؛جدول کلمات متقاطع/فیلمساز با ماشوخی دارد یافرانسوی‌ها!؟



مسعود فراستی: «گذشته» فیلم بدی است و ناچیز. بدتر از حتی نخستین فیلم‌های فرهادی. فیلم، عقب‌مانده است و اگزوتیک؛ بی‌ساختار، طولانی و ملال‌آور و وراج. گذشته، نه در گذشته اتفاق می‌افتد نه در پاریس؛ نه بحرانی دارد و مساله‌یی و نه هویتی. فیلمساز اسکار گرفته ما امر برش مشتبه شده و توهم جهانی شدن زده. بعد از دیدن فیلم بد و نوستالژیک وودی آلن – نیمه شب در پاریس- به این باور رسیده که پاریس تداعی‌کننده گذشته است. پس فیلمش که عنوان غلط انداز و نوستالژیک Le Passé را یدک می‌کشد باید در ... دیدن ادامه ›› پاریس رخ دهد.

فیلمساز ما ادامه «جدایی» را در پاریس ساخته و بدون آنکه متوجه باشد حرف جدایی را هم پس گرفته، بی‌آنکه جدایی فرانسوی را بشناسد و بسازد. در واقع فیلمساز فقط دغدغه نوستالژی جوایز «جدایی» را دارد نه حتی تم راست و دروغ آن را. جالب اینجاست که تماشاگر از پاریس که باید مکان و محیط گذشته باشد، چیزی نمی‌بیند. نه معماری آن و نه کوچه‌ها و خیابان‌ها و نه مردمش. پس از پاریس چه می‌ماند، جز تصویری اگزوتیک؟ و از فرانسوی؟ جز یک خانم بازیگر تازه اسم در کرده نیمه عصبی اوراکت و یک ایرانی ریشوی منفعل و سرگردان که فرانسه را هم بسیار بد حرف می‌زند و یک عرب منگ و دو بچه که یکی اکسسوار است و دیگری وسیله جلب ترحم و یک دختر شبه عاصی و یک خشکشویی و یک داروخانه و یک خانه شلوغ نیمه‌عربی نیمه فرانسوی.

فیلم نه فرانسوی است نه ایرانی ونه هیچ هویتی دارد. نه زمان نه مکان نه آدم‌های معین. این جمله فیلمساز که «در شرایط بحرانی تفاوت‌ها محو می‌شوند» نهایت بی‌دانشی درباره انسان است و هنر. در هیچ شرایطی تفاوت‌ها محو نمی‌شوند. گاهی تشدید هم می‌شوند. تفاوت‌ها و ویژگی‌ها اصل بحث هنرند نه شباهت‌ها و عمومیت‌ها. خاص اصل است و نه عام. انسان عام، بحران عام، جدایی عام، تردید عام و... مساله هنر نیست. انسان عام سوژه هنر نیست. این نگاه، مفهوم‌سازی خارج از درام است. در هنر- همچون زندگی- از خاص به عام می‌رسیم نه برعکس. هیچ‌کس در هیچ شرایطی شبیه دیگری واکنش نشان نمی‌دهد. به تعداد انسان‌ها چگونگی کنش و واکنش داریم و رفتار و ویژگی و ظرافت.

مساله هنر چگونگی‌هاست و بعد چه‌ها. قطعا با این نگاه فیلمساز نه می‌شود بحران ساخت و نه شخصیت معین و خاص. حداکثر تیپ در می‌آید و حرف‌های کلی که دیگر غلط‌انداز هم نیستند. با این نگاه، شخصیت‌ها به عروسک‌های خیمه شب بازی می‌مانند که بی‌دلیل حرف‌های ضد و نقیض می‌زنند که فقط سازنده‌شان را خوش می‌آید. نگاهی به آدم‌ها بیندازیم: احمد آرام و مهربان که «هوم سیک» شده، حداکثر می‌تواند در خانه زن سابقش قورمه سبزی بپزد- چقدر هم بد شکل- و گاهی بچه‌ها را موقتا آرام کند اما هیچ اثری در ماجرا – و درام – ندارد.بود و نبودش تفاوتی نمی‌کند. معلوم نیست چرا با ماری ازدواج کرده و چرا جدا شده. شغلش چیست، کاتالیزور است؟ به همین دلیل ماری از او بچه‌یی ندارد؟ سمیر نیز کپی عربی اوست؛ زنش را ول کرده و با پسرش گریخته قصد ازدواج با ماری را دارد که در آخر به فرمان فیلمنامه‌نویس به بیمارستان نزد زنش می‌رود و از او تست بوی عطر می‌گیرد. لوسی دختر ماری چرا اینقدر افسرده می‌نماید؟ انسان دوست است یا فراری؟ بیشتر به مخدری‌ها شبیه نیست؟و اما آدم اصلی فیلم- ماری- از مردی که دوست داشته یا هنوز دارد – فرقی هم می‌کند؟ - بچه ندارد و از مردان دیگر دو بچه و یکی هم در راه.

به سه بحران یا دقیق‌تر دعوا و جیغ و دادش توجه کنید: دعوای بی‌مورد با پسر بچه، با احمد و با دخترش. هر سه باسمه‌یی‌اند و نمایشی. هر سه را بعدا به نوعی پس می‌گیرد. بازی بازیگرش هم که بسیار تخت است، در این لحظات اوراکت می‌شود و غلوآمیز برای جایزه کن.

گذشته، تمرین فیلمنامه‌نویسی یا دقیق‌تر تمرین ابتدایی دیالوگ‌نویسی است نه برای درام که صرفا برای رودست زدن به تماشاگر، با یک پی‌رنگ و چند خرده پی‌رنگ سست و فاقد موقعیت‌های دراماتیک که بیشتر به طراحی جدول کلمات متقاطع شبیه است تا فیلمسازی. باقی می‌ماند نمای اولترا هنری پایانی فیلم که مثلا کل فیلم را خلاصه می‌کند. گویی فیلمساز تمام فیلم را برای این نما ساخته و برای گرفتن جایزه نمای مناسبی است برای پوستر فیلم شدن! آیا زن بیمار انگشتش را فشار می‌دهد یا نه؟ فشار بدهد یا ندهد، تفاوتی می‌کند؟ فیلمساز با ما شوخی دارد یا با فرانسوی‌ها و جشنواره‌ها؟
درود بر آریوی عزیز
من چون هنوز ندیدم "گذشته" رو نمی تونم بگم موافقم یا مخالف، ولی من دو بار برخورد داشتم با مسعود فراستی که یکیش بعد از ماجرای آرگو بود، که کلی هم درباره ی "جدایی نادر از سیمین" بد گفت بعد نقد آرگو که می خواستم خفش کنم و چند تا فحش آبدار نثارش، ولی تو جمع نمیشد متاسفانه و تو دلم موند، حالا وقت زیاده. ولی در کل خود رای بودنش و جسارتش جالبه و موافقم با این کله شقی، ولی یه جاهایی هم حس خفه کردن پیش میاد دیگه!
شرمنده این همه حرف زدم، فقط خواستم همراهی کرده باشم.
۰۸ تیر ۱۳۹۲
ممنون آریو خان.
هم از پیگیری شما و هم از جواب آقای مهکام.
۱۰ تیر ۱۳۹۲
خیلی ارادت داریم حمید جان
:)
۱۰ تیر ۱۳۹۲
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید