در روز
از روز
تا روز
آغاز از ساعت
پایان تا ساعت
دارای سانس فعال
آنلاین
کمدی
کودک و نوجوان
تیوال آریو راقب کیانی | درباره نمایش اتاق ورونیکا
SB > com/org | (HTTPS) localhost : 12:43:10
«تیوال» به عنوان شبکه اجتماعی هنر و فرهنگ، همچون دیواری‌است برای هنردوستان و هنرمندان برای نوشتن و گفت‌وگو درباره زمینه‌های علاقه‌مندی مشترک، خبررسانی برنامه‌های جالب به هم‌دیگر و پیش‌نهادن دیدگاه و آثار خود. برای فعالیت در تیوال به سیستم وارد شوید
Veronika Decides to Live

نمایش اتاق ورونیکا به نویسندگی آیرا لوین که بیشتر به رمان بچه رزماری شناخته شده است، در فضایی رمز آلود رقم میخورد. فضایی که ذره ذره خشونت و ترس را در قالب یک توطئه تمام نشدنی و خستگی ناپذیر و با کمک تعلیق مارپیچ گونه ی خود به تماشاگر تزریق میکند. فضای نمایش ابتدا مستقل از کارکترها تا زمانیکه سوزان آهنگ "عروسک قشنگ من قرمز پوشیده" را میخواند حس هیجان را القا و عمل میکند، ولیکن نورپردازی موضعی قرمز رنگ بر روی صندلی تاب خور راحتی که توامان صدای زمینه ای صحنه از فضای قدیمی گرامافونی ( مربوط به سال 1935 میلادی ) به فضای مدرن موسیقیایی مشابه هارد راک و هوی متال تغییر مینماید ( مربوط به سال 1973 ) تاکید خشونت طلبانه به سر رسیدن هنگامه قتل و تبدیل شدن زمان ها و مکان ها به یکدیگر را دارد. همان صندلی که با مرکز ثقل کنش نمایشی شدن اش، میشود قتلگاه و تعادل روانی سه کارکتر باقیمانده را با تکان های پاندول ساعت گونه اش بهم می ریزد! فضای ترسناک نمایش از آنجا به بعد دیگر با کارکرد موسیقی برای تماشاگر لمس نمیشود، بلکه بازی بازیگران است که فراتر از صحنه نمایش که دیگر کارکرد حیاتی خود را با لخت و عور شدن ازدست داده است، ارتباط زنده با تماشاگر میگیرد و محرک بر انگیزه ی احساسی تازه ای برای مخاطب میشوند.
در این نمایش تماشاگر با سه کارکتر منزوی ( زن، مرد و مرد جوان ) که دچار بیماری مرده گرایی (Necrophilia ) هستند مواجه است. ولیکن جنس این بیماری برای مرد جوان (دکتر سیمپسون ) متفاوت از دو کارکتر دیگر است. مرتضی اسماعیل کاشی چه در نقش لاری (Larry ) ، چه در نقش دکتر سیمپسون و چه در نقش واقعی ... دیدن ادامه ›› واقعیت کارکتر، این حس را با ژست روانی منحصر به فردی که حاکی از وضعیت روانی این پرسوناژ است به صورت قطره چکان و بر اساس قواعد مسترر ماندن به تماشاگر میخوراند. او توان قرابت با سوزان زنده را به هنگام لاری بودن اش ندارد و هر گونه تماس و نزدیکی را به صورت مداوم به برنامه کنار رودخانه موکول میکند، به هنگام دکتر سیمپسون شدن اش رفتار سادو ماوزوخیست از او ( مثل بستن سوزان و قصد آمپول زدن به او ) با چاشنی خیره شدن های هوس آلود به طعمه اش قوت میگیرد و آنجا که خود واقعی اش میشود، روان پریشانه تمام احساسات وصفت های انسانی خود را پس میزند چون که فاقد عشق واقعی اصیل درونی است، ولو اینکه با حالت تردید گونه جمله دوست داشته شدنش از سوی سوزان را با خود پرسشگرایانه تکرار کند.
اما برای بهناز جفعری در نقش های مورین مکی، مادر ورونیکا و ورونیکا این مرده گرایی نوعی تطهیر شدن از گناه خویش و تمرینی برای از خود درشدگی محسوب میشود. بازی ساختار مند بهناز جعفری از لحظه مورین بودن اش که میخواهد بازی ظاهری خنثایی از خود نشان دهد، ولی لایه هایی از سادیسم خود را با درخواست چیدن موهای سوزان به بهانه واهی، برای تماشاگر عیان میکند. با مبدل شدن به مادر ورونیکا میخواهد این حس سادیسم گونه را با شلاق ابراز و فاش نماید و دست آخر با نفس گرم به جای مانده از سوزان مرده بر روی بالش عشق بازی میکند، شاید در نگاه اول این عشق بازی نوعی سادیسم محسوب شود ولی او دارد با مرده ی نمادین خود عشق بازی میکند، یک تصویر سازی مازوخسیم گونه به غایت رسیده از پیله دریدگی! این خودشیفتگی بیمارگونه که از اختلالات افراد مرده گراست، تاب اینکه ورونیکا جعلی( سوزان ) بازی ورونیکا شدن و ماندن را از او ( ورونیکا اصیل ) بهتر انجام داده است را ندارد و او را بر این وا میدارد که آخرین همزیستی نا مشروع خود را با بدن در ظاهر از آن خودش ( موهای سوزان ) داشته باشد. او همچنان میخواهد خودش را با قتل خودهایش زنده نگه دارد.
اما ایمان افشاریان در نقش کنراد و البته آقای مکی نقش یک برده جنسی بودن را تجسد میدهد. جائی که در کودکی های خودش به همراه خواهر خود سیسی مرده است و دیگر روحی ندارد و جسم خود را در اختیار ورونیکا قرار داده است. انسجام این ریتم بازی در ترس ناخودآگاه او مشهود است، از جائی که تابلوی نقاشی فرد چشم کنده شده را که مشعلی خونین از چشم در دست دارد را به دستور خانم مکی به پشت بر میگرداند تا جائیکه برای التیام خاطر خود پارچه های سفید بر نابودی اثاث اتاق ورونیکا و در واقع آماده سازی صحنه برای قتل ورونیکا بعدی می اندازد. شاید در بازی او سوار کردن نیات روی اعمال کمتر به چشم بیاید که آن هم به این بر میگردد که او زاده اراده های سرکوب شده و پیچیده گی های یک اسارات چهل ساله است. جنس بازی های سکوت های او که از استیصال بود با جنس سکوت های بهناز جعفری که از قدرت بود ، از زیبایی هایی این نمایش بود.
پوستر نمایش میتوانست چشمی باشد که از سوراخ کلید در، در انتظار فرجامی التهاب آور به بیرون زل زده است، ولی نخواست باشد تا فقط چشمی باشد که نتوانیم حدس بزنیم که چشم کدام یک از کارکترها است، چشم ورونیکا حبس شده در اتاق خودش یا چشم ورونیکاهای محبوس در ذهن ورونیکا؟ یا ...
رضا ثروتی این بار با نمایش اتاق ورونیکا بیشتر از آنکه بخواهد دراماتورژ و ایده پرداز باشد، کارگردانی را با زندگی کردن در متن آیرا لوین انجام داده و نمایش روانشناختی ( سایکو درام ) را با ساختاری متفاوت از صحنه پردازی های امضاء شخصی اش روی صحنه برده است. او در اتاق رضا ثروتی، رضا ثروتی را به قتل رساند.


درود آریو عزیز و سپاس .. فقط من این جمله را متوجه نشدم , *فضای مدرن موسیقیایی مشابه هارد کارد* ..
۲۹ دی ۱۳۹۴
آریو گرامی منم با حسام الدین کاملا هم رای هستم....از نمایش و نقدت لذت بردم. حظ مکرر.... نقد روانکاوانه و دقیقی بود..
نکته ی جالب اینکه با وجود باخبر بودن از ماجرا ی نمایشنامه ، هیجان و حسهای دریافتی در من در طول اجرا کم نشده بود...و این از طراحی ثروتی و بازی های جذاب بازیگران بود به خصوص بهناز جعفری ...
چقدر خوب که می نویسی رفیق خردمندم.....نوشته تو یکی از دلایل تصمیم قطعی ام برای تماشای این نمایش بود...درود برتو
۱۸ بهمن ۱۳۹۴
ابرشیر گرامی، ممنون حضور گرمت بر این نوشتار هستم. من هم با حس و حال شما موافقم. با اینکه از اتفاقات نمایشنامه پیشاپیش باخبر بودم، چیزی از حس و حال دریافتی من کم نشده بود. به نظر من بازی ها به ایده آل ترین حال ممکن خود رسیده بود و همین المان میشود پیش افتادن از روایت صرف نمایشنامه.
باعث افتخار است که نگاه بزرگوارانه ات را همیشه شامل حال من میکنی و خوشحال و مسرورم که این چند کلمه، انگیزه لازم برای تماشای این اثر را برای شما فراهم کرده است.
مانا باشی رفیق
۲۴ بهمن ۱۳۹۴
برای بهره بهتر از تیوال لطفا عضو یا وارد شوید